#پارت_۴۹۵
☀️☀️ ناسپاس☀️☀️
سوالش داغ دلم رو تازه کرد.
خیره شدم به گردنبندی که حالا بوی خاکستر سیگارش رو میداد.
چی داشتم که بگم ؟!
هیچی...هیچی !
خودش هم وقتی فهمیدی سوالش قراره بی جواب بی بمونه خودشو روی تخت کشید بالا و همزمان گفت:
-از سکوتهات اصلا خوشم نمیاد!
سرم رو پایین انداختم و آهسته گفتم:
-باور کن سکوتم از جوابهایی که دنبالشونی بهتره!
بازهم پوزخند زد.
پرده رو کنار زد و با وا کردن پنجره سیگارو پرت کرد بیرون و دوباره با بستنش و کشیدن پرده روی تخت دراز کشید.
نگاهش خیره به سقف بود و نگاه من خیره به اون !
من اونجایی بودم که سالار عقیلی میگه:
چه بگویم، نگفته هم پیداست
غم دل،مگر یکی ودوتاست؟
آره...دردهای ما که یکی دوتا نبود!
گردنبند رو روی عسلی گذاشتم و با بلندشدن از روی تخت به سمت دیوار رفتم.
چراغ رو خاموش کردم و برگشتم سمت تخت و خیلی آروم کنارش دراز کشیدم و گفتم:
-یه سوال بپرسم جوابمو میدی!؟
بدون اینکه چشم از سقف برداره گفت:
-بگو...
لبهامو روی هم مالیدم و بعد از یه سکوت طولانی پرسیدم:
-اولینبار که احساس کردی دوستم داری کی بود !؟
نفس عمیقی کشید.نفسی که قفسه ی سینه اش باهاش به وضوح بالا و پایین شد وبعد هم جواب داد:
-وقتی واسه اولینبار بوسیدمت!
خوشگلا رمان کامل 574 پارته برای خرید عضویت رمان کامل میتونین فقط با قیمت 20 تومن عضو رمان شین و تا ابد داشته باشین رمانو💋💋💋
@Laxtury_admin
☀️☀️ ناسپاس☀️☀️
سوالش داغ دلم رو تازه کرد.
خیره شدم به گردنبندی که حالا بوی خاکستر سیگارش رو میداد.
چی داشتم که بگم ؟!
هیچی...هیچی !
خودش هم وقتی فهمیدی سوالش قراره بی جواب بی بمونه خودشو روی تخت کشید بالا و همزمان گفت:
-از سکوتهات اصلا خوشم نمیاد!
سرم رو پایین انداختم و آهسته گفتم:
-باور کن سکوتم از جوابهایی که دنبالشونی بهتره!
بازهم پوزخند زد.
پرده رو کنار زد و با وا کردن پنجره سیگارو پرت کرد بیرون و دوباره با بستنش و کشیدن پرده روی تخت دراز کشید.
نگاهش خیره به سقف بود و نگاه من خیره به اون !
من اونجایی بودم که سالار عقیلی میگه:
چه بگویم، نگفته هم پیداست
غم دل،مگر یکی ودوتاست؟
آره...دردهای ما که یکی دوتا نبود!
گردنبند رو روی عسلی گذاشتم و با بلندشدن از روی تخت به سمت دیوار رفتم.
چراغ رو خاموش کردم و برگشتم سمت تخت و خیلی آروم کنارش دراز کشیدم و گفتم:
-یه سوال بپرسم جوابمو میدی!؟
بدون اینکه چشم از سقف برداره گفت:
-بگو...
لبهامو روی هم مالیدم و بعد از یه سکوت طولانی پرسیدم:
-اولینبار که احساس کردی دوستم داری کی بود !؟
نفس عمیقی کشید.نفسی که قفسه ی سینه اش باهاش به وضوح بالا و پایین شد وبعد هم جواب داد:
-وقتی واسه اولینبار بوسیدمت!
خوشگلا رمان کامل 574 پارته برای خرید عضویت رمان کامل میتونین فقط با قیمت 20 تومن عضو رمان شین و تا ابد داشته باشین رمانو💋💋💋
@Laxtury_admin