برگی از تاریخ


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را (بیهقی)
این کانال به هیچ حزب و گروه و سازمانی وابسته نیست.
ارتباط با ادمین:
@Adm_apoh

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


دیسک طلایی 2500 سالهِ تزیین لباس

جنس: طلا
قطر: 4.75 سانتی متر
وزن: 5 گرم
قدمت: قرن چهارم یا پنجم پیش از میلاد (دوره هخامنشیان)
محل کشف: تخت کواد (قباد) در تاجیکستان
محل نگهداری: موزه بریتانیا

توضیحات موزه بریتانیا:

این تکه‌دوز طلایی، یک شیردالِ (موجود افسانه‌ای) نشسته به سمت راست را نشان می‌دهد که به پشت شانه خود نگاه می‌کند. این پلاک دارای حاشیه‌ای شیار‌دار است و چهار حلقه در پشت آن برای اتصال وجود دارد.


کورش هخامنشی نماد زیبایی بود


هر شاهزاده و پادشاهی آرزو داشت که به استاندارد زیبایی مردانه‌ای که توسط کورش بزرگ تعیین شده بود، برسد. بینی عقابی او به عنوان معیار زیبایی برای نسل‌های متمادی ایرانیان شناخته می‌شد. پلوتارک مورخ یونان باستان(قرن اول پیش از میلاد) نوشته است:
"چون کورش بینی عقابی داشت، ایرانیان حتی تا به امروز، مردان بینی عقابی را دوست دارند و آنها را زیباترین می‌دانند."

منبع: شاه و دربار در ایران باستان، لوید لولین جونز


نام 84 حیوان در زبان پارسیگ(پارسی میانه/ پهلوی ساسانی).


منبع


اسکندر، کوروش و پاسارگاد


اسکندر در بازگشت از هند در سال ۳۲۵ پیش از میلاد، هنگامی که پی برد آرامگاه کوروش تاراج شده و مورد بی‌احترامی قرار گرفته است به شدت عصبانی شد:

اسکندر دید که همه چیز را برداشته اند به جز تابوت سنگی و چهار پایه. غارتگران حتی به پیکر کوروش بی‌احترامی کرده بودند زیرا در تابوت را برداشته بودند و پیکر او را بیرون انداخته بودند؛ آنها سعی کرده بودند تابوت را به شکل قابل حملی در آورند تا بتوانند آن را با خود ببرند؛ بخش‌هایی از آن را قطعه‌قطعه کرده و بخش‌های دیگر را شکسته بودند. با وجود این آنها در این کار موفق نشدند و تابوت را به شکلی که بود رها ساخته و فرار کردند.

اسکندر مغی را که مسئول حفاظت از آرامگاه بود دستگیر کرد، اما چون در زیر شکنجه به چیزی اعتراف نکرد او را آزاد ساخت. سپس اسکندر ماموریت زیر را به آریستوبولوس سپرد:

آرامگاه را دوباره به شکل مناسبی در آورید، دوباره پیکر او را در تابوت گذاشته و در تابوت را بر روی آن قرار دهید، جاهایی که خراب شده بود تعمیر کنید، و تخت را با استفاده از پوشش‌های تزئینی بپوشانید و هر چیز دیگری که در آنجا وجود داشته درست مانند شکل اصلی شان برگردانید و بیارایید، درها را با دیوارهای سنگی مسدود کنید و بر آن لایه ای از خاک رس بکشید، و سپس بر روی خاک رس مُهر سلطنتی بزنید.

اسکندر نابود کننده آئین نیاکانی پارسی ها نبود، بلکه می‌خواست احترام فراوان خود را به یاد و خاطره کسی که دو سده پیش شاهنشاهی پارسی را بنیان‌گذاری کرده بود، نشان دهد؛ شاهنشاهی‌ای که اسکندر فقط بر آن غلبه کرده بود. حتی امروز آرامگاه کوروش در پاسارگاد مكان برجسته‌ای است که یادآور خاطره هخامنشیان می باشد و به خاطر ماهیت کم نظیرش تأثیر گذارتر از آرامگاه های صخره ای جانشینانش در نقش رستم و تخت‌ جمشید است.

کوروش کبیر، گردآورنده تورج دریایی، برگ 18



@apageofhistory


4 آبان 1359، خرمشهر بعد از یک ماه مقاومت ارتش و نیروهای محلی ایرانی به اشغال کامل ارتش عراق درآمد.

شعارنویسی سربازان عراقی بر دیوار یکی از خانه‌های خرمشهر.

سمت راست:
"امت واحد عرب، صاحب رسالت جاویدان، قادسیه صدام قهرمان، نویسنده عبدالساده 1982/6/7"

سمت چپ:
"به تاریخ 1982/6/8، یادگاری قادسیه صدام، توپخانه 106 میلیمتری، زنده باشی ای ابوحلا (پدر حلا حسین= صدام حسین)، قهرمان وحدت و آزادی، روشنی بخش حزب بعث. زنده باشی صدام حسین"


واکنش مخالفان شاه به موضوع تسلط ایران بر جزایر سه گانه(قسمت سوم):

‏"اشغال این جزایر به منظور تقویت مواضع ارتجاع در خلیج فارس، تضمین منافع امپریالیست‌ها، ایجاد فتنه‌انگیزی‌های جدید بر علیه نهضت‌های ملی و دموکراتیک خلق‌های عرب و ایران و تفرقه‌افکنی میان آنها صورت گرفته است."

ارگان سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان، دوره سوم، شماره 52


واکنش مخالفان شاه به موضوع تسلط ایران بر جزایر سه گانه(قسمت دوم):

"رژیم منفور شاه با اشغال نظامی سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچک، اولين تجاوز خود را به خاک خلق‌های خلیج فارس آغاز نموده است. اشغال نظامی سه جزیره توسط این رژیم، مقدمه اجرای نقشه استعمار و ایفای نقش ژاندارمی شاه در خلیج است."

سازمان انقلابیون کمونیست، آذر 1350


واکنش مخالفان شاه به موضوع تسلط ایران بر جزایر سه گانه(قسمت اول):

"سازمان‌های جبهه ملی ایران در خاورمیانه با شدت سیاست شاه در مسئله سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را رد می‌کند و با تسط شاه بر این جزایر مخالف است."

نشریه باختر امروز، تیر 1350


* این سازمان، به جبهه ملیِ معروف‌ به رهبری مصدق ارتباطی نداشت.


روزنامه اطلاعات 19 مهر 1365:

دانشجویان نقابدار اتوبوس کوی دانشگاه را آتش زدند و شیشه های 2 ساختمان را شکستند / دختران دانشجو تهدید شدند اگر دستورات اعلامیه(عدم استفاده از غذاخوری و اتوبوس پسران) را رعایت نکنند تامین جانی نخواهند داشت.


در 17 شهریور سال 57 چه گذشت؟!

پس از تظاهرات مسالمت‌آمیز 16 شهریور، شریف‌امامی ریاست جلسه‌ی شورای امنیت ملی را به عهده گرفت. نتیجه‌ی این جلسه که تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت، اعلام حکومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر بود. بنا به دلایل نامعلومی این تصمیم تا ساعت 6 بامداد روز بعد اعلام نشد.

تا ساعت هفت‌ونیم بامداد مردم گروه گروه وارد میدان شدند. ساعت نه‌وبیست دقیقه تنش به نقطه انفجار رسید. عباس ملکی، عکاس کیهان که عکس‌های تکان‌دهنده‌ی وی لحظات خوفناک تیراندازی را ثبت کرده است، می‌گوید "سربازان ابتدا تیر هوایی شلیک کردند و سپس برای شلیک مستقیم زانو زدند."

خبرنگار واشنگتن‌پست گزارش داد "به گفته‌ی شاهدان عینی، نظامیان ابتدا به تظاهرکنندگان دستور دادند دست از تظاهرات بردارند، بعد تیر هوایی شلیک کردند. تظاهرکنندگان متقابلاً به سمت نظامیان سنگ پرتاب کردند و شیشه‌های بانک‌ها و ساختمان‌های دولتی خرد کردند. در این هنگام به محض شلیک نظامیان، عده‌ای از مردم به معنای واقعی کلمه درو شدند."

نتیجه‌ی تحقیقی که بعداً سفارت آمریکا با فرستادن کارشناش شورش‌های خیابانی به صحنه انجام داد این بود که نظامیان زمانی شلیک کردند که تظاهرکنندگان با سنگ‌پراکنی و با استفاده از چوب و چماغ به نظامیان حمله کردند و قصد داشتند آنها را خلع سلاح کنند.

شاعد عینی دیگری، خبرنگار فیگارو بود که در گزارش گویای وی نیروهای امنیتی را همانند جوخه‌های آتش توصیف شده بودند؛ گزارشی که در آثار مخالفان بسیار از آن نقل می‌شود.

اوایل بعدازظهر شایعه‌ای منتشر شد که شاه در هلیکوپتری بر فراز میدان ژاله دیده شده که نه تنها دستور کشتار می‌داده، بلکه تظاهرکنندگان را شکار می کرده. به سرعت شایعه‌ای دیگری درست شد که خونریزی در واقع کار چتربازان اسرائیلی در لباس سربازان ایرانی بوده است.

انقلابیون ادعا داشتند حداقل 2500 نفر و احتمالاً 3000 نفر کشته شدند. عنوانی درشت در گاردین فریاد می‌زد: "مخالفان شاه می‌گویند 3000 کشته در ایران" و این ادعای تایید‌نشده را تکرار کرد که دفتر ثبت گورستان بهشت زهرا نشان می‌دهد 3000 نفر در "گوری جمعی" دفن شده‌اند. میشل فوکو رقم 4000 کشته را مطرح کرد و در محافل روشنفکری غرب شور و هیجانی برانگیخت. او بعد از جمعه‌ی سیاه با بازرگان و شریعتمداری همسخن گردید و بعدها در نوفل لوشاتو با آیت‌الله خمینی دیدار کرد.

با نگاهی به گذشته می‌توان گفت که شمار کشته‌هایی که حکومت در آن زمان اعلام کرد تقریباً دقیق بوده است: یعنی 86 کشته و 205 مجروح. بعداً در تحقیقات مستقل بنیاد شهید 88 کشته در روز 17 شهریور تایید شد و تا پایان شهریور این عدد به 121 تن رسید که شامل زخمی‌هایی بود که جان سپرده بودند.

پس از کشتار 17 شهریور ملاقات‌کنندگان با شاه گفتند او از نظر روحی درهم شکسته است. به گفته‌ی هویدا، شاه مانند فردی بود که از حد و حدودش فراتر رفته و همه چیزش را به پای زنی ریخته و در آخر فهمیده است که این زن در همه‌ی این مدت به وی خیانت می‌کرده است.

سالیوان(سفیر آمریکا) برای واشنگتن نوشت: "او مردی است درهم شکسته و در آستانه‌ی فروپشی روانی".
پارسونز(سفیر بریتانیا) هم نوشت "شاه رنگ‌پریده، خسته و بی‌روحیه بود و می‌پرسید چرا مردم علی‌رغم این همه کارهایی که برای آنان کرده است، علیه وی بسیج شده‌اند."
دومارنش(رئیس اطلاعات فرانسه) که با شاه دیدار کرده بود، شنید او با افسوس می‌گوید "مگر با آنها چه کرده‌ام؟"

کشتار مردم در میدان ژاله شاه رو شوکه کرد. دستورات اضطراری به پلیس و ارتش ایران داده شد تا اطمینان پیدا کنند که می‌توانند شورش را کنترل کنند و حمام خون دیگری به راه نیفتد.


سران ارتش تصدیق‌ میکردند که میشد از بروز چنین تلفات زیادی اجتناب کرد اگر نیروهایشان تجهیزات و تجربه‌ی لازم را داشتند.دولت انگلیس در پی درخواست شاه، با فرستادن مشاورانی موافقت کرد که پیش از آن در ایرلند شمالی ماموریت داشتند و می‌دانستند که چگونه از تجهیزات ضد شورش استفاده کرد. آن ها همچنین موافقت خود را با فروش گلوله‌های پلاستیکی و کپسول‌های گاز اشک‌آور اعلام کردند. سرانجام تا اواخر مهرماه، تجهیزات غیرمرگبار به نیروهای حکومت نظامی داده شد.


منابع:
شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده / داریوش بایندر
دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی / خاویر گررو
سقوط بهشت / اندرو اسکات کوپر


رادیو BBC و انقلاب 57


شدت حمایت بی‌بی‌سی از انقلابیون به‌قدری بود که مقامات بریتانیایی بارها به شاه توضیح دادند که مواضع بی‌بی‌سی ارتباطی به سیاست آنها ندارد. پارسونز(سفیر بریتانیا) برای اثبات استقلال این شبکه از دولت بریتانیا، سخت به زحمت افتاد.

یک بار در پایان پاییز 57 که حال و هوای ایران به‌شدت ملتهب بود، بی‌بی‌سی به گونه غیردقیق از آیت‌الله خمینی نقل کرد که او خواهان شورش مسلحانه شده است؛ موضوعی که حتی سبب ناراحتی واشنگتن شد.

شاه می‌دانست ایرانیان از هر قشری، حتی آیت‌الله‌های بزرگ قم، بی‌بی‌سی را معتبر می‌دانند. پارسونز ناچار شد فرستاده‌ای خصوصی به قم نزد آیت‌الله شریتعمداری بفرستند تا به او اطمینان بدهد بریتانیا همچنان از شاه حمایت می‌کند. به گفته فرستاده پارسونز، این موضوع شریعمتداری را شگفت‌زده کرد، زیرا او خلاف این موضوع را تصور می‌کرد.


کوشش‌های مشترک تهران و واشنگتن برای تغییر لحن بی‌بی‌سی بی‌فایده بود. شاه پیشنهاد سران ارتش برای ارسال پارازیت یا حمله هوایی به ایستگاه تقویتی بی‌بی‌سی در عمان را رد کرد و گفت این کار در شأن ما نیست.

جالب اینجاست که سال‌ها پس از سقوط شاه، بی‌بی‌سی خود به ارزیابی نقشش در تحولات انقلاب ایران پرداخت. در مقاله‌ای تحلیلی، بی‌بی‌سی پذیرفت که در ماه‌های قبل از انقلاب، در کل برخوردی "انتقادی" نسبت به شاه داشت. در این گزارش اذعان شد که در نتیجه این سیاست، "تصویر بی‌بی‌سی در ذهن جمعی مردم ایران دگرگون شد و آن را دیگر نه صدای استعمار بریتانیا که دوستی قابل اعتماد می‌دانستند."

‏منابع:
شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده / داریوش بایندر / ص 231
نگاهی به شاه / عباس میلانی / ص 489


ایرانیان فقط حرف می‌زنند و کاری نمی‌کنند!

فیودور کورف، جهانگرد روسی که در سال های 1834 و 1835 به ایران آمده بود، درباره ایرانیان نوشته است:

"ایرانیان زیاد فکر می‌کنند و ده برابر بیش از آن حرف می‌زنند و با این وجود تقریباً کاری انجام نمی‌دهند. هیچ گفتگویی بدون قلیانی که سه نوبت در آن تنباکو میریزند و چاقش می‌کنند، بدون صرف چای و قهوه برگزار نمی‌شود. پس از آن اگر فرصتی باقی ماند، می‌توانید به اصل مطلب بپردازید. تمام این تشریفات با کلماتی قصار و چاق سلامتی و احوال پرسی و آروغ زدن توأم است. در ایران کار را نمی‌توان بدون افراط در اتلاف وقت به پایان رسانید. هیچ پیش آمدی، هر قدر هم که با اهمیت باشد نمی‌تواند یک ایرانی را از عادتش باز دارد"


سفرنامه بارون فیودور کورف، ص 152


مارسلینوس درباره ایران چه گفته است؟

امیانوس مارسلینوس تاریخنگار رومی بود. او در هنگام لشکرکشی یولیانوس در ۳۶۳ میلادی برای نبرد با شاپور دوم ساسانی، همراه سپاهیان رومی بود. کتاب او دربارهٔ تاریخ روم از رخدادهای سال ۹۶ میلادی آغاز شده و با آوردن رویدادهای سال ۳۷۸ میلادی به پایان می‌رسد. نوشته‌های او از سندهای ارزشمند دربارهٔ تاریخ ایران شمرده می‌شود.

او درباره ایرانیان نوشته است:

تقریباً همه آن‌ها لاغر، کمی تیره یا به رنگ سرب‌مانند هستند. چشمانی عبوس مانند چشم‌های بز، ابروهای پیوسته و خمیده به شکل نیم‌دایره، ریش‌هایی نه چندان نامطلوب و موهایی بلند و پرپشت دارند. همگی بدون استثناء، حتی در مهمانی‌ها و روزهای جشن، با شمشیر حاضر می‌شوند.

بیشتر آن‌ها به شدت به امور جنسی علاقه‌مندند و به سختی با تعداد زیادی معشوقه راضی می‌شوند؛ اما از روابط غیراخلاقی با پسران پرهیز می‌کنند. هر مردی بسته به توانایی مالی خود، ازدواج‌های متعدد یا کمی دارد. آن‌ها از مهمانی‌های مجلل و باشکوه مانند طاعون دوری می‌کنند، و به‌ویژه از نوشیدن بیش از حد پرهیز می‌کنند.

به‌جز پادشاهان، زمان مشخصی برای وعده‌های غذایی ندارند، بلکه هر فردی شکم خود را به‌عنوان ساعت آفتابی خود در نظر می‌گیرد؛ وقتی که این فرمان می‌دهد، هر چه در دسترس باشد را می‌خورند و هیچ‌کس پس از سیر شدن، خود را با غذای اضافی سنگین نمی‌کند.

آن‌ها به شدت میانه‌رو و محتاط هستند، به حدی که گاهی از باغ‌ها و تاکستان‌های دشمن عبور می‌کنند بدون اینکه به چیزی طمع کنند یا دست بزنند، به دلیل ترس از سم یا جادو.

به ندرت دیده می‌شود که یک ایرانی برای ادرار کردن توقف کند یا برای پاسخ به نیاز طبیعی خود کنار برود؛ آن‌ها با دقت از این و دیگر اعمال ناپسند پرهیز می‌کنند.

چنان آزاد و بی‌قید هستند و با قدم‌هایی سست و ناپایدار قدم می‌زنند که ممکن است کسی آن‌ها را زنانه‌منش بپندارد؛ اما در واقع، آن‌ها جنگجویانی بسیار شجاع هستند، هرچند بیشتر حیله‌گرند تا شجاع، و تنها از دور باید از آن‌ها ترسید. آن‌ها به سخنان بیهوده علاقه دارند و دیوانه‌وار و اغراق‌آمیز صحبت می‌کنند. آن‌ها خودستای، خشن و توهین‌آمیز هستند، در سختی و خوشبختی به یک اندازه تهدیدگرند، حیله‌گر، متکبر و بی‌رحم هستند.


برای مقام قضاوت، مردانی راست‌کردار با تجربه ثابت شده انتخاب می‌شوند که به‌ندرت به مشورت دیگران نیاز دارند؛ بنابراین، آن‌ها به رسم ما که گاهی اوقات مردان فصیح و بسیار ماهر در حقوق عمومی را در پشت قضاتی بی‌سواد قرار می‌دهد، می‌خندند.

بیشتر آن‌ها با لباس‌هایی پوشیده شده‌اند که با رنگ‌های درخشانی که بسیار براق هستند، چنان پوشیده شده‌اند که هرچند رداهای خود را در جلو و کناره‌ها باز می‌گذارند و می‌گذارند در باد موج بزند، با این حال، از سر تا کفش‌هایشان هیچ بخشی از بدنشان بدون پوشش دیده نمی‌شود


گربه در اساطیر ایرانی

طبق بندهش، گربه از انواع خرفستران گرگ سرده است. در روایات داراب هرمزد آمده است: "از ازدواج دیو ناپاک با جمه(خواهر جمشید) سوسمار و لاک پشت و وزغ و گربه زاده شدند."

شاید بتوان بازتاب این نظر را در این عقیده یافت که گربه به نوعی با جن و شیاطین ارتباط دارد و با گذشت زمان نزد ایرانیان هاله ای از ترس بر گرد این حیوان به وجود آمد.

طبق فرگرد 14 وندیداد، یکی از انواع خرفسترها مار سگ‌نماست. مار سگ‌نما روی بخش پسین خود می‌نشیند. به نظر می‌رسد جانوری که بدین نام خوانده شده است همان گربه باشد. در تفسیری از بند در یک روایت پارسی، گربه در شمار جانوران گزند رسان آمده که کشتن آن ها برای بخشایش گناهان سفارش شده است.

با وجود این، ظاهراً در قدیم هم مانند امروز گربه را در خانه نگه می‌داشتند زیرا طبق بندی از کارنامه اردشیر بابکان، وقتی آذرفرنبغ جام زهر از دست اردشیر بر زمین انداخت، "گربه و سگ که اندر خانه بودند، خورش بخوردند و بر مردند."

به نوشته بویس گربه با آنکه با موش دشمن بود، مانند خویشاوند نزدیک ترش(شیر و ببر) از خرفستران شمرده میشد. شاید بدان سبب که گربه بیشتر حیوان شب بیدار است و با آن که اهلی شده بود، در دید زرتشتیان بر خلاف سگ، حیوانی بی‌وفا و بوالهوس می‌نمود.


دانش نامه اساطیری جانوران و اصطلاحات وابسته، خسرو قلی زاده


ایران المپیک 1984 لس‌آنجلس را تحریم کرد!


روزنامه اطلاعات، 9 مرداد 1362:

میرحسین موسوی(نخست وزیر) در پایان جلسه هیئت دولت در گفتگویی با خبرنگاران اعلام کرد ایران با توجه به دخالت‌های آمریکا در خاورمیانه و حمایت آن کشور از رژیم اشغالگر قدس، در المپیک 1984 لس‌آنجلس شرکت نخواهد کرد.


روزنامه اطلاعات، 9 مهر 1352:

ایران آمادگی خود را برای برگزاری بازی‌های المپیک 1980 اعلام کرد


روایت جهان سادات(همسر انور سادات)از مراسم خاكسپاری محمدرضا شاه:

موسیقی بلندتر و گلها بیشتر از همیشه بود. این چشمگیرترین مراسم خاکسپاری بود که در مصر دیده بودیم و این آخرین فرصت برای آن بود که به دنیا نشان دهیم که با شاه باید بهتر از آن رفتار می‌کردند. دست کم مصر به دوست خود پشت نکرده بود.

زندگی و زمانه شاه، غلامرضا افخمی، ص 1106


محمدرضا شاه پهلوی روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی در بیمارستان معادی قاهره بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت‌؛ دو روز بعد پیکر وی در مسجد الرفاعی قاهره، پس از تشییع به خاک سپرده شد. آنکه بر جنازۀ شاه نماز خواند، سید طالب الرفاعی، روحانی شیعه عراقی بود.

او در خاطرات خود نوشته است:

مرا به دیدار وزیر اوقاف مصر، زکریا البری، فراخواندند که به من گفت: با هواپیمای رئیس‌جمهور آمده‌ام اینجا تا بگویم فردا نماز میت را شما می‌خوانید. برای اینکه از مسئولیت فرار کنم پرسیدم: این‌ را رئیس‌جمهور خواسته؟ گفت: بله.


گفتم: آقای شیخ زکریا، چه لزومی دارد طالب الرفاعی نماز را بخواند؟ شیخ الازهر و مفتی مصر هم هستند و می‌توانند بخوانند. چرا باید بین شیعه و سنی تفرقه بیندازیم؟ رو به من کرد و به عادت مصری‌ها که ما را شیخ می‌خوانند، گفت: یا شیخ! من یک پیغام از رئیس‌جمهور آورده‌ام و جوابش بله یا نه است. با من وارد بحث نشو. اینکه گفتی هیچ ربطی به پیغام من ندارد! گفتم: به آقای رئیس‌جمهور بگو سید طالب الرفاعی نماز را می‌خواند. چون دیدم جایی برای رد کردن درخواست رئیس‌جمهور نیست.

...

جنازهٔ شاه را گذاشتند روبه‌رویم. از عکس‌ها می‌شناختمش. جنازه کاملاً سالم بود و انگار خواب بود. همهٔ مراسم غسل و تکفین زیر نظر من انجام شد و او را در تابوت گذاشتند.



آن وقت گفتم: مأموریت من تمام شد. کار دیگری هم دارید؟ گفتند: بله. سوار شو. با ماشین ما را بردند به کاخ زین‌العابدین که کاخ رئیس‌جمهور بود و قبل‌تر ملک فاروق در آن سکونت داشت. آفتاب داشت می‌زد بالا و احساس کردم دستور دارند مرا نگه دارند و سادات به خانوادهٔ شاه وعده داده که نماز بر اساس فقه شیعه بر شاه خوانده شود. این درخواست خود خانوادهٔ او بود و فرح، همسر شاه، تأکید داشت که نماز بر اساس مذهب شیعه خوانده شود.

...


ظهر بود که مارش تشییع نظامی را شنیدم. جنازه را آورده بودند و در رأس تشییع‌کنندگان شخص رئیس‌جمهور، انور سادات، بود. هیات رسمی تشییع‌کنندگان وارد شبستان مسجد شد. انور سادات بود، نیکسون رئیس‌جمهور اسبق ایالات متحده بود، پادشاه سابق یونان بود.

چند کلمه فارسی بلد بودم. رسم است که از خانوادهٔ متوفا برای نماز خواندن اجازه می‌گیرند. من از پسر بزرگترش اجازه گرفتم، اما انور سادات که کنار او ایستاده بود به خود گرفت و با چند کلمه فارسی که بلد بود، گفت: بفرمایید آقا. به پسر شاه تسلیت گفتم. گفتم: پسر فلان و بهمان و از‌‌ همان حرف‌هایی که در تسلیت معمول است.



ایستادم برای نماز. می‌دانید که نماز میت شیعیان پنج تکبیر دارد، تکبیر اول: شهادتین؛ تکبیر دوم: صلوات بر محمد و آل محمد؛ تکبیر سوم: دعا برای مؤمنان؛ تکبیر چهارم: دعا برای خود میت است، ماندم چه بگویم! بعد از کمی کلنجار رفتن با خودم این‌طور گفتم: خداوندا، اینکه در برابر توست بندهٔ تو و پسر بندهٔ تو و پسر کنیز توست. او از ملک و سلطنت خویش بیرون شد و اکنون نیازمند و اسیر توست. اگر با او چنان‌ کنی که شایستهٔ اوست، وی شایستهٔ آن است؛ و گر چنان کنی که شایستهٔ توست تو اهل بخشایش و مغفرتی. الله اکبر. و تکبیر پنجم هم که ساده است: یک فاتحه.


کار دفن تمام شد و آمدم بیرون. برخی از ایرانی‌ها آمدند و با من سلام و علیک کردند، هر چند احساس کردم بعضی‌شان از دعایی که در نماز خوانده‌ام خوششان نیامده است و چپ چپ نگاهم می‌کردند. شنیدم یکی‌شان گفت: «این را خمینی فرستاده است!»



پسر بزرگتر شاه، که در زمان سلطنت پدرش ولیعهد بود، هم آمد و به من سلام کرد، بعد هم زاهدی، پسر ژنرال زاهدی که داماد شاه بود، آمد. بعد از آن، خبر همه جا پخش شد و به خصوص واکنش شیعیان علیه من شدید بود؛ به ویژه آن‌هایی که هوادار انقلاب بودند مواضعی علیه من گرفتند، اما اعتنایی به آن‌ها نکردم چون به وظیفهٔ شرعی‌ام عمل کرده بودم.


شعبان جعفری (بی مخ): در روز 30 تیر، علیه قوام شهید سازی کردیم!


- بهر حال مردم قوام رو نمیخواستن. چند تایی(جنازه) رو هم از تو بیمارستان سینا، از اونایی که مرده بودن ورداشتیم و زدیم جا. گفتیم: «بله، آی داد و آی هوار! قوام دستور داده اینا رو کشتن!» و بعد اینا رو هم ورداشتیم بردیم چال کردیم.

خبرنگار - یعنی شهید تقلبی ساختید؟ چرا؟

جواب - خُب دیگه، مصدق رو دوست داشتیم. اون موقع کاشانی رو هم دوست داشتیم.

کاشانی و مصدق با هم بودن. دیگه. بله، اون 30 تیر جریانش اینجوری شد که بعدش دیگه مصدق اومد روکار و مام همینجور با مصدق بودیم...

شعبان جعفری، هما سرشار، ص 109


روزنامه‌های 21 تیر 1358:
به حکم دادگاه انقلاب، پری بلنده، ثریا ترکه و اشرف چهارچشم(از کارگران جنسی شهر نو) اعدام شدند.

از این زنان به عنوان ‌نخستین زنانی یاد می‌شود که پس از انقلاب ۱۳۵۷ اعدام شدند.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.