از رویای کالیفرنیا تا حسرت دمشق؛ جنگ روانی-نظامی علیه قشر متوسط ایرانی (در سه پرده):
نویسنده: علی نصری
طی چند دهه گذشته، طبقه متوسط ایرانی قربانی یک جنگ روانی سیستماتیک و مستمر بوده است. جنگی که هدف اصلی آن القای عقدههای روانی در میان مردم و ایجاد زمینههای فروپاشی و ویرانی کشور است. در این سالها، ترکیبی از پروپاگاندای خارجی و سیاستهای نادرست فرهنگی داخلی، شهروند طبقه متوسط ایرانی را به انسانی ناراضی و عاصی بدل کرده است که گاهی حاضر است برای ترک «این خرابشده» به هر ریسمانی چنگ بزند و یا با طناب پوسیده هر دشمن خارجی، وارد چاه جنگ و ویرانی بشود.
امروز، این وضعیت روانی قشر متوسط ایرانی، به تهدیدی وجودی برای ایران و راهی آسان برای «سوریه سازی» آن، توسط طراحان جنگ روانی-نظامی تبدیل شده است.
پرده اول: برنامهریزی خارجی
طرح اولیه این جنگ روانی-نظامی برگرفته از سخنانی بود که بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۰۳ در جلسه استماع کنگره آمریکا بیان کرد. او ضمن تلاش برای متقاعد کردن دولت آمریکا به حمله نظامی به عراق و تشریح اهداف و فواید این اقدام، در بخشی از سخنان خود به صراحت اظهار داشت که اهداف مشابهی را میتوان در ایران، از طریق «قدرت نرم» و با تاثیرگذاری بر ذهن و روان جوانان ایرانی دنبال کرد.
نتانیاهو پیشنهاد داد که دستگاههای امنیتی آمریکا، از طریق شبکههای ماهوارهای، سریالهای تلویزیونی آمریکایی – مانند Melrose Place و Beverly Hills – که تصویری ایدهآل و رؤیایی از سبک زندگی پُر زرقوبرق و پُر شور و هیجان جوانهای کالیفرنیایی ارائه میدهند، را به صورت شبانهروزی برای نسل جوان طبقه متوسط ایرانی پخش کنند تا آنها در حسرت چنین زندگی مرفه، آزاد و لذتبخش فرو بروند و نسبت به شرایط زندگی خود در ایران احساس نارضایتی و استیصال کنند.
او این شیوه جنگ روانی را به عنوان یک استراتژی ژئوپلیتک، همتراز با حمله نظامی، و با اهداف مشابه به آن، توصیف کرد.
پرده دوم: سیاستهای غلط داخلی
در کنار این جنگ روانی خارجی، سیاستهای فرهنگی ناکارآمد داخلی نیز به روند عاصیسازی طبقه متوسط ایرانی به شدت دامن زدند؛ اصرار بر سیاست حجاب اجباری و اعمال محدودیتهای گسترده اجتماعی، از دهه ۶۰ و ۷۰، آغازگر شکاف میان حاکمیت و طبقه متوسط شد، بخشهای بزرگی از جامعه را با تروماهای روانی مواجه ساخت و خاطرات تلخی برای نسلهای متعدد بهجا گذاشت.
از آن زمان تا کنون نیز، اقدامات مقطعی نظیر «گشت ارشاد» و «طرح نور» یا تصویب قوانینی همچون قانون «عفاف و حجاب»، همچنان این زخمها را تازه نگه داشته و احساس بیگانگی و سرخوردگی و استیصال را در میان این قشر از مردم تقویت کرده است.
پرده سوم: تغییر چهره گروههای افراطی
در جدیدترین مرحله این جنگ روانی-نظامی، بازسازی تصویر گروههای افراطی مانند تحریرالشام و القاعده به عنوان جنبشهای معتدل که به آزادی فردی و انتخاب سبکزندگی مردم احترام میگذارند، در دستور کار قرار گرفته است.
اگر در سالهای گذشته، دستگاه تبلیغاتی بیگانگان و رسانههای فارسیزبان، تلاش میکردند تا وضعیت سوریه و لیبی را از چشم مخاطبان ایرانی پنهان نگه دارند و مدام این پیام را تکرار میکردند که «ایران سوریه نخواهد شد» و به مردم هشدار میدادند که اجازه ندهید شما را از «سوریه شدن» بترسانند، این روزها، با آسودگی خاطر، چهره جدید آراسته و کت شلواری «جولانی» را جلوی دوربینها میآورند، با سخنان نرم و افکار مترقی او از طبقه متوسط ایرانی دلربایی میکنند و صحنههایی از آزادی پوشش، احترام به تکثر سلیقهها و شادمانی در مراکز تفریحی سوریه آزاد - تحت نظام لیبرال دموکراسی القاعده - را به رُخ مخاطبانشان میکشند.
بنیامین نتانیاهو نیز در پیامهای ویدیویی متعدد اخیرش در خطاب به قشر متوسط ایرانی، شعار «زن، زندگی، آزادی» سر میدهد و این بار، با نوک انگشتش، ویرانههای حلب و دمشق را به جای عمارتهای مجلل بورلی هیلز و سواحل کالیفرنیا، به عنوان قبله آرزوها، به جوان ایرانی نشان میدهد.
وضعیت روانی حاکم بر طبقه متوسط ایرانی، که حاصل تعامل مخرب میان جنگ روانی-نظامی خارجی و تولید مستمر نارضایتی از طریق سیاستهای داخلی ناکارآمد است، امروز به یکی از بزرگترین تهدیدهای امنیت ملی تبدیل شده است. حل این معضل نیازمند بازنگری عمیق و همهجانبه در سیاستهای فرهنگی داخلی، تقویت ارتباط و اعتماد میان دولت و ملت، و ارائه چشماندازی واقعی اما نویدبخش برای آینده جوانان کشور است. لازم است مسئولین، این روندهای چند سال گذشته را مشاهده و مطالعه کنند، اهمیت این موضوع را درک نمایند و این هشدار را جدی بگیرند که؛ طراحان جنگ روانی-نظامی، افق آرزوهای جوانان ما را از کالیفرنیا به دمشق تغییر دادند.
@AliNasriTelegram
نویسنده: علی نصری
طی چند دهه گذشته، طبقه متوسط ایرانی قربانی یک جنگ روانی سیستماتیک و مستمر بوده است. جنگی که هدف اصلی آن القای عقدههای روانی در میان مردم و ایجاد زمینههای فروپاشی و ویرانی کشور است. در این سالها، ترکیبی از پروپاگاندای خارجی و سیاستهای نادرست فرهنگی داخلی، شهروند طبقه متوسط ایرانی را به انسانی ناراضی و عاصی بدل کرده است که گاهی حاضر است برای ترک «این خرابشده» به هر ریسمانی چنگ بزند و یا با طناب پوسیده هر دشمن خارجی، وارد چاه جنگ و ویرانی بشود.
امروز، این وضعیت روانی قشر متوسط ایرانی، به تهدیدی وجودی برای ایران و راهی آسان برای «سوریه سازی» آن، توسط طراحان جنگ روانی-نظامی تبدیل شده است.
پرده اول: برنامهریزی خارجی
طرح اولیه این جنگ روانی-نظامی برگرفته از سخنانی بود که بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۰۳ در جلسه استماع کنگره آمریکا بیان کرد. او ضمن تلاش برای متقاعد کردن دولت آمریکا به حمله نظامی به عراق و تشریح اهداف و فواید این اقدام، در بخشی از سخنان خود به صراحت اظهار داشت که اهداف مشابهی را میتوان در ایران، از طریق «قدرت نرم» و با تاثیرگذاری بر ذهن و روان جوانان ایرانی دنبال کرد.
نتانیاهو پیشنهاد داد که دستگاههای امنیتی آمریکا، از طریق شبکههای ماهوارهای، سریالهای تلویزیونی آمریکایی – مانند Melrose Place و Beverly Hills – که تصویری ایدهآل و رؤیایی از سبک زندگی پُر زرقوبرق و پُر شور و هیجان جوانهای کالیفرنیایی ارائه میدهند، را به صورت شبانهروزی برای نسل جوان طبقه متوسط ایرانی پخش کنند تا آنها در حسرت چنین زندگی مرفه، آزاد و لذتبخش فرو بروند و نسبت به شرایط زندگی خود در ایران احساس نارضایتی و استیصال کنند.
او این شیوه جنگ روانی را به عنوان یک استراتژی ژئوپلیتک، همتراز با حمله نظامی، و با اهداف مشابه به آن، توصیف کرد.
پرده دوم: سیاستهای غلط داخلی
در کنار این جنگ روانی خارجی، سیاستهای فرهنگی ناکارآمد داخلی نیز به روند عاصیسازی طبقه متوسط ایرانی به شدت دامن زدند؛ اصرار بر سیاست حجاب اجباری و اعمال محدودیتهای گسترده اجتماعی، از دهه ۶۰ و ۷۰، آغازگر شکاف میان حاکمیت و طبقه متوسط شد، بخشهای بزرگی از جامعه را با تروماهای روانی مواجه ساخت و خاطرات تلخی برای نسلهای متعدد بهجا گذاشت.
از آن زمان تا کنون نیز، اقدامات مقطعی نظیر «گشت ارشاد» و «طرح نور» یا تصویب قوانینی همچون قانون «عفاف و حجاب»، همچنان این زخمها را تازه نگه داشته و احساس بیگانگی و سرخوردگی و استیصال را در میان این قشر از مردم تقویت کرده است.
پرده سوم: تغییر چهره گروههای افراطی
در جدیدترین مرحله این جنگ روانی-نظامی، بازسازی تصویر گروههای افراطی مانند تحریرالشام و القاعده به عنوان جنبشهای معتدل که به آزادی فردی و انتخاب سبکزندگی مردم احترام میگذارند، در دستور کار قرار گرفته است.
اگر در سالهای گذشته، دستگاه تبلیغاتی بیگانگان و رسانههای فارسیزبان، تلاش میکردند تا وضعیت سوریه و لیبی را از چشم مخاطبان ایرانی پنهان نگه دارند و مدام این پیام را تکرار میکردند که «ایران سوریه نخواهد شد» و به مردم هشدار میدادند که اجازه ندهید شما را از «سوریه شدن» بترسانند، این روزها، با آسودگی خاطر، چهره جدید آراسته و کت شلواری «جولانی» را جلوی دوربینها میآورند، با سخنان نرم و افکار مترقی او از طبقه متوسط ایرانی دلربایی میکنند و صحنههایی از آزادی پوشش، احترام به تکثر سلیقهها و شادمانی در مراکز تفریحی سوریه آزاد - تحت نظام لیبرال دموکراسی القاعده - را به رُخ مخاطبانشان میکشند.
بنیامین نتانیاهو نیز در پیامهای ویدیویی متعدد اخیرش در خطاب به قشر متوسط ایرانی، شعار «زن، زندگی، آزادی» سر میدهد و این بار، با نوک انگشتش، ویرانههای حلب و دمشق را به جای عمارتهای مجلل بورلی هیلز و سواحل کالیفرنیا، به عنوان قبله آرزوها، به جوان ایرانی نشان میدهد.
وضعیت روانی حاکم بر طبقه متوسط ایرانی، که حاصل تعامل مخرب میان جنگ روانی-نظامی خارجی و تولید مستمر نارضایتی از طریق سیاستهای داخلی ناکارآمد است، امروز به یکی از بزرگترین تهدیدهای امنیت ملی تبدیل شده است. حل این معضل نیازمند بازنگری عمیق و همهجانبه در سیاستهای فرهنگی داخلی، تقویت ارتباط و اعتماد میان دولت و ملت، و ارائه چشماندازی واقعی اما نویدبخش برای آینده جوانان کشور است. لازم است مسئولین، این روندهای چند سال گذشته را مشاهده و مطالعه کنند، اهمیت این موضوع را درک نمایند و این هشدار را جدی بگیرند که؛ طراحان جنگ روانی-نظامی، افق آرزوهای جوانان ما را از کالیفرنیا به دمشق تغییر دادند.
@AliNasriTelegram