سلام و وقت بخیر به استاد جاودانی. و همه دوستان
من گاهی مقالات و مجلات و روزنامه های مختلف و که ورق میزنم دانشمندا روزنامه نویسا و همه وهمشون اکثرا علت خود کشی رو مشکلات روحی و روانی میدونن یا کمبود مالی
اما این درست نیست از نظرم این طرز فکره که آدمو به خود کشی میکشونه
نه پول نه رابطه عاطفی ونه دعوا با پدرو مادر .هیچکدوم
انسان ها یه چیزی تو وجودشون هست به اسم ظرفیت به اسم آخره خط رسیدن یه چیزی ک فقط اشخاصی ک ارتباط عمیق با خدا دارن میتونن به اون نرسن اونایی ک خیلی با ایمانن میتونن اونو تحمل کنن اونایی ک قوی ان.
ولی همه انسان ها این قدرتو ندارن که به آخره خط نرسن که با ظرفیت باشن
البته که خداوند همه ماروبه یک اندازه استعداد وتوانایی داده اما بعضیا اینو درکنمیکنن فک میکنن اونی ک راحت زندگی میکنه یا اونی ک تو سختی زندگی میکنه قطعا ازروی شانسه قطعا از شکم مادر راحت بدنیا اومده طرز فکرشون به عشق مال و دارایی وزندگی دیگران از روی عقل نیست
بلکه اونا با چشمشون تصمیم میگیرن فقط همون چیزایی ک کمبود های خودشونو نشون میده از زندگی دیگران و روابط و دارایی دیگران میبینن
همون چیزی ک فقط وفقط کمبود های خودشونو نشون میده میبینن
فکر نمیکنن بلکه فقط میخوان ازین دنیا برن تا اونارو نبینن
بعضیا با صحت عقل کامل خودکشی میکنن فقط بخاطر اینکه نبینن
من واقعا میبینم ک بعضی از اطرافیانم شرایط سخت روحی و مادی و دارن ولی ندیدم ک ب خودکشی فک کنن چون خوشحالن طرز فکرشون به زندگی فقط شاد بودنه .شاید دلشون هنوز سیاه نشده شاید غم هنوز توی اطرافشون مد نشده
بنظرم تفاوت علتشو تو زنا و مردا و نوجوونا برمیگرده به همون قدرت و توانایی
زنا اکثریتشون خودشونو دست کم میگیرن اونا از خودشون توقع زیادی بغیر مطیع بودن و زندگی کردن ندارن.اونا فک میکنن وقتی زندگیشون خالی از احساسات میشه دیگه دلیلی برای زندگی ندارن خودشون.با قدرت کم میبینن خودشونو میبینن که به آخر خط رسیدن بی تحملن واحساساتی.زنا احساساتو مبدا تصمیم گیری قرار میدن نه واقعیت و رویارویی باهاش رو
اونا مشکلات رو یه صد میبینن ک نمیزاره ب هدفشون برسن پافشاری نمیکنن رو تصمیمشون ک این رفتار وافکار منجر به ناامیدیشون و درنهایت خودکشی میشه راه حل آسون رو به سخت ترجیح میدن .قدرتمند بودن تو وجودشون هست ولی فقط گاهی ازش استفاده میکنن.زنا کمتر وکمتر از استعداد های درونشون استفاده میکنن فقط بخاطر اینکه خودشونو در حداونا نمیدونن
مردا خودکشی نکردن رو بیشتر انتخاب میکنن جنگیدن رو بیشتر دوست دارن رسیدن به چیزی ک با سختی بدست میادو بیشتر میپسندن اونا مشکلات و بعنوان صد راه نمیبینن بلکه عادتشون شده ک باهاش زندگی کنن جزئی از اعضای خوانودشونه مشکلات و سعی میکنن باهاش کنار. بیان حالا به هر نحوی ک شده .اونایی هم ک بنظرم خودکشی میکنن ترجیح دادن راه آسونه رو بجای جنگیدن انتخاب کنن وگرنه توانایی محکم ایستادن رو دارن
ازنظرم بیشتر نوجووناخودکشی میکنن چون هنوز به درجه ای از زندگی نرسیدن ک با سختی کشیدن مواجه بشن اونا فقط بایه مشکل کوچیک جا میزنن چون نوعی بچگی و پختگی. کمتری دارن
اگه شخصیو تواین شرایط ببینم .گرچه اون از دنیا زده شده و دیگه هیچ تعلقاتی نمیتونه اونو برگردونه اما سعی میکنم از آیه های قرآنی براش یا گفتن اینکه خدا هیچوقت از گناهه خودکشی نمیگذره یا یه نوع رابطه وابستگی باکسی یا چیزی مثه گفتن این حرف یکم دیگه تحمل کن برای موندنش استفاده کنم
گفتن حرفایی مثه سرزنش مثه سرکوفت مثه نشون دادنکمبود هاش وحرف زدن از تنهاییاش درمورد هرچیز منفی ممکنه اونو جری تر کنه
این حس که به ته خط رسیدی واقعا وحشتناکه امیدوارم کسی دچارشنشه چون بغیر از گرفتن جون یا منصرف شدن ازین کار
فقط با خالی کردن این حس آدم آروممیشه مثه کشیدن وچیدن مو .مثه شکستن و تیکه تیکه کردن چیزی مثه کاغذ ظروف یا حتی یکی از عضو های بدنمون مثه انگشت .
آدم فقط وفقط باایمان قوی میتونه درمقابل این ترس مقاومت وصبر داشته باشهوهمین..
من گاهی مقالات و مجلات و روزنامه های مختلف و که ورق میزنم دانشمندا روزنامه نویسا و همه وهمشون اکثرا علت خود کشی رو مشکلات روحی و روانی میدونن یا کمبود مالی
اما این درست نیست از نظرم این طرز فکره که آدمو به خود کشی میکشونه
نه پول نه رابطه عاطفی ونه دعوا با پدرو مادر .هیچکدوم
انسان ها یه چیزی تو وجودشون هست به اسم ظرفیت به اسم آخره خط رسیدن یه چیزی ک فقط اشخاصی ک ارتباط عمیق با خدا دارن میتونن به اون نرسن اونایی ک خیلی با ایمانن میتونن اونو تحمل کنن اونایی ک قوی ان.
ولی همه انسان ها این قدرتو ندارن که به آخره خط نرسن که با ظرفیت باشن
البته که خداوند همه ماروبه یک اندازه استعداد وتوانایی داده اما بعضیا اینو درکنمیکنن فک میکنن اونی ک راحت زندگی میکنه یا اونی ک تو سختی زندگی میکنه قطعا ازروی شانسه قطعا از شکم مادر راحت بدنیا اومده طرز فکرشون به عشق مال و دارایی وزندگی دیگران از روی عقل نیست
بلکه اونا با چشمشون تصمیم میگیرن فقط همون چیزایی ک کمبود های خودشونو نشون میده از زندگی دیگران و روابط و دارایی دیگران میبینن
همون چیزی ک فقط وفقط کمبود های خودشونو نشون میده میبینن
فکر نمیکنن بلکه فقط میخوان ازین دنیا برن تا اونارو نبینن
بعضیا با صحت عقل کامل خودکشی میکنن فقط بخاطر اینکه نبینن
من واقعا میبینم ک بعضی از اطرافیانم شرایط سخت روحی و مادی و دارن ولی ندیدم ک ب خودکشی فک کنن چون خوشحالن طرز فکرشون به زندگی فقط شاد بودنه .شاید دلشون هنوز سیاه نشده شاید غم هنوز توی اطرافشون مد نشده
بنظرم تفاوت علتشو تو زنا و مردا و نوجوونا برمیگرده به همون قدرت و توانایی
زنا اکثریتشون خودشونو دست کم میگیرن اونا از خودشون توقع زیادی بغیر مطیع بودن و زندگی کردن ندارن.اونا فک میکنن وقتی زندگیشون خالی از احساسات میشه دیگه دلیلی برای زندگی ندارن خودشون.با قدرت کم میبینن خودشونو میبینن که به آخر خط رسیدن بی تحملن واحساساتی.زنا احساساتو مبدا تصمیم گیری قرار میدن نه واقعیت و رویارویی باهاش رو
اونا مشکلات رو یه صد میبینن ک نمیزاره ب هدفشون برسن پافشاری نمیکنن رو تصمیمشون ک این رفتار وافکار منجر به ناامیدیشون و درنهایت خودکشی میشه راه حل آسون رو به سخت ترجیح میدن .قدرتمند بودن تو وجودشون هست ولی فقط گاهی ازش استفاده میکنن.زنا کمتر وکمتر از استعداد های درونشون استفاده میکنن فقط بخاطر اینکه خودشونو در حداونا نمیدونن
مردا خودکشی نکردن رو بیشتر انتخاب میکنن جنگیدن رو بیشتر دوست دارن رسیدن به چیزی ک با سختی بدست میادو بیشتر میپسندن اونا مشکلات و بعنوان صد راه نمیبینن بلکه عادتشون شده ک باهاش زندگی کنن جزئی از اعضای خوانودشونه مشکلات و سعی میکنن باهاش کنار. بیان حالا به هر نحوی ک شده .اونایی هم ک بنظرم خودکشی میکنن ترجیح دادن راه آسونه رو بجای جنگیدن انتخاب کنن وگرنه توانایی محکم ایستادن رو دارن
ازنظرم بیشتر نوجووناخودکشی میکنن چون هنوز به درجه ای از زندگی نرسیدن ک با سختی کشیدن مواجه بشن اونا فقط بایه مشکل کوچیک جا میزنن چون نوعی بچگی و پختگی. کمتری دارن
اگه شخصیو تواین شرایط ببینم .گرچه اون از دنیا زده شده و دیگه هیچ تعلقاتی نمیتونه اونو برگردونه اما سعی میکنم از آیه های قرآنی براش یا گفتن اینکه خدا هیچوقت از گناهه خودکشی نمیگذره یا یه نوع رابطه وابستگی باکسی یا چیزی مثه گفتن این حرف یکم دیگه تحمل کن برای موندنش استفاده کنم
گفتن حرفایی مثه سرزنش مثه سرکوفت مثه نشون دادنکمبود هاش وحرف زدن از تنهاییاش درمورد هرچیز منفی ممکنه اونو جری تر کنه
این حس که به ته خط رسیدی واقعا وحشتناکه امیدوارم کسی دچارشنشه چون بغیر از گرفتن جون یا منصرف شدن ازین کار
فقط با خالی کردن این حس آدم آروممیشه مثه کشیدن وچیدن مو .مثه شکستن و تیکه تیکه کردن چیزی مثه کاغذ ظروف یا حتی یکی از عضو های بدنمون مثه انگشت .
آدم فقط وفقط باایمان قوی میتونه درمقابل این ترس مقاومت وصبر داشته باشهوهمین..