محمد مهتاب
محمد مهتاب وجدان بیدار و اندیشهی پویای ما در زیر خاک قرون است. او به دنیا نیامد و در جایی درنگذشت و هرگز پا به شهر و دیار ما نگذاشت. اما همیشه با ما بود خاصه آنگاه که از غار تعصّب بیرون میآمدیم و چشم در چشم حقیقت میدوختیم. مهتاب نوری است که در شب تاریک میدرخشد و آیا تاریخ ما جز تاریکزار افسونگری است؟ او افسانه است، اما کسی را افسون نمیکند. او سخنی نمیگوید که در آن حکمتی نهفته است. بلکه حکمتهای دروغین را از پردهی عادات فکری ما بیرون میآورد و پیش روی ما میگذارد و سپس ما را لختی با آن رها میکند تا بیشتر بیندیشیم. حکایتهای او گفتوگوی وجدان ما با ماست؛ نه بیشتر.
جای محمد مهتاب در میان ما خالی بود و من کوشیدم این جای خالی را به نیروی خیال و نثر کهن پُر کنم.
از مقدمهی کتابِ «چنین گفت مهتاب»
اثرِ زندهیاد رضا بابایی
محمد مهتاب وجدان بیدار و اندیشهی پویای ما در زیر خاک قرون است. او به دنیا نیامد و در جایی درنگذشت و هرگز پا به شهر و دیار ما نگذاشت. اما همیشه با ما بود خاصه آنگاه که از غار تعصّب بیرون میآمدیم و چشم در چشم حقیقت میدوختیم. مهتاب نوری است که در شب تاریک میدرخشد و آیا تاریخ ما جز تاریکزار افسونگری است؟ او افسانه است، اما کسی را افسون نمیکند. او سخنی نمیگوید که در آن حکمتی نهفته است. بلکه حکمتهای دروغین را از پردهی عادات فکری ما بیرون میآورد و پیش روی ما میگذارد و سپس ما را لختی با آن رها میکند تا بیشتر بیندیشیم. حکایتهای او گفتوگوی وجدان ما با ماست؛ نه بیشتر.
جای محمد مهتاب در میان ما خالی بود و من کوشیدم این جای خالی را به نیروی خیال و نثر کهن پُر کنم.
از مقدمهی کتابِ «چنین گفت مهتاب»
اثرِ زندهیاد رضا بابایی