خُسرُوِبَدان


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


یچی بگو اقلاً خودت باورش کنی

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


کسی ازت نخواهد پرسید "چطور زنده موندی؟"


یه روزایی از زندگی رو فقط لازمه زنده بمونی؛ مث درسایی که فقط باید یه طوری پاسشون کنی! انقدر سرسخت و صلبه که اگه چیز بیشتری بخوای ازش اذیت میشی، چون قرار نیست چیزی بده بهت. فقط باید هرطور‌ شده ازش عبور کنی و نذاری افسار زندگی اونجا از دستت رها شه؛ شاید فرداها روزهای بهتری تو راه داشته باشن.


ایشون با سن کمشون علاوه بر این که در علم و اخلاق زبانزد بودن، باسن فوق‌العاده ای هم داشتن!


میگفت من ۷۳ام، تو ۷۳ ای، اونم ۷۳ ایه، ۷۳ نفر واسش کار میکنن، ۷۳۰۰ تا فدایی داره، ۷۳ میلیاردم سرمایشه!


قدیما اینطوری نبود که اینهمه سکشوال اورینتیشن باشه؛ ته تهش خیلی اگه میخواستن خارج از عرف عمل کنن یا اوبنه ای میشدن یا جنده! الان ماشالا هزار مدل میشه کرد و‌ داد! حتی برای انواع ندادن هم ده تا اسم وجود داره علی رغم این که فعلی رخ نمیده! واقعاً دستشون مرسی.


میگن ابراهیم تاتلیس یه پسر خاله داشته به اسم اسماعیل تیتلیس که عاشق ممه بوده.


هوا هوای پشه‌بنده!


من هر وقت میام برم تو اتاق به کارای بدم فکر کنم بیشتر دلم میخواد باز انجامشون بدم!


انگار آدما با هزار تا جون زاده میشن و هر‌ بار تو هر تصمیم و حادثه ای یکی یا چندتا از اونا رو از دست میدن، این دقیقاً همون طعم گسیه که بزرگسالی رو مزه‌دار میکنه و هر چی پیش میره رنگارنگیِ کودکی رو رفته رفته خاکستری میکنه، اونجایی هم که دیگه آدما جونی واسشون نمونه، میمیرن؛ مث مادر حاتمی.


چرا کشتیگیرا به جای دوبنده دکلته نمیپوشن؟!


ناپیرو dan repost
خریدن ماشین سفید به این خاطر که راحت‌تر فروش می‌ره به نظرم فرق خاصی با کیسه کشیدن رو کنترل و استفاده از روفرشی و رومبلی نداره. وسیله رو آدم می‌خره باهاش خوش بگذرونه، ما می‌شیم بنده یا بادیگاردش.


بعدش دوش بگیرین!


اگه دادین...


یه مسئله ای که لازم میدونم در موردش شفاف‌سازی کنم و اغلب باعث سوء تفاهم میشه اینه که اهمیت ندادن من به افراد و مسائل، نه از سر تکبر و غرور، که در نتیجه ی فکر، تلاش، تمرین، ممارست و برنامه‌ریزی مداوم در طول زندگی نه چندان طولانیم برای کسب رضایت درونی و شادی بوده که به عنوان یه کنش ازم سر میزنه، به همین جهت خواهش میکنم در‌ مواجهه باهام حس مشعشع دایورت وجودیم رو به انفعال خشک و خالی غازوله های هرروزه تنزل ندین!


حرف زیاده ولی تا میام تو این کانال کوفتی که بنویسم همشون از سرم پر می‌کشن




داستان من و دیر رسیدن به چیزایی که میخوام!
این قسمت: جوجه کباب
تقریباً ۱۰،۱۱ فروردین بود که داشتم با مادرم تلفنی صحبت می‌کردم، بهم گفت واسه سیزده که پیش ما نیستی کباب بگیر واسه خودتون. گفتم باشه جوجه میگیرم خودمم مزه دارش میکنم. حله. خود روز سیزده که مأموریت بودم، وسط پارک با بوی جوجه، موقع ناهار گفتم لابد جوجه میدن وسط این بوی کباب، قیمه دادن! فرداش که داشتم میومدم خونه زنگ زدم گفتم خاله غذا درست‌ نکنیا من جوجه می‌گیرم، کفت دیر گفتی خوراک مرغ و بادمجون درست کردم. دیدیم حیفه، گفتم بذاریم واسه فردا جوجه بازیو! فرداش شد، دیگه خیالم راحت بود که خاله هم که مث من منتظر برگزاری مراسم جوجه ی سیزده با کمی تاخیر‌ بوده دیگه چیزی درست نمیکنه واسه شام، در کمال ناباوری عدس پلو! اینبار واقعاً دلسرد شدم، گفتم ای بابا فکر نمیکردم بعد مکالمه ی شب قبل باز غذا درست کنی. ولی خب از اونجایی که میتونم عدس پلو رو بی نهایت بخورم، بهش نه نگفتم و جوجه کبابو موکول کردیم به یه شب دیگه، که میشه دیشب! تاکید هم کردم که تحت هر شرایطی جوجه میخوریم شب! خودم پادگان موندنی شدم این بار و حتی نشد زنگ بزنم خبر بدم. بعد از همه ی این کش و قوسا امروز که اومدم خونه با کالبد بی جانی از ظروف یکبارمصرف جوجه ها مواجه شدم دم در. دیشب طبق برنامه پیش رفت ولی من نبودم. سهممو کنار گذاشتن اما من نبودم. نه جوجه رو مزه دار کردم، نه از‌ دود و‌ بوی کباب خبری بود و نه حتی تونستیم کنار هم جوجه بخوریم. این شما و این جوجه ی دیر من:


فوت فتیشا سنگ پای کسی که دوسش دارنو به سینه میزنن!


-تو هم آدم خوبی هستیا!
+نه! من فرشته‌ی بدیم.


نقاشی واسه من مث زایمانه ولی بدون درد!

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

508

obunachilar
Kanal statistikasi