دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری

ارتباط با من:
@amoradym

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


💥کدام گروههای اجتماعی انقلاب بهمن را آغاز کردند؟
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️بر عکس اکثر نویسندگان مخصوصا چپها که بر نقش فقرا و حاشیه نشینان در انقلاب ۵۷ تاکید داشته و قشر فقرا را به عنوان گروه انقلابی شمرده اند به ضرس قاطع باید گفت که حاشیه نشینان فقیر و یا دهقانان هیچ نقشی در انقلاب ایران نداشتند.
اینجانب تمامی شماره های روزنامه کیهان را از اول فروردین ۱۳۵۷ تا بهمن۱۳۵۷ که انقلاب پیروز میشود بررسی کرده ام به روشنی نشان داده که طبقه تحصیلکرده و روشنفکر به همراه مذهبیون(مرکب از روحانیت و قشر مذهبی بازار) ستونهای اصلی انقلاب بوده و تقریبا کمتر راهپیمایی و تظاهراتی وجود داشته که این دو طبقه شرکت نداشته باشند!
اما حضور دهقانان و کارگران در ابتدا به هیچوجه دیده نمیشود آنها تنها در اواخر رژیم و مخصوصا پس از خروج شاه از ایران در دی ۵۷ به صف انقلاب پیوستند و تنها پس از خروج شاه، کم کم شاهد حضور دهقانان و حاشیه نشینان و کارگران میگردیم که چندان مهم نیستند چون دیگر شیرازه و اقتدار حکومت شاه از هم فروپاشیده بوده...

  ♦️پس، دو گروه به ترتیب تقدم زمانی در انقلاب فعال و آغاز کننده اند:
اول، طبقه تحصیلکرده (مدارس و طبقه دانشگاهی اعم از روشنفکران دینی و غیر دینی).
دوم، ترکیبی از بازار و مسجد.
پس، اینهمه که در مورد نقش گارگران و فقرا گفته می شود درست نیست، طبقه کارگر و یا حاشیه نشینان شهری و دهقانان حضور نداشتند.
این طبیعی بود چون دهقانان که در آن زمان ۵۰ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند بخاطر اجرای اصلاحات ارضی، بیشترشان طرفدار شاه بودند حتی در برخی نقاط مانند آذربایجان و گیلان، دهقانان در دفاع از شاه در مقابل انقلاب قرار گرفتند!
علت کاملا روشن بود:
آنان انگیزه ای برای جنگیدن نداشتند اگر میخواستند برای زمین بجنگند نیازی نبود چون اصلاحات ارضی، زمین را به آنها داده بود!
چریکها در سیاهکل هرگز به این تجربه تلخ و گرانبار توجه نکردند که آنان در واقع از دهقانان سیاهکل شکست خوردند نه از ژاندارمها و ماموران شاه.
فداییان خلق را در سیاهکل، دهقانان با ابزارهای دهقانی مانند بیل، داس و تبر که برای چپها نماد مقدس بودند دستگیر کرده، زخمی ساخته و تحویل ژاندارمها دادند!

♦️برعکس نوشته های چپها که همیشه بر کارگران در انقلاب تاکید داشتند، کارگران حضور نداشتند. همچنین، کارمندان حوزه های خدمات عمومی مانند راه آهن، آب، برق، تلفن، پست و مخصوصا کارمندان شرکت نفت... حضور نداشتند.
دقت شود که، آنها تنها در مراحل بعدی به اعتصاب پرداخته و باعث فلج رژیم شدند از طرف دیگر:
اولا، نباید کارمندان را به اشتباه مترادف با کارگر(پرولتر) نامید که حزب توده و فداییان خلق از آن یاد میکردند.
ثانیا، خود این اعتصابات نیز پس از به راه افتادن کاروان انقلاب و تقریبا در اواخر انقلاب صورت گرفت و تنها سقوط رژیم شاه را تسریع کرد.
کارگران و محرومین اگر چه در نوشته های چپ ها مقدس بوده اند اما کمتر وارد صفوف کمونیستها شدند، قشر محروم جامعه همیشه قربانی جهل و فقرند و غرق در خرافات و بتهای ذهنی.
در واقع، زمینه تمامی نظام های استبدادی را لایه هایی از تهیدستان فراهم می نمایند، آنان به آسانی فریب میخورند چون فقر، خرد و اخلاقیات را از آنان ستانده در نتیجه، غرق در شور و احساسات و افراط و تفریط اند. اگر چه آنها شایسته و مستحق زندگی بهتری هستند...

♦️شایان ذکر است که در انقلاب مشروطه نیز همین گروههای مشابه یعنی روشنفکران و تجار آشنا به دنیای غرب به اتفاق علما فعال بودند با این تفاوت عمیق که روشنفکران انقلاب مشروطه، نگرششان غرب دوستی، دستاوردهای غربی، قانون‌گرایی، آزادیها و حقوق فردی، شهروندی، نوسازی و مدرنیزاسیون بود اما روشنفکران انقلاب۵۷ متاثر از کودتای تلخ ۲۸ مرداد و متاثر از اندیشه های چپ مارکسیستی، ضد غرب و آموزه‌های غربی بودند و آنها را مفاهيمی بورژوائی و ليبرالی و فراورده‌های منحوس امپرياليسم سرمایه داری تعبیر میکردند!
به همین خاطر، تحصیلکردگان مشروطه برای پناهگاه و تحصن، سفارت خارجی را انتخاب میکردند اما تحصیلکردگان انقلاب ۵۷ سفارت خارجی تسخیر میکردند!
پس تفاوت و تضادشان به اندازه تفاوتِ آخوندزاده، طالبوف، رسولزاده و مستشارالدوله... با امثال جزنی، طبری، کیانوری، آل احمد و شریعتی... بود!

✅روشنفکران انقلاب مشروطه در مقابل شیخ فضل الله نوری قرار داشتند اما روشنفکران انقلاب ۵۷ در فضای چپ زدگی و دیکتاتوری محمدرضاشاه با فرزندان شیخ فضل الله نوری دست اتحاد داده، نرد عشق باختند برای زدن دشمن مشترکشان!
اما بزودی همچنانکه انتظار می رفت پس از برافتادن دشمن مشترکشان، در مقابل هم قرار گرفتند که:
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها...

◀️دیدار این کرواتی ها با انقلاب جالب است:

4.3k 0 197 50 100

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
✅استوری اینستاگرامی من:
عدالت بر پشت فقرا می نشیند!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مجسمه الهه عدالت است با ارتفاع سه متر و نیم به همراه ترازو و بسیار سنگین.
اما سنگینی اش را آن نوجوان فقیر سیاهپوست گرسنه تحمل می کند!

♦️این مجسمه توزیع نامتعادل منابع جهان و بی عدالتی را به تصویر می کشد.
گرسنه ترین و لاغرترین پسر، چاق‌ترین زن را بر شانه هایش حمل می‌کند.
این مجسمه را یک دانمارکی بنام گینس در سال ۲۰۰۲ ساخته است.
در اینجا بجای فرشته ی زیبای عدالت، زنی زشت و چاق، ترازوی عدالت را در دست گرفته که چشمانش را بسته است و می گوید:
«من پشت مردی نشسته ام. او در زیر بار من لذت می برد. من برای کمک به او هر کاری می کنم، جز اینکه از پشتش پایین بیایم.»


#آخرین_استوری

8.2k 1 246 243 155

💥آیا چپ ها انقلاب کردند؟!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅بخش اعظم تاریخ یکصد ساله ما را فوبیای چپ پر کرده اینکه عنقریب توده ای ها با کمک شوروی قدرت را خواهند بلعید!
اما چنین ترس و فوبیا بیهوده بوده...

♦️تمام ذهن شاه آکنده از ترسِ کمونیستها بود، در آن سالها، تمام ترسِ غرب نیز از کمونیزم بوده، اما در ایرانِ دینی، شاه از کمونیستها و چپها شکست نخورد چون در نزدیکی انقلاب، موفق شده بود تمام توده ای و چپی های مسلح را قلع و قمع و به زندان کرده یا از کشور فراری دهد.
رژیم شاه از جایی شکست خورد که خودش تقویت کرده بوده، از بنیادگرایی دینی!
از جبهه غرب ستیزی شکست خورد که پس از کودتای ۲۸ مرداد تا کاخ ملکه اش نیز رسوخ کرده بودند و توده ای ها تنها بخش بسیار کوچکی از آن بودند!

♦️اگر میزان شکنجه شده ها و کشته ها و اعدامهای کمونیستها بدست محمدرضاشاه ۵۰ برابر میزان اعدامها از علما و روحانیون بوده این به معنای گستردگی نفوذ چپهای کمونیستی نبوده، بخاطر حساسیت و فوبیای بیمارگونه محمدرضاشاه از چپها بوده.
جالب است که در آستانه کودتای ۲۸ مرداد، مصدق نیز دقیقا با همان کارت فوبیای چپ و ترساندن از حزب توده بازی می کرد که خود غرب و کودتاگران با آن بازی می کردند!
آن زمان که مصدق در دیدار با هندرسون با کارت تهدیدِ سرخ و ترساندن آمریکا از امکان افتادن ایران به دامن کمونیزم بازی می کرد خود آمریکا نیز با همین کارت، مصدق را بر زمین زد چون فکر می کرد با ادامه دولت مصدق، ایران به دامن کمونیزم خواهد افتاد!
پس، شبها حتی ایادی خودِ کرومیت روزلت بنام حزب توده، اعلامیه تهدیدآمیز به خانه های علما می انداخت!
البته خود توده ای ها نیز با تظاهرات خیابانی و با پایین کشیدن مجسمه های شاه و پدرش به این فوبیا کمک کردند...!

♦️اما آمار واقعی نشان می دهد که این ترس بیهوده بوده:
هنگامیکه جبهه ملی در دربار متحصن شده و آزادی انتخابات را خواست، شاه گفت در صورت آزادی انتخابات، توده ای ها شما را درو خواهند کرد، اما مصدق گفت اینها عددی نیستند...
و نتیجه انتخابات هم نشان داد که بیش از سه نفر توده ای نتوانست از تهران وارد مجلس گردند!
در کتاب(پروکروستس ایرانی) آورده ام پس از انقلاب که اوج فعالیتهای حزب توده بوده یکی از ملاک‌های سنجش فقدان پایگاه مردمی حزب، نتایج اسف انگیزش در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در ۱۲مرداد ۱۳۵۸ بوده!
بیشترین رای را از بین کاندیداهای حزب توده، کیانوری با ۵۸٬۸۰۲رای و احسان طبری با ۴۷٬۲۲۵رای آورده بودند یعنی کمتر از یک‌ ششم رای مسعود رجوی که خود رجوی نیز با ۲۹۷٬۷۰۷ رای، ناکام مانده بود! .
این به روشنی، فقدان محبوبیت حزب توده را در جامعه مسلمان ایران نشان میدهد و چون حزب توده نمی‌توانست نقش مهمی در حوادث بازی کند از یک طرف، خود را به خط امام می چسباند، و از طرف دیگر به هزار و یک ترفند میخواست گروههای دیگر مانند فدائیان یا مجاهدین را جذب کند اما نه موفق به جلب همکاری با نیروهای خط امام شد چون به آنها به دیده کافر می نگریستند!
و نه توانست گروههای چپی را جذب کند بجز تنها بخشی از فدائیان را.
چون گرایش به خط امام باعث رانده شدن آن حزب از سوی چپ های دیگر می شد!
سرهنگ لئونید شبارشین که از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۱ش. رئیس دفتر نمایندگی ک.‌گ.‌ب در تهران بوده به بهترین نحو به فقدان پایگاه حزب توده در بین مردم مسلمان اشاره کرده او می گوید:
«این حزب، توده‌های مردم را به خود جلب نمیکرد و در میتینگ‌های آن عده کمی شرکت می‌کردند. اعضای این حزب را به جاسوسی برای شوروی متهم می‌کردند...»
(بنگریید به: پروکروستس ایرانی...ص۱۴۱)
و وقتی هم آن حزب در ۱۳۶۱ قلع و قمع گردید آبی از آب تکان نخورد!

♦️به نظر من، چپها در ذهنیتِ ایرانی و مخصوصا پهلویها در تاریخ ۸۰ ساله تنها نقش قدرخان را بازی کرده!
«قدر خان» راهزن معروف آذربایجان بود در زمان حکمرانی امیرنظام گروسی!.
در آن زمان، آوازه جلادت و صلابت قدرخان در همه جا پیچیده و ترس و وحشتی عظیم در دل مردم انداخته بود، روزی که پایان مأموريت امير نظام گروسی در آذربایجان سید، كس فرستاد و «قدر خان» را امان داد تا در یکی از منزلگاههای بین راهی ملاقاتی داشته باشد.
امیرنظام به «قدر خان» فهماند كه آن همه هيبت و باد و بروت او چیزی نیست و هر آینه میتوانست او را از بین ببرد اما نگهداشته است!
قدر خان پرسید، چرا اینهمه محبت در حق من میداشتی؟!
گروسی گفت:
اگر تو و ماجرای تو نبود، اداره اين منطقه حساس در كنار روس و عثمانی برايم دشوار بود و من می بايست «قدر خان»ی میساختم كه هر مشکلی داشتم با استعانت از آوازه خشونت و صلابت تو آن را حل میكردم!

⏹️قدرخان ها همیشه بوده و همیشه چیزی مثل واژه چپولها لازم است برای فحش دادن و بلاگردانی!
به نظر من:
واقعیت مهم است اما چیزی از واقعیت مهمتر است و آن نوع نگاهِ کج و معوج به واقعیت است که در این ۸۰ سال تعیین کننده بوده است..

10.6k 1 298 460 198

💥مرگ بر ساعت!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅وقتی دولت ساعد با درخواست امتیاز نفت از سوی روسها مخالفت کرد توده ایها به تظاهرات وسیعی در شهرها پرداختند!
در تهران در ۵ آبان۱۳۲۳ش رضا روستا، سیمونیان، یزدی و کامبخش در اول تظاهرات حرکت میکردند وقتی جمعیت از خیابان فردوسی به خیابان سپه رسید یکی از رهبران از پله‌های ساختمان شهرداری بالا رفته شعار داد:
«مرگ بر ساعد».
جمعیت چون از کشاورزان و کارگرانِ بیسواد بوده و از شهرهای دیگر با کامیونهای روسی آورده بودند معنی شعار را نمیدانستند، با مشاهده ساعتِ سر درب شهرداری، مشت‌های گره کرده خود را به طرف آن کرده فریاد زدند:
«مرگ بر ساعت! هزاران نفر شعار مرگ بر ساعت میدادند»!
از شوخی روزگار، یک مرتبه ساعت شهرداری از کار افتاد!
اندکی بعد دولت ساعد با فشار ایادی روسها استعفا داد.

♦️بعدا فرخ، نماینده مجلس۱۴ مینویسد:
«دیدم در مجلس سر و کله دکتر فریدون کشاورز بسته شده، پرسیدم چه شده؟!
گفت در تظاهرات برای امتیاز نفت شمال، خائنین و چاقوکشان مجروحم کردند!
خنده‌ام گرفت او مخالفین نفت شمال را خائن مینامید، اما موافقین امتیاز را وطن‌پرست!»

⏹️برگی از کتاب فوق.
در مورد کتاب اینجا(
@ulduz3o)

7.3k 0 119 102 112

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥من شاهمو میخوام!
✍️
علی مرادی مراغه ای

⏹️ایرانیان، احساساتی و افراط و تفریطی اند چه در دشمنی و چه در دوستی! چه در بالابردن و پایین کشیدن!

♦️فیلم بالایی مربوط به تبعید محمدرضاشاه است مرا یاد تبعید محمدعلی شاه از ایران می اندازد، منفورترین شاهی که مجلس مشروطه را به توپ بست اما زنان در رفتن او، هزار برابر این فیلم بالایی شیون کردند!
عین السطنه مینویسد:
«شاه...از روزیکه می‌رفت در زرگنده تمام جمعیت شمیرانی جمع شده بود. صدای گریه تا تجریش رفته بوده، همین‌طور زنهای شهر طهران اغلبی در امامزاده حسن و امامزاده معصوم جمع شده بودند. کالسکه شاه را که می بینند صدا به گریه و شیون بلند میکنند. آخر، شاه آنها را پیغام فرستاده، ساکت می کند و رد میشود»!

عین السلطنه در ادامه مینویسد:
«در اغلب خانه‌ها زنها آش پشت پا برای محمدعلی شاه درست کردند در خانه من هم تازه گل درست کرده و از چند جا هم برای او آورده بودند.
دو ثلث زنهای طهران این ترتیب جدید را بد می‌گویند، خصوصا از وقتی که شاه خلع شده است...»
منبع: خاطرات...ج4. ص ۱۸۲۰.

✅رستگاری ایرانیان در آینده است نه در گذشته، در گامهای نپیموده، راههای تجربه نکرده و رهایی از بت سازی ها.
..

8.4k 1 215 586 225

💥استبداد نفتی و انقلاب ۵۷
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅تاثیر تعیین کننده درآمدهای نفتی در ایران به مثابه اصلیترین درآمد کشور باعث شده حکومتهای ایران تحصیلدار نامیده شود به همین خاطر، میتوان گفت که، از زمانی که نفت درآمد اصلی ایرانیان شده، تاریخ ایران را میتوان تاریخ نفت نیز نامید...!

♦️استبداد نفتی چون هیچ نیاز مالی به طبقات ندارد پس، برای آنها ارزشی قائل نیست و امکان هر گونه مشارکت سیاسی را برای تمام طبقات می بندد و ملاک مشارکت، تنها اطاعت محض و تبعیت از حکومت میگردد و شرط ورود به دستگاه اداری نیز اظهار عبودیت و وفاداری به استبداد نفتی میگردد.
نتیجه آن:
بوجود آمدن شکاف عظیم بین استبداد نفتی با طبقات مختلف مردم و مخصوصا طبقه متوسط بوده!
پس، هنگامیکه انقلاب ۵۷ آغاز گردید و رژیم پهلوی به خطر افتاد هیچ طبقه ای برای آن حکومت باقی نمانده تا به دفاع برخیزد!
تنها ارتش بود که او هم سر نداشت، چون سرش همان مستبد نفتی بود که با خروج از ایران، قطع گردید و با سفارش هایزر به پادگانها بازگشت...

♦️طبقه متوسط که در جریان نوسازی جامعه و توسعه باید تقویت گردد، اما برعکس در ایران، وجود استبداد و سرکوب و فقدان نهادهای دمکراتیک باعث شد که طبقه متوسط عملا از مشارکت در جریان نوسازی محروم مانده و به لشکر ناراضیان بپیوندد.
استبداد نفتی کوشیده بود با احزاب فرمایشی مانند ایران نوین و حزب مردم، بخشی از طبقه تحصیلکرده و متوسط را به دور خود جمع کند اما نه تنها موفق نشده بلکه در ۱۳۵۳ش با انحلال آن دو حزب، حزب فرمایشی رستاخیز را بوجود آورد و حتی بر شکاف مردم با حکومت نفتی و نئوپاتریمونیالی، افزود.
چنین است که طبقه متوسط که باید در جریان نوسازی نقش پایگاه اجتماعی حکومت را بازی کند اما برعکس، در مقابل حکومت قرار گرفت!
به عبارتی، استبداد نفتی به ایفای نقشی فرا طبقاتی پرداخت و بقول اسکاچپول، پترودلارها، شاه را از اتکا به هر طبقه ای بی نیاز ساخت!

♦️چون استبداد نفتی که بر درآمدهای نفتی تکیه داشت خود را بی نیاز از پاسخگویی به اقشار مختلف میدانست و به میزانی که آن درآمدها افزایش یافت و پترودلارها سرازیر شد به همان میزان، مغرور و از مردم فاصله گرفت.
در واقع، با افزایش پترودلارها، نوسازی اقتصادی شتاب گرفت اما در مقابل، توسعه سیاسی رو به افول نهاد و بسته تر گردید.
این یعنی تشدید تضاد بین نوسازی اقتصادی و نوسازی سیاسی!
یعنی رفاه مردم بالا می رود، اما مشارکت سیاسی بسته تر می گردد!
شاید ذکر مثالی تنها از حوزه آموزشی لازم باشد:
جنگهای اعراب با اسرائیل در بین سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۳ و تحریم نفتی اعراب منجر به «شوک نفتی» شد و باعث افزایش قیمت نفت، صادرت بیشتر نفت ایران که به تحریم نپیوسته بود و در نتیجه، با افزایش درآمدها نفتی، ایران جایگاهی ویژه یافت، جریان شبه مدرنیستی شاه شتاب گرفت مثلا در دانشگاهها و موسسات عالی تعداد نفرات به ۱۵۴۳۱۵ افزایش یافته و بیش از ۹۰ هزار نفر با دلاهاری نفتی راهی دانشگاههای خارج گردیدند... اما آنها بیشتر جذب کنفدراسیون دانشجویی شده و بجای اینکه دکتر و مهندس بازگردند چریک شده باز می گشتند...!

♦️آخرین تلاش جبهه ملی برای بازگرداندن دیکتاتور به قفسِ قانون اساسی مشروطه و دوری از استبداد در حساسترین زمان یعنی خرداد ۱۳۵۶ش صورت گرفت، نامه‌ی سه نفره سران جبهه ملی ایران به شاه بوده با امضای کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر.
دیکتاتور نفتی میتوانست به چارچوب مشروطه برگردد، شکاف عظیم ملت با خودش را ترمیم کرده و بجای انقلاب ۵۷، شبیه انقلاب مشروطه پیش آید یعنی با واگذاری بخشی از حقوق مردم، بماند.
اما گوشش بسته بود و زمانی چنین کرد که دیگر دیر شده بود!

♦️طلای سیاه بشدت گمراه کننده و مغرور کننده است مخصوصا وقتی قیمت آن بالا رود که دیگر نه پاسخگویی به ملت که خدا را هم بنده نمیشوند ذکر نمونه هایی از آن:
در سال ۱۹۷۵م، وقتی قیمت نفت اوج گرفت شاه چنان دچار کیش شخصیت شد که حتی آرا و نظرات اقتصاددانان را هم به سخره گرفته و گمان میکرد که قوانین اقتصادی را هم میتوان منقاد و مطیع فرامین سلطنتی کرد!.
در آن زمان دیگر حتی نیازی به مشورت با متخصصین نمی دید! به تحقیر از دمکراسی«چشم آبی ها» میپرداخت و در گفتگو با اوریانا فالاچی حتی ادعا میکرد که با خدا رابطه دارد!.
بعدها نیز همین افزایش قیمت نفت، باعث ادعای مدیریت جهانی از سوی آقای احمدی نژاد شد!
وقتی قیمت نفت از ۱۶۰دلار گذشت آقای پرزیدنت، ادعای مدیریت جهانی کرد!
میگفت: «باید خودمان را باور کنیم تا بتوانیم مدیریت جهان را در دست بگیریم»!
می گفت: بیش از ۱۰۰ سیاستمدار دنیا در گفتگو با من این توقع یعنی مدیریت جهان را بیان کردند و برخی اصلا
زنبیل گذاشته اند برای برقراری روابط با ما...!
و وقتی تحریم ها تازه آغاز شده بود می گفت: «تحریم نمنه دی؟!»
که البته با گذشته زمان، امروزه مشخص شده که تحریم نمنه دی...!

13.2k 1 259 248 170

💥طنزنویسی که دیگر نمی خنداند!
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️من اولین بار ابراهیم نبوی را با روزنامه های دوم خردادی شناختم حتی در دادگاهش هم بارها مرتضوی را خندانده بود، وقتی اکبر گنجی از پوشیدن لباس زندان در دادگاه امتناع کرده و با عصبانیت آنرا درآورده پرتاب کرد، نبوی به مرتضوی گفت اگر او ناراحت است لباس او را هم به من بدهید تا...

♦️اتقاق دیگر اینکه، شمس الواعظین نقل میکند که مرتضوی به جلایی پور گفته بود در خانه شمس «ریمیل» پیدا کرده‌ایم!
جلایی‌پور میگوید ریمیل وسیله آرایشی خانم‌هاست مرتضوی میگوید نه، ریمیل او به کامپیوتر وصل میشود!

♦️بیسوادی قاضی ها، همیشه کار دستشان می دهد!
مریم بهزادی از گروندگان جنبش مسلحانه در زمان پهلوی که در دوران دانشجویی در ۱۳۵۴ش دستگیر گردیده بود در دادگاه وقتی منشی بیسواد جرائمش را برمی شمرد در ادامه گفت فلان کتابها را خوانده و در آخر گفت:
کتاب شنگول و منگول را هم خوانده!
یک مرتبه، مریم بهزادی با صدای بلند می خندد و قاضی دادگاه جرم توهین به دادگاه را هم اضافه کرده او را به ۴ سال زندان محکوم میکند.
او کتاب شنل اثر گوگول روسی را خوانده و منشی بیسواد دادگاه آنرا شنگول و منگول خوانده بود!

10.7k 1 211 941 218

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥در مورد آخرین کتاب جمیل حسنلی...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅آخرین کتاب مورخ برجسته آذربایجانی در مورد فرقه دمکرات آذربایجان و سید جعفر پیشه وری است با نام «تبریر، سال ۱۹۴۶». و کتاب حاوی جدیدترین اسناد در این زمینه است.
او در این ویدیو می‌گوید:
«تبریز همواره شهر رویای من بوده...».

♦️اما در مورد پیدا کردن این اسناد بسیار مهم، سخن عجیبی می گوید که دود از کله هر دوستدار تاریخ برمی خیزد که در واقع، عمقِ اختلاف و تفاوت نگهداری اسناد مهم تاریخی در شرق و غرب را به تلخترین شکل منعکس می کند!
او در مورد اینکه چگونه این اسناد بسیار مهم را بدست آورده، می گوید:
«به هنگام فروپاشی شوروی تلی از اسناد حزب به عنوان کاغذ باطله به حیاط ساختمان در باکو ریخته شده بود که بعدا زباله‌کش‌ها بیایند و ببرند، اما یک نفر متوجه می‌شود و به آرشیو ملی آذربایجان خبر می‌دهد. ۲۵۰۰۰ صفحه سند هم در میان این کاغذهای باطله بوده که بیشتر در مورد پیشه وری و حکومت ملی و میرحعفر باقروف و استالین و شاه و قوام دور می‌زده...»

9k 1 179 316 192

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥وقتی پرویز ثابتی تاریخ می بافد!
✍️
علی مرادی مراغه ای

او می گوید:
«صفر قهرمانی افسری به نام سرتیب امین را کشته بود...»
در این یک جمله پرویز ثابتی، پنج اشتباه یا تحریف وجود دارد و آنوقت،حدیث مفصل بخوانید از کل خاطرات و گفته های او!

اولا.قهرمانی نیست، قهرمانیان هست!.
ثانیا.امین آزاد سرتیپ نبوده بلکه سرهنگ بوده!.
ثالثا. امین آزاد نبوده بلکه معین آزاد بوده!.
رابعا. فرمانده پادگان تبریز نبوده، دامپزشك و مسوول ايلخی مراغه بوده!.
خامسا.صفرخان معین آزاد را نکشته، بلکه روسها او را کشته اند...!

♦️سالها پیش، دکتر علیرضا نوری ‌زاده نیز صفرخان را «قاتل جنایتکار» خوانده و نوشته بود که او:
«دو افسر وطن پرست را با اره تکه تکه کرده‌است»!
(بنگرید به: کیهان لندن شماره ۷۴۵، پنحشنبه ۱۵ بهمن۱۳۷۷)

♦️می بینید که در نوشته نوری زاده، جرم صفرخان دو برابر شده و یک افسر مقتول تبدیل به دو افسر میگردد!
البته براینکه صفرخان را خیلی شقی تر نشان دهد اره کردن را هم بر آن اضافه کرده است!

♦️به نظر شما این مسخره نیست!؟
آخه یک رعیت فقیری چون صفرخان در شیشوانِ عجب شیر مگر مانند ثابتی، امکانات و دم و دستگاهی داشته که دو افسر را اره کند..؟!

11.9k 1 167 786 282

آخرین استوری اینستاگرامی اینجانب.

#آخرین_ایستوری

دوستان جهت مراجعه به اینستاگرام اینجانب:
@ali_morady_maragheie

8.8k 0 85 63 144

💥دانلود فایل صوتی کامل
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅بحث و گفتگو با علی مرادی مراغه‌ای در خصوص:
کتاب «پروکروستس ایرانی: سرگذشت نورالدین کیانوری و حزب توده با تاکید بر پس از انقلاب...».
جلسه نخست: حزب توده ایران از تشکیل تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
میزبان: یونس لیثی دریلو
زمان مصاحبه: ۲۰ دی ۱۴۰۳ / ۹ ژانویه ۲۰۲۵

◀️دانلود فایل: صوتی-تمام مصاحبه

9k 0 181 93 47

💥تبریزِ واقعی!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز مصادف است با سالروز اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر در 1290ش!
این تصاویر ماندگار از مبارزه شهری تنها و تقریبا دست خالی در مقابل قشونِ مسلح به توپِ روسی در آن روزهای اولتیماتوم.
تهران مرعوب و تسلیم روسها شد اما تبریز، چهار روز جنگید حتی بر روسها پیروز شد!
بقول کسروی، چیزی نمانده بود «به یکباره ریشه روس را از شهر بکَنند»
اما در چهارمین روز، تبریز با فشار و اصرار تهران، جنگ را متوقف کرده و مجاهدین، سلاحها را گذاشته، از تبریز خارج شدند!

♦️کسروی آن شبِ تبریز را به تصویر کشیده گویی «رم شهر بی‌دفاع» اثر روبرتو روسلینی است:
«شبی كه كمتر كسى از ترس و اندوه، خواب آرامى كرد. شبى كه هزارها خاندان با ديده‌هاى اشگبار سرپرست خود را بسفر فرستادند. اين شب، تبريز براى نخستين ‌بار تلخى خوارى و درماندگى را چشيد. امشب تبريز دشمنان چيره را از هرسو بخود نزديك ديد و چون نگاه كرد كسى را از سرپرستان غيرتمند نديد...»

و با آمدن روز، شلیک توپهای روسی به شهر بی دفاع، دستگیری و دار زدنِ برجسته ترین فرزندان تبریز...

⚡️شهرهای مشهد، رشت و مخصوصا تبریز، همیشه روسها را با دار می شناسند!

15.3k 0 244 240 270

💥اژدهای هزار سر فساد...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅هنگامیکه فساد کل جامعه را میگیرد هیچ کاری مشکلتر از مبارزه با آن نیست مطالعه تاریخ ایران نشان میدهد کمتر سرداری در این عرصه پیروز گشته و بر خاک نیفتاده...
با نصیحت یا ترساندن از عذاب آخرت نیز شبیه این ماند که کل بدن را سرطان فرا گرفته باشد و تو بخواهی با گل گاوزبان به درمان آن پردازی...!

♦️متاسفانه کمترین پیروزی در این عرصه در تاریخ دیده شده و مبارزین این عرصه اگر صادق باشند غالبا، سرانجامی جز شکست و حرمان در انتظارشان نبوده است...
چون در اینجا یک شخص با کل یک سیستم فاسد درمی افتد...

♦️علی(ع) وقتی پس از عثمان بر مسند نشست و برای مبارزه با فساد، اعلام کرد «اموال بیت‌المال به غارت رفته را بازپس خواهد گرفت حتی اگر در جهیزیه نوعروسان رفته باشد» بلافاصله شکست خورده و از پای درآوردند.
به نظر می رسد که اینجا، حساسترین جاست!
مبارزه با فساد به منزله انگشت کردن نه در لانه زنبورها بلکه درافتادن با لشکری از کژدم های جرار و ماران غاشیه است...

♦️برجسته ترین نمونه در تاریخ معاصر ایران، امیرکبیر است او با اصلاحات و مبارزه اش با فساد، لشکری از دشمن در مقابل خود تراشید: از دشمنی دو قدرت خارجی گرفته تا حتی صیغه های شاه در اندرونی!
امیرکبیر دقیقا زمانی برخاک افتاد که بودجه دخل و خرج را اصلاح کرد و سرهایی از آن اژدهای هزار سر را قطع کرد سرهایی که، بدون اینکه سودی بر کشور داشته باشند ثروت جامعه را می بلعیدند، پس بزودی، حتی دوستانش نیز به دشمنان پیوسته و در شبی لعنتی، شاه جوان 21ساله را مست کرده حکم قتل اش را گرفته شبانه حاج علیخان مقدم را راهی فین کاشان کردند...!
او را هزاران رشته ی مرئی و نامرئی غرق در فساد جامعهِ ایران کُشت...

♦️بزرگترین علت قتل امیر این بود که او شروع به قطع و تقلیل رشوه ها و هزینه ها کرد، برای شاه دو هزار تومان سالانه حقوق تعیین کرد. از خود شاه شروع کرد و رسید به دلقکهای درباری! چون خودش خیلی کم می خندید پس چه نیازی داشت به دلقکها که بیهوده انعام می گرفتند!
سپس، رسید به مبارزه با چاپلوسان و متملقان که جزو لاینفک هر جامعه فسادآلود هستند:
نامه ها و عریضه هایی که اکثرا با این جمله آغاز می شد:
«قربان خاکپای جواهرآسای مبارک وجود گردم»!
حتما باید ذوق شعری ایرانی در پشت آن باشد که بتواند این همه تملق را در یک جمله بگنجاند...!
وقتی قاآنی شاعر آمد و شروع به خواندن مدح چاپلوسانه اش کرد به اینجا که رسید:
به جای ظالمی شقی نشسته عادلی تقی
کزو گشوده باب و در ز حصن و از حصارها
و...
امیر سخن شاعر را با عصبانیت قطع کرده گفت:
این ظالم شقی که من بجایش نشسته ام مگر همان میرزاآغاسی صدراعظم نبوده که قبل از این، دهها قصیده در مدح اش سروده ای ؟! حتی در مورد زکام اش هم مدح گفته بودی؟!
اشاره امیر به این مدح قاآنی بوده:
«در سبب زکام کهف الادانی والاقاضی جناب حاج ميرزا آقاسی...»
امیر، حقوق قاآنی را قطع کرد و چون شنید که او زبان فرانسه بلد است کتابی در مورد فلاحت(کشاورزی) به قاآنی سپرده تا ترجمه اش کند و شاعر هر هفته بخشی از آنرا ترجمه میکرد و مزد میگرفت...
بلی، در خانه کدخدا ممکن است گردو زیاد باشد اما باید حساب و کتاب داشته باشد...؟!

♦️اما مبارزه ای که امیر با سیستم فاسد آغاز کرده بود طبق معمول، هر سری از این اژدها را که قطع میکرد بلافاصله, سرهای عدیده‌ای بجایش می روییدند و بزودی لشکری از دوست و دشمن در مقابلش صف آرایی کرده و بر خاکش افکندند...
دکتر پلاک اتریشی، ماهیت پیکار او را به بهترین شکل در این جمله خلاصه کرده:
«پولهایی که به عنوان رشوه می خواستند به او بدهند و نمی گرفت، خرج کشتنش شد...»

♦️امیرکبیر که حتی حقوق خود ناصرالدین شاه را نیز سالانه به 2هزار تومان کم کرده بود اما پس از کشته شدنش، میرزاآقاخان نوری یکی از سرسخت ترین دشمنانش بجای امیرکبیر صدراعظم می گردد که سالانه شصت هزار تومان(معادل سی هزار لیره ی انگلیس) حقوق می گرفت و این درحالی بود که حقوق صدراعظم انگلیس در همان زمان، سالی پنج هزار لیره بود!
البته به این حقوق میرزا آقاخان نوری باید صد و ده هزار تومان هم اضافه کنید که او به عنوان ارتشاء و پیشكش دریافت می نمود...!
یعنی صدراعظم فاسد کشور نیمه مستمره ایران ۱۷ برابر صدراعظم انگلستان مداخل داشت که در آن زمان بزرگترین امپراطوری جهان بود و آفتاب در مستعمراتش غروب نمی کرد...!

♦️و این کشوری است که همیشه در آن، امیرکبیرها بیش از سه سال و نیم دوام نمی آورند و کشته می شوند اما میرزا آقاخان نوری ها عاقبت بخیر می گردند، تابعیت انگلستان را می پذیرند و سرانجام، در بستر عافیت، ریق رحمت را بر سر می کشند...

◀️یک جلسه کاری:

13.7k 1 241 134 199

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥دمی با صدای استاد سپهر.
اجرای تصنیفِ میگذرم تنها از میان گلها...

✍️
علی مرادی مراغه ای


💥هنوز منتظرانيم تا ز گرمابه برون خرامی...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

❎امروز ۲۰ دی سالروز قتل امیرکبیر است، همچنین، دیدم سالروزِ قتل نصرت الدوله بدست رضاشاه نیز بوده، ماشاالله در تاریخ ما، قتلها آنقدر زیاد است که آدم نمیداند به کدامیک بپردازد...!

♦️بدون شک، ایران با مرگ امیر، یکی از بهترین فرصتهای گذار به دوران مدرن را از دست داد، سرنوشت ملتها به بی نهایت عوامل بستگی دارد اما گاهی در حساسترین دوره های تاریخی، با قرار گرفتن یک مصلحی در راس قدرت، میتواند کاری شبیه به معجزه کند چون میجی، بیسمارک، پطرکبیر...
کیمیاگری قدیم بدنبال یافتن اکسیری بود که اجسام را مطلا کند. چنین اکسیری وجود ندارد، اما، چیزی شبیه به آن وجود دارد و آن اکسیر همانا وجودِ دستهایِ نخبگان سیاسی هر جامعه است، دستهایی که با نبوغ خود، بحرانها را به فرصتهای طلایی بدل میکنند و البته برعکس، کوتوله های سیاسی که فرصتها را نیز به بحران بدل میکنند!.

♦️آن نیشتری که در ۱۸۵۲م در حمام فین کاشان بر آن رگ نهاده شد نه رگِ امیر که در واقع، رگِ نوسازی ایران بود!
شبی که فرمان قتل امیرکبیر گرفته شد، سرسختترین دشمنانِ امیر و در واقع دشمنان ایران، شاه جوان را محاصره کرده، حسابی مست ساختند و سپس، فرمان قتلش را گرفته بدست حاج علیخان مراغه ای دادند و او سحرگاه دهم ژانویه ۱۸۵۲عازم کاشان شد:
«...به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالیکه خون از بازوانش فوران داشت در این وقت میرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت،چون امیر درغلتید دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد»
(امیرکبیر و ایران،آدمیت...ص۷۱۷)

♦️امیر می دانست دشمن اصلی مردم جهل و نادانی است روزنامه خواندن را برای دولتیان اجباری کرده بود!
در سال ۱۲۶۴ق. برای واكسن زدن كودكان مجبور شد به زور و جریمه متوسل شود چون فالگيرها و دعانويس‌ها شايعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان ميشود!.
در عرض کمتر از چهار سال صدارتش، کاری کرد کارستان...!
اما پس قتلش، میرزا آقاخان نوری سرسپردترین مزدبگیر انگلستان، بجایش صدراعظم ایران شد میگفت برای رسیدن به هدفم اگر لازم باشد:
«ريش خودم را در كون خر مى‌كنم، چون كار گذشت بيرون مى‌آورم، مى‌شُويم، گلاب ميرنم»!.
خاطرات و خطرات...ص ۵۷).
و همین رذل، در نامه خصوصی به شاه نوشت:
«بحمدالله که میرزاتقی خان غیرمرحوم به درک واصل شد خدا جان این چاکر را و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط شاه نماید...»
اما همین شخصِ پلید در انظار عمومی تبلیغ میکرد که میرزاتقی خان از بیماری مرده:
«میرزاتقی خان در فین کاشان به ناخوشی سینه پهلو وفات کرده و مرحوم شد خدا بیامرزد تف بر این دنیا...»

♦️ناصرالدین شاه ۴۵سال پس از امیر زنده ماند بارها با تحسر گریست و لحظه ای از بزرگترین اشتباه زندگیش غافل نشد، یکسال قبل از کشته شدنش رفته بود به زادگاه امیرکبیر برای سواری. یک مرتبه چوپانی می بیند که شبیه امیر بوده، احضارش می کند و چوپان میگوید که پدر من با پدر امیرکبیر پسرعمو بودند و ناصرالدین شاه او را به تهران آورده، شغل و منصب میدهد! اما بندی را که ۴۵ سال پیش، به آب داده بود دیگر هیچوقت قابل جبران نبود.
در حصار چاپلوسان گرفتار آمده و کشور غرق در فساد و تباهی گشته بود یکبار که اوضاعِ آشفته کشور، آشفته ترش کرده بود از سرِ پشيمانى از قتل امیرکبیر، به ولیعهدش مظفرالدين شاه نوشت:
«قدر نوكر خوب را بدان، من چهل سال است بعد از امير، خواستم از چوب آدم بتراشم اما نتوانستم»

♦️پس از قتل امیر، در بین مردم ایران ضرب المثل شد که وقتی ميخواستند از كاری مُحال گویند ميگفتند:
«وقتي امير از گرمابه بيرون آید!»
هر دو کشور، ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر، تقریبا شبیه هم و باهم آغاز کردند اما میجی چهل سال فرصت پیدا کرد و امیر چهار سال...!
چه میشد اگر امیر نیز چهل سال فرصت میکرد...؟!
اما تاریخ ایران، تو گویی تاریخ اگرها و حسرت هاست...!

25.3k 1 495 437 207

💥لوح عدل مظفر
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅۱۲ دی  ۱۴۰۳ سالروز درگذشت مظفرالدین شاه است از او یادگارِ مهمی چون لوح عدل مظفر بجای ماند تابلویی در سر در کاخ بهارستان (ساختمان مجلس شورای ملی) در میان تندیس‌های شیر و خورشید.حروف ابجد آن برابر می‌شود با ۱۳۲۴ تاریخ قمری. سالی که فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه صادر شد.
رضاشاه که بقدرت رسید از همان شب ۹ آبان ۱۳۰۴ش که قاجاریه از سلطنت خلع شد کوشید هر چه از قاجاریه مانده نابود سازد سردرهای عمارتهای دولتی که نام قجر بود حتی به کاشیهای سر در مدرسه سپهسالار که با خط زیبای میرزا غلامرضا خوشنویس نوشته شده بود رحم نکردند!
(دولت آبادی، حیات یحیی..ص۴۰۰)
و همچنین، برداشتن و تخریب آن «عدل مظفر از بالای درب مجلس»!.
(خاطرات و خطرات، هدایت... ص۴۱۰)
به دستور کریم آقا بوذرجمهری رئیس شهرداری، هر شب پرچمهای قرمزی بر سر خانه ها نصب میشد و بدنبال آن، شهرداری برای خراب کردن آنها سر می رسید»!
(تکمیل همایون، تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران...ج۳ص۳۹)

♦️اما برگردم به مظفرالدین شاه. وقتی خواست فرمان مشروطیت را امضا کند کثیری از رذل ترین ها مانند امیر بهادر وزیر دربار اطرافش را گرفته مخالف بودند، امیر بهادر می گفت:
«اگر مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!».
البته مظفرالدین شاه توجهی نکرد و با اعطای مشروطه موافقت کرد!
امیر بهادر نیز مانند کثیری از مخالفان حقوق مردم، فکر میکرد که حکومت و نظارت مردم، یعنی هرج و مرج و یعنی ضعیف شدن حکومت!
وقتی مشروطه خواهان برای رساندن پیامشان به شاه به خانه امیر بهادر رفتند، از آنها پرسید حرفتان چیست؟
مردم گفتند: مجلس ملی و عدالتخانه میخواهیم ...
امیر بهادر پرسید که چه بشود؟
مشروطه خواهان گفتند شاه تنها سلطنت کند و مسئول نباشد و این مجلس و دولت مسئولیت باشد.
امیر بهادر خندیده و میگوید این که نشدنی است، چرا که تا امروز سی کرور رعیت بود و یک شاه ، که همگی از او اطاعت می کردیم اما حالا میخواهید یک نفر رعیت باشد و سی کرور شاه. نه، این نمی شود!

♦️امیر بهادر دشمن سرسخت مشروطه بود میگفت با مشروطه و مجلس شورا، شاه بزرگِ ما کوچک میشود! وقتی احتشام السلطنه(رئیس مجلس)پاسخ داد:
«پيشرفت دولت و فزونى نيروى شاه در همراهى با مردم است...و ما آرزومندیم پادشاهِ مان را مانند امپراطور آلمان و انگليس توانا بينیم، ليكن شما ميخواهيد او را همچون امير افغانستان گردانيد»
امیر بهادر در پاسخ میگوید:
«من تا جان دارم نمیگذارم عدالتخانه برپا شود خوبست شما برويد در كشور آلمان و به امپراطور آلمان بندگى كنيد»
( محمود،تاریخ روابط سیاسی ...ج ۸ص۷۲)
پر واضع است که تمام کشمکشِ ۱۲۰ساله تاریخ ایران همین کوچک بودن شاه و مردم بوده است که کدامش کوچک باشد و کدامش بزرگ!

♦️در تاریخ ایران در کنار مستبدِ بزرگ، مستبدین کوچکی مانند امیر بهادرها وجود داشته اند که به منزله سرهای آن اژدها بوده اند!
وقتی مجلس(یادگار ارزشمند مظفرالدین شاه) توسط پسرش محمدعلی شاه به توپ بسته شد این امیر بهادر در حمله به مجلس و سپس، شکنجه و کشتار مشروطه خواهان نقش اساسی داشت، عاشق شاهنامه فردوسی بود حتی خودش آنرا به چاپ رسانده بود!
پس از به توپ بستن مجلس، مشروطه خواهان دستگیر شده را وقتی شکنجه و اعدام میکرد شاهنامه میخواند!
نویسنده سیاحتنامه ابراهیم بیگ در مورد چگونگی کشتن قاضی ارداقی که بوسیله استریکنین مسموم و با تشنج و زجر کشتند می نویسد:
«اگر بخواهيم از حركات زشت نانجيب امير بهادر بنويسيم، مثنوى هفتاد من كاغذ می شود كسانیكه دستگير و حبس بودند، او چه شماتت ها كرد و چه فحش ‌ها داد ! هر كس را كه میخواستند بکشند در بالاى سر او يك شعر مناسب از فردوسى می خواند. قاضى را زهر دادند، در روى خاك جان می داد، امير بهادر استهزا كرده شعر بر او خوانده می خنديد و می گفت:
«پدر سوخته جانِ سگ دارد هنوز تمام نشده‌؟ هى زن قحبه!...»
(سیاحتنامه ابراهیم بیگ ..ج۳ص۷۵۳)
در رذالتِ امیر بهادر همین بس که شدیدا، دشمن هر گونه اندیشه و فکر مدرن و مجلس شورا بود. او چون دشمن مدارس جدید بود به میرزا حسن رشدیه بند کرده بود که در خانه شما دو تا درخت چنار هست و چون کلاغها روى آن درختهای شما می نشینند و از آنجا می آیند«بيرق قصر پادشاهى را پاره می كنند؟» لذا باید آنها را قطع کنید!
(رشدیه، سوانح عمر...ص۱۳۹)

✅البته آنچه شاه را کوچک و ملت را بزرگ می کرد و بیرق پادشاهی مطلق را پاره می کرد نه کلاغهای خانه رشدیه، بلکه دانش آموزانِ مدارس جدید او بودند که رو به دنیای جدید داشتند!

12.3k 0 167 234 178

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💥پاسخ به یک سئوال
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅دوستان این فیلم از دکتر زیباکلام را فرستاده نظر مرا خواسته اند. ایشان میگوید صدیقی در گفتگو با محمدرضاشاه گفت:
«به پدر(رضاشاه) کسی جرات نمیکرد دروغ بگوید و به پسر(محمدرضاشاه) کسی جرات نمیکرد راست را بگوید»

♦️پاسخ:
ضمن احترام به دکتر زیباکلام، به چهار دلیل سخن اش درست نیست:
اول اینکه، در جایی ندیده ام دکتر صدیقی چنین گفته باشد در آن گفتگوها فقط چهار نفر(شاه، صدیقی، دکتر امینی و عبدالله انتظام) حضور داشتند و هیچکدام چنین سخنی از دکتر صدیقی نشنیده اند.
دوم اینکه، اگر هم صدیقی گفته باشد اشتباه گفته.
سوم اینکه، به لحاظ عقلی مگر میتوان به دیکتاتورها راست گفت؟!
بقول سعدی:
خلاف رای سلطان رای جستن به خون خویش باشد دست شستن
چهارم اینکه، دهها نمونه میتوان آورد که کسی جرات گفتن واقعیتها به رضاشاه را نداشت، مگر چاپلوسها میتوانستند چیزی بگویند که خوشایند دیکتاتور نباشد؟!

♦️آن زمان که هجوم متفقین به ایران قطعی گردیده بود دهها نفر آنرا میدانستند اما یک نفر جرات گفتن آنرا به رضاشاه نداشت.
دهها نمونه میتوان آورد که هیچکس جرات گفتنِ واقعیتها را نداشت.
برای نمونه
اینجا را بخوانید.

10.3k 1 123 179 190

💥بیشتر تاریخ ما جنگ دیکتاتورهای کوچک با دیکتاتور بزرگ بوده...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅سیاوش کسرایی در ۱۳۵۷ گفت:
«۲۵ سال استبداد، هر کدام از ما را یک خرده مستبد در آورده»!
سخن او درست است اما بجای «یک خرده» باید می گفت«خیلی»...!

♦️در بررسی تاریخ، ما گرفتار ثنویت شوم خیر و شر می شویم که متاسفانه بجای شناخت درست، ما را بیشتر کور می کند و به گرداب احساسات و افراط گرایی پرتاب می کند و باعث میشود ما در یک طرف آن که خیر دانسته ایم قرار بگیریم در مقابل طرف شرّ...!
اما این تاریخنویسی مانند معرفت مرد بنگی است که به سفارش عبید زاکانی: آنرا باید بر ک... خری نویسی و در کو...اش کنی...!

♦️زمانی از تحلیل درستِ تاریخ برخوردار می شوید که از چنبره این ثنویت حق و باطل خارج شوید و بجای آن، یک جامعه پیشامدرنی را بصورت یک شبکه بهم پیوسته در نظر گیرید که همه چیزش به چیزش می آید!
از نظام سیاسی مستقر در آن بالا تا احزاب اپوزیسیون آن، تا شاعرش، نویسنده و فیلسوفش و تا دانشگاهی و تا مردم عادی...!
کل این شبکه غالبا شبیه هم بوده تنها گاهی آدمی استثنایی دیده می شود که انگار از کره ای دیگر به این شبکه پرتاب شده که البته صدای او ناشنیده مانده و هر چه زودتر دق مرگ میشود!

♦️اینگونه شبکه ای نگریستن تاریخ، جسارت میخواهد چون از همه طرف نیش و ضربه خواهی خورد، چون همه طرف را نقد خواهی کرد پس، هیچ طرفی را برای خودت نگه نمیداری تا وقتی که از طرفی، مورد حمله قرار گرفتی به یک طرفی پناه ببری...!
شبیه آن سربازی میشوی که در جنگی، اشتباها در جایی پناه گرفته بود که هر دو طرف او را می زدند!
مورخین ما بلافاصه به یک طرفی می غلتند و طرفدارش می گردند و بی طرفی خود را از دست میدهند!
برای یک لحظه، در نظر بگیرید در شکم دیکتاتور بزرگ محمدرضاشاه را با احزابی چون حرب توده، فدائیان خلق، مجاهدین خلق، فدائیان اسلام و گروههای اسلامی ریز و درشت را که به منزله دیکتاتورهای کوچک در شکم آن دیکتاتورِ بزرگ بودند و اگر بقدرت می رسیدند تبدیل به دیکتاتور بزرگ می شدند!
اینجا همگی مقصرند اما آن دیکتاتور بزرگ بیشتر مقصر است چون قدرت، نفت و امکانات بیشتری داشت و می توانست با اصلاحات و آموزش و تربیت اساسی، هم خود را نجات دهد و هم دیکتاتورهای کوچک شکل نگیرند.

♦️تمامِ کتاب «پروکروستس ایرانی» عبارت بوده از جنگ دیکتاتورهای کوچک با دیکتاتور بزرگ!
صدها مصداق میتوان از تاریخ آورد اما بگذارید یک نمونه بیاورم که در مقدمه کتاب(خشم و هیاهوی یک زندگی
دانلود) در مورد غلام یحیی نوشته ام:
غلام یحیی در مبارزه با فئودالهای استثمارگر تا آستانه مرگ رفت حتی بریدن سرش و دفنش توسط فئودالها...! خودش مینویسد:
«او با تمام قدرت سيلي محكمي به من زد و دستور داد ما را زنده زنده در خاك دفن كنند، در اين زمان حس كردم كه كسي با خنجر در حال بريدن گردنم هست و من چانه ام را به سينه ام فشردم، به همين خاطر خنجر به رگ تنفسي من نمي رسيد. اما با اين همه، بخش زيادي از گردنم بريده شده بود. من و پنبه ای را زنده زنده داخل قبر گذاشتند، انصاري و افرادش كمی دور شده بودند كه دو نفر از ما كه در تپه پنهان شده بودند، آمدند و ما را از «قبر» بيرون آوردند»
اما پس از شکل گیری فرقه دمکرات آذربایجان، وقتی همین غلام یحیی در میانه و زنجان فرمانده فدائیان میگردد بیشترین تندروی ها، خشونت ها و اعمال دیکتاتورانه توسط او اعمال می گردد!

♦️پائولو فریره فیلسوفِ تربیتی برزیلی در کتاب«آموزش ستمدیدگان» مثالی از دهقانان ستمدیده می آورد که اوج تراژدی است!
او می نویسد این دهقانان که سالها تحت تبعیض و ستم زندگی میکردند اما وقتی یکی از همین دهقانان، به رتبه داروغگیِ ارباب میرسید، در ستم و تعدی بر رعیتهای همنوع خود، چنان افراط میکرد که رعیتها از دست او به خودِ ارباب، تظلم می بردند...!

♦️یادتان باشد!
مبارزه با دیکتاتورهای بزرگ سخت است اما سخت تر از آن، شبیه آن نشدن است! چون وارد یک بازی میشوی، ناخودآگانه همان روش او را یاد می گیری، ادامه می دهی و سرانجام مانند او میشوی!.
باید شانس بیاوری که کشته شوی یعنی شهید شوی! و یک قهرمان بر قهرمانان اضافه شود!
چون اگر پیروز شوی دیکتاتور میشوی، زندانبان میشوی و با جابجایی قدرت، لبریز از همان کینه، نفرت و همان خشونت برای حفظ قدرت...!
پس در شیوه و روشِ بازی دقت کن که از خود بازی مهمتر است!
ای شهان کُشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون

◀️دو سکانس از فیلم زاپاتا را آورده ام که تکان دهنده است جابجایی شومِ قدرت را خوب ببینید!


Telegram
attach 📎

16.4k 0 367 324 161

💥کمی شوخی، کمی جدی!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅آن تصویر بالایی، خاکسپاری موتزارت نابغه موسیقی اتریشی است که فقط سگ اش تابوتش را بدرقه می کند.
این پایینی هم مراسم خاکسپاری مرحوم بهمن فرزانه یکی از برجسته ترین مترجمین کشور است مخصوصا بهترین مترجم صد سال تنهایی.

⏹️پس ما ایرانیان، قدر مشاهیر و اهالی فرهنگ مان را بیشتر از آنها می دانیم...!


#شوخی #جدی

12.8k 0 245 130 162

💥مردگان مان نیز از خشونت ما راحت نبوده اند!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅خشونت گروهی غالبا در ذهنیت اسطوره ای شکل می گیرد و ایرانی جماعت غالبا از ذهنیت اسطوره ای برخوردار است آنان در ناکامی از تجدد، به عنوان عکس العمل، سعی کرده اند به گذشته اسطوره ای خودشان پناه برند و آنرا بازسازی کنند برخی به 1400سال قبل و برخی به 2500 سال قبل.
آنان بجای نگاه به آینده و توجه به راهها و گامهای نپیموده و تجربه نکرده، بیشتر سعی کرده اند به گذشته پناه برند!

♦️بی احترامی بر قبر یک نویسنده را تنها در حد یک مورد اتفاقی تقلیل ندهید این، تنها نوکِ این قله یخیِ خطرناک است، وقتی در نظر بگیریم که هزاران نفر نیز از آن دفاع کرده اند! و این یعنی یک خطر و یک آسیب اجتماعی!
یعنی خشونت بالقوه که اگر دلسوزان فرهنگی به درمانش نکوشند در سربزنگاه تاریخی به فعلیت تبدیل شده و دوباره خلخالی های دیگر ظهور خواهند کرد برای نبش قبر!
متاسفانه تاریخ ما نشان می دهد که کم و بیش، هیچوقت عاری از این پدیده شوم نبوده است!
والتر بنیامین زمانی در آستانه ظهور فاشیسم گفته بود «در صورت پیروزی فاشیسم، حتی مردگان نیز در امان نخواهد بود».
اما تراژدی ما زمانی قابل درک خواهد بود که این گروه هنوز پیروز نشده اند و چنین می کنند!

♦️ما ایرانیان در تخریب قبرهای مغلوبین، شکست خوردگان و دگراندیشان اقلیت، از تاریخ طولانی برخورداریم، کمتر برهه ای بوده که مردگان از دست مان آسوده بوده باشند چه برسد به زندگانمان!
اما برعکسِ مورد امروزی، بخشِ اعظمِ تخریب قبورِ دیروزی ها از موضع دین بوده است شاید لازم به ذکر نمونه ها باشد:
«عمرش قريب به صد سال رسيده بود. و بعد از آنكه او را دفن كرده بودند امير اسكندر قبر او را شكافته سرش را جدا كرده و به مصر فرستاد، با سر دو پسر او كه به دست اسكندر افتاده بودند»
( تتوی، احمد بن نصر الله، تاریخ الفی، ص ۸۵۰)
متوكّل در تمامى قلمرو خود حكم فرمود كه «بايد اهل ذمّه، يعنى نصارى و يهود و مجوس، زن و مرد ايشان در لباس ممتاز باشند از مسلمانان...بر اسب سوار نشوند، مركوب ايشان بايد كه از چوپ باشد مانند بهل. ...منازل فراخ ايشان را تنگ سازند و باقى را مساجد بنا كنند و قبرهاى ايشان را با زمين برابر كنند»
(تتوی، احمد بن نصر الله، تاریخ الفی...ص۲۵۱)
محقق كركى در صوفى‌زدايى شاه اسماعيل نقش داشت و «شاه اسماعيل قبور صوفیه را تخریب»(كربلايى، روضات الجنان و جنات الجنان، ج ۱، ص ۴۹۱) و «خانقاههاى مشايخ اهل سنت را خراب کرده»(نايب الصدر، محمد جعفر شيرازى، طرائق الحقائق...ج ۱، ص ۲۸۳)
و «تخريب قبر منسوب به ابو مسلم خراسانى در خراسان را از بین برد»
(ابهرى، انيس المؤمنين، ص ۱۸۲)
و صدها مورد دگر می توانم بیاورم...

♦️آنچه بر سر مردگان و قبور می آمد بازتابی از شکست و پیروزی زندگان بوده گروه پیروز، همیشه از انتقام قبور شکست خوردگان نیز صرف نظر نمی کرده.
«در سال ۱۲۹۵ هجرى قمرى، فرهاد ميرزا معتمد الدوله والى فارس، معجرى چوبى بر دور قبر حافظ ساخت و پس از آن، گويند شخصى از پارسيان يزد كه به ديوان حافظ تفأل زده بود... قبر خواجه را تعميرى كرد و معجرى بر بالاى آن آرامگاه ساخت. اما يكى از روحانيان شيراز به نام حاج سيد على اكبر فال اسيرى، به عنوان اينكه چرا يك پارسى زرتشتى قبر خواجه شيراز را مرمت نموده، معجر را سوزانده و قبر را به همان حال خراب بازگردانيده است...»
(راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران...ص ۳، ص۵۲۲)
البته مصیبت قبر برجسته ترین شاعر ایرانی به همین جا ختم نمی گردد برخی منابع نوشته اند که دشمنان حافظ بعد از وفاتش مي گفتند كه او چون علنا شراب مي خورده كافر است و نبايد به آئين مسلمانى دفن شود. برعكس، دسته‌اى طرفدار اسلاميت حافظ بودند»
احتمالا در آن لحظات کشمکش آن دو گروه، حافظ با رندی تمام بر ریش همه شان می خندیده!
بالاخره قرار گذاشتند از ديوان خود شاعر فال گیرند و اين بيت شاهد آمد:
قدم دريغ مدار از جنازۀ حافظ
كه گرچه غرق گناه است مي رود ببهشت
و همین بیت در بدخواهان شاعر تاثیر گذاشته دست از لجاجت کشیدند و دفنش کردند!
اما سر پرسی سایکس که تنها در حدود صد سال پیش یعنی در اوایل قرن بیستم از قبر حافظ دیدن کرده می نویسد:
«هم‌اكنون گاهى بعضی ملايان متعصب هنگامه جو براى كسب شهرت، دست بخرابى قبر و مزار دراز مي كنند، چنانكه در چند سال قبل در يك تابستانى كه در شيراز بسر می بردم واقعه‌اى نظير آن اتفاق افتاد...»
( سایکس، سر پرسی مولزورث، تاریخ ایران... ج۲، ص ۲۱۵)


♦️هر خشونتی، خشونتی دیگر را باز تولید خواهد کرد. آنکه خشونت می ورزد سرانجام خود قربانی خشونت خواهد شد و آنکه قبرها را تخریب می کند سرانجام همان تخریب، دامن خودش را خواهد گرفت.

قبل از این، در این پست نوشته ام که ما چقدر آکنده از کینه و نفرت هستیم و بخشِ اعظم این کینه و خشونت، محصولِ ناکامیِ ماست ناکامی و حسرت از آنچه باید می شدیم و نشده ایم...!

14.9k 0 206 320 236
20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.