#اعتراف
سلام دخترم ۱۵
داییم زنداییم اولای عقدشون بود تابستون بود من و نوه ها خونه مادر بزرگم مونده بودیم داییم زنداییم تو اتاق بودن لباسام تو اتاق بود میخاستم بردارم من همیشه در میزنم این دفعه امدم در بزنم مادر بزرگم گفت چرا در میزنی برو بردار منم بدون در زدن رفتم داخل دیدم که چیز داییم دهن زنداییمه🤦🏻♀️😂هیچی دیگه زدم بیرون تا دوماه رومنمیشد نگاشون کنم
ربات ارسال اعتراف👇
@Hajieterafbot
لینک چنل حاجی اعتراف👇
@Haji_eteraf
سلام دخترم ۱۵
داییم زنداییم اولای عقدشون بود تابستون بود من و نوه ها خونه مادر بزرگم مونده بودیم داییم زنداییم تو اتاق بودن لباسام تو اتاق بود میخاستم بردارم من همیشه در میزنم این دفعه امدم در بزنم مادر بزرگم گفت چرا در میزنی برو بردار منم بدون در زدن رفتم داخل دیدم که چیز داییم دهن زنداییمه🤦🏻♀️😂هیچی دیگه زدم بیرون تا دوماه رومنمیشد نگاشون کنم
-یه نوش جان میگفتی خونسرد میومدی بیرون😂
ربات ارسال اعتراف👇
@Hajieterafbot
لینک چنل حاجی اعتراف👇
@Haji_eteraf