شفیعی کدکنی dan repost
باران! سرود دیگری سَر کُن!
من نیز میدانم که در این سوک
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست.
اما تو میدانی که در این شب،
دیوارهای خسته را
تابِ شنیدن نیست.
من نیز میدانم که یاران شقایق را
دستی به نفرین
از ستاک صبح پرپر کرد
من نیز میدانم که شب افسانهٔ خود را
در گوش بیداران مکرّر کرد
اما نمیگویم
دیگر نخواهد رُست در این باغ
خونبرگِ آتشبوتهای
چون قامت یاد شهیدانش
یا گل نخواهد داد
پیوندِ دست ناامیدانش
باران! سرود دیگری سَر کُن!
محمدرضا شفیعی کدکنی
برای باران
از دفتر «از زبان برگ»
عکس:
حامد دایی
من نیز میدانم که در این سوک
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست.
اما تو میدانی که در این شب،
دیوارهای خسته را
تابِ شنیدن نیست.
من نیز میدانم که یاران شقایق را
دستی به نفرین
از ستاک صبح پرپر کرد
من نیز میدانم که شب افسانهٔ خود را
در گوش بیداران مکرّر کرد
اما نمیگویم
دیگر نخواهد رُست در این باغ
خونبرگِ آتشبوتهای
چون قامت یاد شهیدانش
یا گل نخواهد داد
پیوندِ دست ناامیدانش
باران! سرود دیگری سَر کُن!
محمدرضا شفیعی کدکنی
برای باران
از دفتر «از زبان برگ»
عکس:
حامد دایی