59 سال قبل در چنین روزی فیدل کاسترو به رهبری حزب کمونیست کوبا که تنها حزب سیاسی آن کشور بود، رسید و 47 سال در آن مقام باقی ماند.
کاسترو در تمام دوران حکمرانیاش لباس نظامی بر تن میکرد تا به همه بفهماند کوبای او به اسلحه نیاز دارد. همچنین بساط انتخابات را جمع کرد و بعدها تحت فشارهای خارجی نیز انتخاباتی قلابی و بیاثر را به رسمیت شناخت.
او دیکتاتور شد، اعمال زور کرد و حتی صریحاً به مردم کوبا گفت «هر کس زندگی در کوبا را نمیخواهد، میتواند کوبا را ترک کند»
وی یکبار اعتراف کرد که کوبا بیستهزار زندانی سیاسی دارد؛ اگرچه سازمان ملل تعداد زندانیان سیاسی کوبا را بیشتر از بیستهزار نفر میدانست.
در هر حال در نتیجه حکمرانی کاسترو، کوبا در بحران عمیق اقتصادی فرو رفته بود و مردم از هر زمان دیگری فقیرتر شده بودند. اقشار تحصیلکردهتر کوبا، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
لایههای پایینتر، طبقه متوسط، کارگران ماهر و حتی پزشکان و متخصصان درصدد فرصت برای گریختن از از کوبای کاسترو بودند.
کاسترو در اواخر عمر، در توصیف خودش و یارانش گفت: «آنچه مردم دربارهام خواهند گفت، مرا آزار نمیدهد؛ آخر سر مردم مجبورند اقرار کنند که ما بر سر باورهایمان ثابتقدم بودیم. از باورها و از استقلالمان دفاع کردیم. میخواستیم عدالت را برقرار کنیم اما خودمان شورشی بودیم»
اعترافی تلویحی به اینکه کمونیستها نتوانستند عدالت را، حتی در کشور کوچک و ده میلیون نفری کوبا برقرار کنند. بهای تفاخر کاسترو به ثابتقدمیاش را نیز مردم کوبا طی چهلوهفت سال حکمرانی او پرداختند.
اگر دست کاسترو در پایان عمر پُر بود، به جای تفاخر به ثابتقدمیاش، به رفاه و آزادی و عدالتی که برای مردم کوبا به ارمغان آورده بود افتخار میکرد. یعنی همان ایدهآلهایی که در اولین روز رهبریاش، به مردم کوبا وعده داده بود.
رضا بابایی بعد از مرگ فیدل کاسترو نوشت:
«باورهای غلط، از انسانهای خوب، جنایتکار میسازد. او چهل سال شرافتمندانه ظلم کرد و کشورش را به بنبست کشاند تا جهانیان بدانند که آنچه کشوری را آباد میکند نیتها نیست، روشها است!»
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan
کاسترو در تمام دوران حکمرانیاش لباس نظامی بر تن میکرد تا به همه بفهماند کوبای او به اسلحه نیاز دارد. همچنین بساط انتخابات را جمع کرد و بعدها تحت فشارهای خارجی نیز انتخاباتی قلابی و بیاثر را به رسمیت شناخت.
او دیکتاتور شد، اعمال زور کرد و حتی صریحاً به مردم کوبا گفت «هر کس زندگی در کوبا را نمیخواهد، میتواند کوبا را ترک کند»
وی یکبار اعتراف کرد که کوبا بیستهزار زندانی سیاسی دارد؛ اگرچه سازمان ملل تعداد زندانیان سیاسی کوبا را بیشتر از بیستهزار نفر میدانست.
در هر حال در نتیجه حکمرانی کاسترو، کوبا در بحران عمیق اقتصادی فرو رفته بود و مردم از هر زمان دیگری فقیرتر شده بودند. اقشار تحصیلکردهتر کوبا، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
لایههای پایینتر، طبقه متوسط، کارگران ماهر و حتی پزشکان و متخصصان درصدد فرصت برای گریختن از از کوبای کاسترو بودند.
کاسترو در اواخر عمر، در توصیف خودش و یارانش گفت: «آنچه مردم دربارهام خواهند گفت، مرا آزار نمیدهد؛ آخر سر مردم مجبورند اقرار کنند که ما بر سر باورهایمان ثابتقدم بودیم. از باورها و از استقلالمان دفاع کردیم. میخواستیم عدالت را برقرار کنیم اما خودمان شورشی بودیم»
اعترافی تلویحی به اینکه کمونیستها نتوانستند عدالت را، حتی در کشور کوچک و ده میلیون نفری کوبا برقرار کنند. بهای تفاخر کاسترو به ثابتقدمیاش را نیز مردم کوبا طی چهلوهفت سال حکمرانی او پرداختند.
اگر دست کاسترو در پایان عمر پُر بود، به جای تفاخر به ثابتقدمیاش، به رفاه و آزادی و عدالتی که برای مردم کوبا به ارمغان آورده بود افتخار میکرد. یعنی همان ایدهآلهایی که در اولین روز رهبریاش، به مردم کوبا وعده داده بود.
رضا بابایی بعد از مرگ فیدل کاسترو نوشت:
«باورهای غلط، از انسانهای خوب، جنایتکار میسازد. او چهل سال شرافتمندانه ظلم کرد و کشورش را به بنبست کشاند تا جهانیان بدانند که آنچه کشوری را آباد میکند نیتها نیست، روشها است!»
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan