Русская литература ادبيات روسى


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Kitoblar


▪️زيبايى جهان را نجات مى بخشد. فیودور داستايوسكى
✔️ترجمه‌ شعر و فرازهايى از نثر بزرگان ادبيات روسى
✔️موسيقى روسى
✔️كتاب گويا

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


و اینک، پاییز فرا رسید,
پر بار و‌ پر ثمر!
چه دیرش به ارمغان آورده‌اند.
پانزده بهار خرم و دل‌انگیز
یارای برخاستن از زمینم نبود،
چشم در چشمش دوختم،
با او درآمیختم،
در آغوشش کشیدم،
و پاییز نیروی نهفتهٔ خویش را
در کالبد محکوم به مرگم
نهانی می‌ریخت.
#آناآخماتووا
ترجمه: نرگس سنائی
Вот она, плодоносная осень!
Поздновато ее привели.
А пятнадцать блаженнейших весен
Я подняться не смела с земли,
Я так близко ее разглядела,
К ней припала, ее обняла,
А она в обреченное тело
Силу тайную тайно лила.
Анна Ахматова
1962 г.
@rucckayaliteratura


امروز صبحى باطراوت، روشن و درخشان، از آن دست صبح‌هايی که اينجا در پاییز کم‌یاب است، جانم را تازه کرد و من با شوق به استقبالش رفتم. آری، پاییز ما فرا رسيده است.

#فيودورداستايفسكى
#بيچارگان
Сегодня свежее, яркое, блестящее утро, каких мало здесь осенью, оживило меня, и я радостно его встретила. И так, у нас уже осень.
Феодор Достоевский
Бедные людей
@rucckayaliteratura


بارو dan repost
پیشواز

فانوس برگرفته
به پيشواز ميهمان مى‌رويم،
با شعلهٔ آرام و وفادارش.
بى هيچ آه پنهانى،
بى هيچ اندوهى!
حاجت به آتشِ افروخته نيست،
چراغ‌ها را به تمامى فرو‌ مى‌نشانيم.
بى هيچ چشم انداز بهبودى،
بى هيچ اميدى به آن!
بگذار در اين آشوبِ آرام
سال بر ما روز نمايد!
بى هيچ فكرى به جاودانگى،
بى هيچ انديشه‌اى به آن!
دوباره «خواهرانگى» را از سر مى‌گيريم،
يكديگر را تنگ‌تر در بر مى‌كشيم.
بى هيچ حرفى از گذشته،
بى هيچ سخنى از آن!

مارینا تسوتایوا | نرگس سنائی


◄ شعرهای دیگر در: شعر ترجمهٔ سایت بارو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر و داستان کوتاه جهان را در کانال تلگرام بارو بخوانید.

B A R U


همدلی و شفقت مهم‌ترین و شاید تنها قانون وجودی حاکم بر کل بشریت است.

#فیودورداستایفسکی
ابله
Состродание есть главнейший и, может быть, единственный закон бытия всего человечества ...
Федор Достоевский
Идиот
@rucckayaliteratura


بارو dan repost
خون

عسل وحشی بوی آزادی می‌دهد،
گردوغبار بوی پرتو خورشید،
دهان دوشیزه بوی بنفشه،
و طلا بوی هیچ.
گل اِسپَرَک بوی آب،
و عشق بوی سیب می‌دهد.
ولی ما برای همیشه آموختیم
فقط خون بوی خون می‌دهد…


آنا آخماتووا | نرگس سنائی


◄ شعرهای دیگر در: بخش شعر ترجمهٔ وب‌سایت بارو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر و داستان کوتاه جهان را در کانال تلگرام بارو بخوانید.

B A R U


هر شاعری در اصل یک مهاجر است، حتی در روسیه. مهاجری از ملکوت آسمان و بهشت زمینی طبیعت. بر روح شاعر، و بطور کلی تمامی اهل هنر، اما بیش از همه شاعر، مهر خاصی از بی‌قراری نقش بسته است، که حتی در وطن خویش هم شاعر را از دیگران متمایز می‌کند. مهاجری از جاودانگی به زمان، بی ‌بازگشت به آسمان و آشیان نخست خود.
مارینا تسوتایوا
ترجمه: نرگس سنائی
Всякий поэт по существу эмигрант, даже в России. Эмигрант Царства Небесного и земного рая природы. На поэте — на всех людях искусства — но на поэте больше всего — особая печать неуюта, по которой даже в его собственном доме — узнаешь поэта. Эмигрант из Бессмертья в время, невозвращенец в своё небо."
Марина Цветаева
@rucckayaliteratura


هر کسی در زندگی روزهایی را تجربه می‌کند که باید صبر پیشه کند.
#فیودور‌داستایفسکی

У всякого в жизни бывают дни, что надо перетерпеть.
Феодор Достоевский
@rucckayaliteratura


نغمهٔ واپسین دیدار
شعر: آنا آخماتووا
اجرا: مارینا والریونا دمشنکو
Песня последней встречи
Анна Ахматова
Исполнитель: Мари́на Вале́рьевна Деме́щенко
@rucckayaliteratura


برای اینکه کلام تاثیرگذار باشد، سکوت ضرورت دارد.

#یوگنی‌وادالازکین
#بریزبن
#نرگس‌سنائی
#نشر‌نو
Чтобы слово было сильным,молчание необходимо.
Евгений Водолазкин
Брисбен
@rucckayaliteratura


زندگی یعنی خوگرفتن طولانی مدت با مرگ.
#یوگنی‌وادالازکین
#بریزبن
#نرگس‌سنائی
#نشرنو
Жизнь это долгое привыкание к смерти.
Евгений Водолазкин
Брисбен
@rucckayaliteratura


بسان ترجیع‌بند شاد ترانه‌ای هولناک
در امتداد نردبانی لرزان
می‌آید پیروز بر فراق.
نه من سوی او
که او سوی من
و کبوترها پشت پنجره
و حیاط پر از پیچک
و تو شنل پوش
به خواست من.
نه او سوی من
که من سوی او؛
به‌سوی تاریکی،
به سوی تاریکی،
به سوی تاریکی.

#آناآخماتوا
ترجمه:نرگس سنائی

Как будто страшной песенки
Веселенький припев —
Идет по шаткой лесенке,
Разлуку одолев.
Не я к нему, а он ко мне —
И голуби в окне…
И двор в плюще, и ты в плаще
По слову моему.
Не он ко мне, а я к нему —
во тьму,
во тьму,
во тьму.
Анна Ахматова
1943


برف می‌بارد
سرگی نیکیتین
شعر: باریس پاسترناک
Снег идёт
Исполнитель: Сергей Никитин
Поэма: Борис Пастернак
#Russianmusic
@rucckayaliteratura


نشر نو dan repost
بت‌های شکست‌خورده قابلیت انتقام‌جویی دارند. در این میان لنین هم از این قاعده مستثنا نبود. در اول سپتامبر ۱۹۸۳ هنگامی که روز اول کلا‌س‌ها در دانشکدۀ زبانشناسی تصمیم گرفتند «درس لنین» را افتتاح کنند، او شکسته و حتی خردشده، از میان غبارها برخاست. وجود چنین درس‌هایی در مدرسه عادی بود، اما در دانشگاه چنین درسی ارائه نمی‌شد. دلیل این ابتکار شاید عدم اطمینانی بود که با تغییر دبیرکل حزب در سران حزب ایجاد شده بود. وقتی آندروپف به قدرت رسید، آن‌قدر پیر بود که علائم حیاتی‌اش از سلفش، برژنف، بیشتر نبود. در چنین شرایطی تصمیم بر این شد به سراغ کسی بروند که حیات جاودان داشت و تا ابد زنده محسوب می‌شد. درس لنین را در دانشکدۀ زبانشناسی کسی به نام بورتسِف، استاد علم کمونیسم که دانشجویان او را ضد علم می‌نامیدند، تدریس می‌کرد. بورتسف در اعماق وجودش می‌دانست که چنین عنوانی بی‌اساس نیست و با گذشت سال‌ها این فرضیه استاد را به سمت اختلاف و خصومت کشاند.

بریزبن | یوگنی وادلازکین | ترجمۀ نرگس سنائی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، شومیز (جلد نرم)، ۳۹۸ صفحه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com


مرکز فرهنگی شهرکتاب dan repost
وادالازکین برنده‌ی جایزه‌ی ادبی کتاب بزرگ مسکو

 جایزه ادبی «کتاب بزرگ» سال ۲۰۲۳ در خانه پاشکوف مسکو به برندگان اهدا شد.
جایزه اصلی را نویسنده و منتقد ادبی؛ یوگنی وادالازکین با رمان «چاگین» دریافت نمود و برنده آراء مردمی زاخار پریلپین برای کتاب «خبرنگار» بود.
وادالازکین برنده جایزه اصلی، در سال ۲۰۱۳ نیز با کتاب «لاور» به عنوان بهترین شناخته شده بود.
جایزه ادبی روسیه به نام «کتاب بزرگ» در سال ۲۰۰۵ بنیانگذاری شد. این جایزه به بهترین اثر منثور به زبان روسی تعلق می‌گیرد. این جایزه برای رتبه اول سه میلیون روبل، رتبه دوم ۱٫۵ میلیون روبل، رتبه سوم یک میلیون روبل است.
جایزه ادبی «کتاب بزرگ» سال ۲۰۲۳ در خانه پاشکوف مسکو اهدا شد. کتاب " چاگین " به قلم نرگس سنایی دردست ترجمه به فارسی است که بزودی منتشرمی شود.
@Bookcitycc


رگبار باران بر رخسار و شانه‌ها
و رعد و برق بر فراز دکل‌ها.
من دچار تو شده‌ام،
بسان کشتی که دچار طوفان.
در برخورد با صخرهٔ اندوه می‌شکنم،
یا در خلیج خوشبختی پناه می‌گیرم
چنین می‌شود یا چنان …
حتی نمی‌خواهم بدانم.
هم ترسانم و هم شادمان،
بسان آن کشتی …
نه پشیمانم از دیدارت.
نه هراسانم از عشقت.

بِلا آخمادولينا
ترجمه: نرگس سنائی

Дождь в лицо и ключицы,
и над мачтами гром.
Ты со мной приключился,
словно шторм с кораблем.
То ли будет, другое…
Я и знать не хочу -
разобьюсь ли о горе,
или в счастье влечу.
Мне и страшно, и весело,
как тому кораблю…
Не жалею, что встретила.
Не боюсь, что люблю

Б. А. Ахмадулина
@rucckayaliteratura


آرامم کن! آرامم کن!
به قلبم کسی میخ می‌نشاند!


#ماریناتسوتایوا
ترجمه: نرگس سنائی

Утешь меня, утешь, Мне кто-то в сердце забивает гвозди!
Марина Цветаева
@rucckayaliteratura




Русская литература ادبيات روسى dan repost
و اکنون تو ای اندوه تازه‌،
چون مار بوا بسته‌ای راه نفسم را
و دریای سیاه غرش بر‌می‌آورد،
آنگاه که رد بالین مرا می‌گیرد.

#آناآخماتوا
ترجمه: نرگس سنائی

А теперь! Ты, новое горе,
Душишь грудь мою, как удав…
И грохочет Чёрное море,
Изголовье моё разыскав.
Анна Ахматова
@rucckayaliteratura


مرکز فرهنگی شهرکتاب dan repost
فرهنگ نشرنومنتشرکرد:

شخصیت اصلی بریزبن، گلب، نوازنده‌ای است که در جوانی به زبان‌شناسی رو می‌آورد و شیفتۀ مفهوم چندصدایی باختین می‌شود اما سرانجام مفهوم چندصدایی را در موسیقی بازمی‌یابد. آرمان‌شهری که بناست این چندصدایی‌ها در آن یکی شوند، بریزبن، چندان دور است که انگار هم راوی و هم گلب ترجیح می‌دهند نادیده‌اش بگیرند و بی هیچ حسرتی به همین چندصدایی زیبا قناعت کنند. در بریزبن گذشته و حال در هم بر می‌خورند، اما با هم یکی نمی‌شوند. گذشته همواره گذشته می‌ماند و حال جاری سطر به سطر به گذشته تبدیل می‌شود و هیچ‌کدام از شخصیت‌ها به فهم خاص خود از زندگی و جهان دست نمی‌یابند مگر آنکه به فهم خود از جهان از منظر فهم «دیگری» از جهان بنگرند.
@Bookcitycc


نشر نو dan repost
دربارۀ «بریزبن»، شهری در استرالیا، از رمانی به همین نام نوشتۀ یوگنی وادالازکین چیزی نمی‌آموزیم. نام اغواگرانه و نامتعارف آن خواننده را به مسیری ناشناخته در آن سوی زمین می‌کشاند که هم برای نویسنده و هم برای قهرمانان رمان او دست‌نیافتنی است. با این حال، موجب دریغ کسی نمی‌شود، چون داستانی که در بریزبن روایت شده است، عالی، صادقانه، پراحساس و ناب است، چرا که از چیزهایی روایت میکند که گویی از کودکی برای ما آشنا، متعارف و شناخته شدهاند، اما با تخیل خلاق نویسنده، به موسیقیای اصیل و راستین بدل شده‌اند. شاید موسیقیِ بلوز آرام و غمگینی دربارۀ عشق و مرگ باشد. شاید نوای گیتار از مسیر دشوار بالیدن کودکی که به بلوغ رسیده است، از وسوسه‌ها و قهرمانی‌های او افسانه‌سرایی می‌کند. یا اینکه عاشقانه‌ای دربارۀ فراز و نشیب‌های تاریخ و سرنوشت بشریِ پیش روی ما است. به هر روی نوایی مسحورکننده است که ‌ــ‌میان کودکیِ شاد قهرمان و اکنونِ غم‌انگیز او در حرکت است‌ــ ما را در حیات سال‌های ۱۹۷۰ غرق می‌کند، به موضوعات مرتبط با فروپاشی شوروی راه پیدا می‌کند، ولی توجه ما را به این واقعیت جلب می‌کند که تابع هیچ دورۀ زمانی نیست؛ تابع هنر، زیبایی، ابدیت و بی‌کرانگی است.

موضوعات متعالی، والا و الهی همیشه در کانون توجه وادالازکین بوده؛ او از همه‌چیز می‌نویسد: از دکتر و راهبی قرون وسطایی (برگ بو)، از زنده ماندن معجزه‌آسای یک زندانی سیاسی (هوانورد)، از نوازنده‌ای بیمار (بریزبن). همان طور که خود نویسنده اذعان می‌دارد، قهرمانانی مورد توجه او هستند که قادر به جستجوی معنوی باشند، قادر به ازخودگذشتگی به نام اخلاق و عشق و محبت به همنوعشان باشند. آری، او چنین قهرمانانی را در دنیای معاصر پیرامون ما تقریباً نمی‌بیند. و به این دلیل ناگزیر است خود را در مسائل تاریخی غرق کند و رمان‌هایی با مضامین تاریخی بنویسد. گذشته‌ای که وادالازکین نه‌تنها با آن مأنوس است، بلکه خود او بر آن است که از لحاظ فکری بهتر می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند و به غور در مسائل تاریخی بپردازد. نویسنده بر اساس نمونه‌هایی از گذشته است که گفتگوی خود را دربارۀ ما، خوانندگان خویش، بنا می‌کند.

تأکید اصلی در رمان بریزبن، همانند برگ بو و هوانورد، بر موضوع شکل‌گیری شخصیت، بیداری خودآگاه، اولین مواجهه با عشق و مرگ، تجربۀ شهرت و خلاقیت است. تصادفی نیست که همۀ قهرمانان برجستۀ وادالازکین همواره مسیر کودکی تا بلوغ را در مقابل چشم‌های خوانندگان طی می‌کنند، با وسوسه‌های نفسانی و روحانی روبه‌رو می‌شوند، برای خلوص اعمال و افکار تلاش می‌کنند، اما پیوسته گریزناپذیری مرگ را به یاد دارند و در جستجوی راهی به سوی جاودانگی هستند.

به طور کلی، بریزبن رمانی تراژیک است. موسیقی که دری به سوی خدا و ابدیت باز می‌کند، قهرمانان را از بیماری و ناامیدی نجات نمی‌بخشد. قهرمان وادالازکین در تلاش برای فریفتن زمان، گیتار می‌نوازد و رؤیای شهر بریزبن را که در آن سوی جهان، پشت کوه قاف، است در سر می‌پروراند، شهری که زمان در آنجا مخالف زمان ما است. پیرنگِ به‌ظاهر ساده و بی‌تکلف است که با صدای نیم‌پرده‌ای‌اش مسحور می‌کند؛ خاطرات جوانی، امیدهای برآورده‌نشده، ناامیدی‌ها و غلبه بر آنها. ما همراه با گلب بزرگ می‌شویم، عاشق می‌شویم، ارزش به شهرت رسیدن را درمی‌یابیم، واهی و گذارا بودن هر موفقیتی را می‌چشیم... و ورای همۀ اینها موسیقیِ شگرفی در جریان است، که توسط گلب یانفُسکی و نویسندۀ رمان خلق شده است؛ نه توسط آکوردهای گیتار، و نه با آواز  «زمزمه »، آنگونه که وادالازکین مینامدش.

بریزبن | یوگنی وادلازکین | ترجمۀ نرگس سنائی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، شومیز (جلد نرم)، ۳۹۸ صفحه.

@nashrenow | website: Nashrenow

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.