🌿 چوپان و راز و نیاز عاشقانه با خدا 🌿
روزی حضرت موسی علیهالسلام در مسیر خود چوپانی را دید که با شوری وصفناشدنی با پروردگار خویش سخن میگفت. چوپان از دل صافی و بیآلایش خویش نجوا میکرد:
🌿 «ای خدای مهربانم! کجایی که تو را خدمت کنم؟ کفشهایت را وصله زنم، موی سرت را شانه کنم، جامهات را بشویم، دستان و پایت را نوازش کنم... با عشق تو را تیمار کنم!»
موسی علیهالسلام که این سخنان را شنید، از سادگی و سبک زبان چوپان حیرت کرد. با لحنی سرشار از تعجب و اندکی تندی گفت:
🔹 «ای مرد! این چه سخنانی است که بر زبان میآوری؟ پروردگار از جسم و نیاز به خدمت مبرّاست! او برتر و والاتر از آن است که چنین وصف شود. عبادت باید از روی معرفت و شناخت باشد، نه به شیوهای که درخور مقام ربوبی نیست!»
چوپان، که دلش لبریز از عشق بود، از این سخنان لرزید و اندوهی سنگین در جانش نشست. آهی کشید، جامهی خود را درید و با قلبی شکسته راه بیابان را در پیش گرفت.
در این هنگام، ندا آمد که: ای موسی! چرا بندهی مرا از من دور کردی؟ من به الفاظ او نیاز ندارم، بلکه به سوز دلش مینگرم. هرکس به زبان خود با من سخن میگوید و من راز هر دلی را میفهمم. اگر او را از من دور کنی، تو را بازخواست خواهم کرد!
موسی علیهالسلام، که این خطاب را شنید، دانست که در کار خویش شتاب کرده است. به دنبال چوپان شتافت، او را یافت و با مهربانی گفت:
🔹 «ای دوست خدا! هر طور که دل پاکت میطلبد، با محبوب خویش سخن بگو. او از دل آگاه است و نیازمند کلمات فصیح نیست. عشق، برتر از هر قالبی است.»
چوپان، که بار دیگر گرمای مهر الهی را حس کرد، اشک شوق ریخت و با دلی روشنتر از پیش، راه بندگی را ادامه داد.
✨ در بندگی، آنچه مقبول درگاه الهی است، نه زبان، بلکه صفای قلب است. عشق، زبان بیزبانی است که هر دل مشتاقی را به محبوبش میرساند. ✨
♦️صبحتون بخیر♥️
روزی حضرت موسی علیهالسلام در مسیر خود چوپانی را دید که با شوری وصفناشدنی با پروردگار خویش سخن میگفت. چوپان از دل صافی و بیآلایش خویش نجوا میکرد:
🌿 «ای خدای مهربانم! کجایی که تو را خدمت کنم؟ کفشهایت را وصله زنم، موی سرت را شانه کنم، جامهات را بشویم، دستان و پایت را نوازش کنم... با عشق تو را تیمار کنم!»
موسی علیهالسلام که این سخنان را شنید، از سادگی و سبک زبان چوپان حیرت کرد. با لحنی سرشار از تعجب و اندکی تندی گفت:
🔹 «ای مرد! این چه سخنانی است که بر زبان میآوری؟ پروردگار از جسم و نیاز به خدمت مبرّاست! او برتر و والاتر از آن است که چنین وصف شود. عبادت باید از روی معرفت و شناخت باشد، نه به شیوهای که درخور مقام ربوبی نیست!»
چوپان، که دلش لبریز از عشق بود، از این سخنان لرزید و اندوهی سنگین در جانش نشست. آهی کشید، جامهی خود را درید و با قلبی شکسته راه بیابان را در پیش گرفت.
در این هنگام، ندا آمد که: ای موسی! چرا بندهی مرا از من دور کردی؟ من به الفاظ او نیاز ندارم، بلکه به سوز دلش مینگرم. هرکس به زبان خود با من سخن میگوید و من راز هر دلی را میفهمم. اگر او را از من دور کنی، تو را بازخواست خواهم کرد!
موسی علیهالسلام، که این خطاب را شنید، دانست که در کار خویش شتاب کرده است. به دنبال چوپان شتافت، او را یافت و با مهربانی گفت:
🔹 «ای دوست خدا! هر طور که دل پاکت میطلبد، با محبوب خویش سخن بگو. او از دل آگاه است و نیازمند کلمات فصیح نیست. عشق، برتر از هر قالبی است.»
چوپان، که بار دیگر گرمای مهر الهی را حس کرد، اشک شوق ریخت و با دلی روشنتر از پیش، راه بندگی را ادامه داد.
✨ در بندگی، آنچه مقبول درگاه الهی است، نه زبان، بلکه صفای قلب است. عشق، زبان بیزبانی است که هر دل مشتاقی را به محبوبش میرساند. ✨
♦️صبحتون بخیر♥️