دلم گردید از بس زارِ جور هستی، بخیر هستی
ز مردم قطع کردم تارِ جور هستی، بخیر هستی
ز دست و پا فتادم، بس کن ای دل آشنایی را
دوتا گشتم به زیر بارِ جور هستی، بخیر هستی
از اوضاع دو رنگیهای مردم سخت دلتنگم
فتد آتش به کِشت و کارِ جور هستی، بخیر هستی
مثال سایه پامال تکلف شد تنزارم
بیفتد زودتر دیوارِ جور هستی، بخیر هستی
از این اوضاع بیحاصل، چه حاصل دیدهای ای دل!
میفکن در دهن نسوارِ جور هستی، بخیر هستی
دماغ نازک، نازکدلان را چاق نتوان کرد
مکن زین بیشتر تیمارِ جور هستی، بخیر هستی
اگر خواهی که از تشویش و دردسر شوی فارغ
نگردی شامل دربارِ جور هستی، بخیر هستی
برو با یک سلام عشقری جانا! قناعت کن
دلم تنگ است از کردارِ جور هستی، بخیر هستی
صوفی عشقری رحمه الله علیه ❤
ز مردم قطع کردم تارِ جور هستی، بخیر هستی
ز دست و پا فتادم، بس کن ای دل آشنایی را
دوتا گشتم به زیر بارِ جور هستی، بخیر هستی
از اوضاع دو رنگیهای مردم سخت دلتنگم
فتد آتش به کِشت و کارِ جور هستی، بخیر هستی
مثال سایه پامال تکلف شد تنزارم
بیفتد زودتر دیوارِ جور هستی، بخیر هستی
از این اوضاع بیحاصل، چه حاصل دیدهای ای دل!
میفکن در دهن نسوارِ جور هستی، بخیر هستی
دماغ نازک، نازکدلان را چاق نتوان کرد
مکن زین بیشتر تیمارِ جور هستی، بخیر هستی
اگر خواهی که از تشویش و دردسر شوی فارغ
نگردی شامل دربارِ جور هستی، بخیر هستی
برو با یک سلام عشقری جانا! قناعت کن
دلم تنگ است از کردارِ جور هستی، بخیر هستی
صوفی عشقری رحمه الله علیه ❤