وقتی شروع میکنی به رفتن و دل کندن ، وقتی همه خاطراتت را تو کولهای میریزی ، انگار یک جورایی پرنده میشوی.
پرندهای مهاجر که هرگز یک جا بند نمیشود و دائم در حال کوچیدن است. آن وقت است که به طور غریزی یاد میگیری دل به هیچ مکانی نبندی و به کفِ هر زمینی نوک بزنی و دانه جمع کنی تا گرسنه نمانی ...
در این صورت است که مفهوم عمیق زندگی را درک میکنی ؛ لامکان بودن ، همهجا بودن و هیچجایی نبودن !
با همه بودن و سرانجام با هیچ کسی نبودن.
#نسرین_قربانی
از کتاب: " بادامهای تلخ "
@Archivesbooks
پرندهای مهاجر که هرگز یک جا بند نمیشود و دائم در حال کوچیدن است. آن وقت است که به طور غریزی یاد میگیری دل به هیچ مکانی نبندی و به کفِ هر زمینی نوک بزنی و دانه جمع کنی تا گرسنه نمانی ...
در این صورت است که مفهوم عمیق زندگی را درک میکنی ؛ لامکان بودن ، همهجا بودن و هیچجایی نبودن !
با همه بودن و سرانجام با هیچ کسی نبودن.
#نسرین_قربانی
از کتاب: " بادامهای تلخ "
@Archivesbooks