این نقاشی دربارهی سرنوشت مردمانی میباشد که در بحبوحهی طوفان و طغیان بزرگ از کشتیِ نجات نوح بازماندهاند، منتقدان فمینیست در تفسیری از این نقاشی، سوژهمحوری یعنی مرد را فردی بزدل و نالایق توصیف کردهاند که از زن و کودکش روی گردانده و نجات پدر پیرش را به عنوان سمبل پدرسالاریِ کهن انتخاب کرده است، همچنین منتقدان مدرنِ متأثر از روشنگری، مرد را که با سر و صورتی تاریک در مرکز تابلو تصویر شده است، نمادی از جهالت واپَسگرای سنتی توصیف کردهاند که به جای نجات آینده (کودک) یا نجات وطن و عشق (زن)، نجات پدر (گذشته و سنت) را انتخاب کرده است و با ذهن تاریک خود واپسگرایی فناتیک را به جهان تاریخیِ معطوف به پیشرفت مدرن ترجیح داده است. مرد به چشمان پُر از وحشت پدر چشم دوخته است اما پیشاپیش، قبلِ از مطرح کردن این تفسیرهای اخلاقی یا ارزشی که تنها از منظر یک ایدهی استعلایی و سرمدی ممکن هستند به نظر میرسد چیزِ شبحوار دیگری سالها در لایههایی از این اثر نادیده مانده است و آن شبح چیزی است که عجالتا آن را "عدم امکان یا امتناع انتخاب مطلوب" مینامیم. مرد ناگزیر به تنها یک انتخاب در میان چندین امکان موجه است، او تنها میتواند زن یا پسر یا پدر را در یک دقیقهی مشخص و در یک مکان و زمان مشخص نجات دهد، به عبارت دیگر نجات تمام این سه نفر در یک دقیقهی مشخص ممکن نیست. بداهت این عدم امکان یا امتناع با امکانات توجیه امر واقع و ملموس چندان هم دشوار نیست، به فرض محال تصور کنید که اگر مرد در عوض نجات پدر، پسر یا زن را نجات داده بود، بیشک منتقدانی از اردوگاه سنتگرایان یا مدافعان نظریهی عدالت افلاطونی به اعتبار نابرابری ارزشهای جنسیتی یا اخلاقی، مرد را در پیشگاه قضاوت قرار میدانند، از همینرو است که بداهت امتناع انتخاب مطلوب آشکار میشود.
#نقاشی
@Honarrvareh
#نقاشی
@Honarrvareh