شناخت چیست و چرا مهم است؟
علم شناختی یک مطالعه میان رشته ای ذهن و آگاهی (فهم، درک، هوش) در برگیرنده فلسفه، روانشناسی، هوش مصنوعی، عصب شناسی، زبانشناسی و انسانشناسی است. این رشته از اواسط دهه 70 میلادی که انجمن علم شناختی تاسیس و مجله علم شناختی منتشر شد، تاسیس گردید.[i] فرضیه مرکزی علم شناختی این است که تفکر بر حسب ساختار نمادها representation در ذهن و فرایند محاسباتی که بر روی آن ساختارها صورت می پذیرد قابل فهم است. نظریه پردازان شناختی معتقدند که در ذهن نیز نمادهای ذهنی همانند گزاره های منطقی، قوائد، مفاهیم، تصاویر و مقایسه ها analogies وجود دارند و ذهن از فرایندهای ذهنی مثل استقراء یا قیاس deduction جستجو، تطبیق، چرخش و بازیابی rotating and retrieval استفاده می کند.[ii]
شناخت به طیفی از فرایندهای ذهنی اشاره دارد که به کسب، انباشت، دستکاری و یاداوری اطلاعات مربوط می شود. [iii] هلدینگ شناخت کمبریج شناخت را " عمل یا فرایند ذهنی کسب دانش و درک از طریق فکر، تجربه و حواس" تعریف می کند. دایره المعارف بریتانیکا شناخت را " وضعیت و فرایندهای دخیل در دانستن... شامل برداشت و قضاوت" تعریف کرده است. بر اساس این تعریف، "شناخت، تمامی فرایندهای آگاهانه و ناخودآگاه مرتبط با انباشت دانش شامل برداشت، تشخیص، ادراک و استدلال شامل می شود. " [iv]
بر اساس تعریف دایره المعارف بریتانیکا دو رهیافت کلی در خصوص نظریه شناختی معاصر وجود دارد. رهیافتی که مغز را نوعی کامپیوتر می داند که کار آن پردازش اطلاعات است. این رهیافت "فرایند تفکر و استدلال در ذهن ( یا مغز)" را با یک کامپیوتر پیشرفته مقایسه می کند که " برای کسب، پردازش، انباشت، و استفاده از اطلاعات به روشهای خاص طراحی شده است." رهیافت دوم، مبتنی بر کار روانشناس سویسی ژان پیاژه است که "انطباق شناختی"Cognitive Adaptation را مبتنی بر دو فرایند بنیادین می دانست: تشابه و سازگاری ( (assimilation and accommodation. تشابه، فرایند تفسیر واقعیت بر اساس مدل درونی شخص از جهان ( بر اساس تجارب پیشین) است؛ و سازگاری بیانگر تغییراتی است که شخص از طریق تعدیل یا تجربه در این مدل به عمل می آورد.
در اینجا تعریف دایره المعارف بریتانیکا از شناخت را مبنا قرار می دهیم: یعنی "وضعیت و فراینده های دخیل در دانستن... شامل برداشت و قضاوت." و آنرا با رویکردی می آمیزیم که " فرایند تفکر و استدلال" در مغز انسان را با یک کامپیوتر پیشرفته مقایسه می کند. فرض کنیم اندکی اراده را نیز به این کامپیوتر پیشرفته داده ایم؛ با اطلاعاتی که در خود دارد، انتظار
داریم چگونه رفتار کند؟
اگر رابطه شناخت، احساس و رفتار را درک کنیم، در خصوص نظرات و رفتارهای خود و دیگران در هر دو سطح فردی و جمعی بیشتر تامل می کنیم.
علم شناختی یک مطالعه میان رشته ای ذهن و آگاهی (فهم، درک، هوش) در برگیرنده فلسفه، روانشناسی، هوش مصنوعی، عصب شناسی، زبانشناسی و انسانشناسی است. این رشته از اواسط دهه 70 میلادی که انجمن علم شناختی تاسیس و مجله علم شناختی منتشر شد، تاسیس گردید.[i] فرضیه مرکزی علم شناختی این است که تفکر بر حسب ساختار نمادها representation در ذهن و فرایند محاسباتی که بر روی آن ساختارها صورت می پذیرد قابل فهم است. نظریه پردازان شناختی معتقدند که در ذهن نیز نمادهای ذهنی همانند گزاره های منطقی، قوائد، مفاهیم، تصاویر و مقایسه ها analogies وجود دارند و ذهن از فرایندهای ذهنی مثل استقراء یا قیاس deduction جستجو، تطبیق، چرخش و بازیابی rotating and retrieval استفاده می کند.[ii]
شناخت به طیفی از فرایندهای ذهنی اشاره دارد که به کسب، انباشت، دستکاری و یاداوری اطلاعات مربوط می شود. [iii] هلدینگ شناخت کمبریج شناخت را " عمل یا فرایند ذهنی کسب دانش و درک از طریق فکر، تجربه و حواس" تعریف می کند. دایره المعارف بریتانیکا شناخت را " وضعیت و فرایندهای دخیل در دانستن... شامل برداشت و قضاوت" تعریف کرده است. بر اساس این تعریف، "شناخت، تمامی فرایندهای آگاهانه و ناخودآگاه مرتبط با انباشت دانش شامل برداشت، تشخیص، ادراک و استدلال شامل می شود. " [iv]
بر اساس تعریف دایره المعارف بریتانیکا دو رهیافت کلی در خصوص نظریه شناختی معاصر وجود دارد. رهیافتی که مغز را نوعی کامپیوتر می داند که کار آن پردازش اطلاعات است. این رهیافت "فرایند تفکر و استدلال در ذهن ( یا مغز)" را با یک کامپیوتر پیشرفته مقایسه می کند که " برای کسب، پردازش، انباشت، و استفاده از اطلاعات به روشهای خاص طراحی شده است." رهیافت دوم، مبتنی بر کار روانشناس سویسی ژان پیاژه است که "انطباق شناختی"Cognitive Adaptation را مبتنی بر دو فرایند بنیادین می دانست: تشابه و سازگاری ( (assimilation and accommodation. تشابه، فرایند تفسیر واقعیت بر اساس مدل درونی شخص از جهان ( بر اساس تجارب پیشین) است؛ و سازگاری بیانگر تغییراتی است که شخص از طریق تعدیل یا تجربه در این مدل به عمل می آورد.
در اینجا تعریف دایره المعارف بریتانیکا از شناخت را مبنا قرار می دهیم: یعنی "وضعیت و فراینده های دخیل در دانستن... شامل برداشت و قضاوت." و آنرا با رویکردی می آمیزیم که " فرایند تفکر و استدلال" در مغز انسان را با یک کامپیوتر پیشرفته مقایسه می کند. فرض کنیم اندکی اراده را نیز به این کامپیوتر پیشرفته داده ایم؛ با اطلاعاتی که در خود دارد، انتظار
داریم چگونه رفتار کند؟
اگر رابطه شناخت، احساس و رفتار را درک کنیم، در خصوص نظرات و رفتارهای خود و دیگران در هر دو سطح فردی و جمعی بیشتر تامل می کنیم.