یکی در مسیر زندگی خاص خود، دو دوتا چهارتای رایجی که از مدرسه و دانشگاه و جامعه و خانواده یاد گرفته، برای مسائلش جواب میدهد و در نتیجه منطق یاد میگیرد(وشاید روی منطق اش زیادی هم حساب وا میکند و متعصب میشود).
دیگری هرچند منطق را یاد میگیرد و کلی چیزها را نیز با منطق اش راه می اندازد، اما در گذر قصه زندگی خاص اش، به جاهای بسیاری بر میخورد که تمام علم و منطق کشف شده توسط بشر کاملا عاجز است و در نتیجه نیاز به روشهایی فرای منطق رایج پیدا میکند و شروع به انواع مطالعات میکند و در نهایت به نوعی سراغ مهندسی «معجزه» و بخشهای عمیق تری از حقایق درون وجود خود میرود و در این مسیر علوم دیگری را میابد و لمس میکند. علومی که اکثریت اصلا آنرا نمیفهمند، چون نیازی نبوده که بفهمند !
کسی که کارش تا الان با منطق رایج راه افتاده، عملا فعلا نیازی به درک عمیق تر از زندگی ندارد که بخواهد به دنبال چیز فراتری برود!
مسائل و مشکلات یک سبک زندگی رایج که اکثریت طی میکنند، با همان علوم رایجی که در خانواده و مدرسه و دانشگاه و جامعه هست حل میشود و راه می افتد.
اما وقتی با صورت مساله ویژه ای طرف باشید، یا حل مساله را کنار میگذارید، یا برای حل اش به علوم جدیدی دست خواهید یافت.
@Haghighat_iman