چرا بعضی از آدما میرن سراغ وصلههای ناجور و کیسهایی رو انتخاب میکنن که سراسر غلطه!
چون به حال خوب و خوشبختی عادت ندارن! و تحمل حسهای آشنا براشون راحتتره.
دوباتن میگه؛ ما اون احساساتی که تو بچگی میشناختیم رو تو روابط بزرگسالی بازتولید میکنیم.
تو بچگیه که اولین نمودهای عشق رو تجربه میکنیم و وقتی این عشق همراه با کنترلشوندگی، تحقیر و احساس ناکافی بودنها، رهاشدگی و زجر کشیدنها همراه بوده باشه،عشق تو ذهن ما این شکلی ثبت میشه و…
وقتی بزرگ میشیم ممکنه بعضی از نامزدهای احتمالی رو نه به خاطر عیب و ایرادهاشون، که اتفاقا به خاطر اینکه زیادی متعادلن، بالغن، میفهمن و قابل اطمینانن ردشون کنیم.
چرا! چون این حجم از خوب بودن واسه ما ناآشناست و غیرقابل تحمله و "اینکه به ما نمیاد اصلا!، ما کجا و ایشون کجا"!...
در عوضش ناخودآگاه میریم سراغ آدمهایی که حسهای آشنا بهمون میدن.
"مثل پدر و مادر کنترلمون میکنن.
وابستهشونیم اما محتاجمون میذارن و با خواهش و تمنا به نیازهامون رسیدگی میکنن و یه وقتهایی تهدیدمون میکنن که یه روز میذارمت و میرم" و خلاصه همون مدلی باهامون تا میکنن که قبلا…
آلن دوباتن تو کتاب "چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم!" میگه؛ ما با آدمهای عوضی رابطهمون رو ادامه میدیم و ازدواج میکنیم، چون آدم حسابیها ناجور به نظر میرسن. با اینکه زمین و زمان میگن این رابطه سالم نیست و این آدم مناسب تو نیست! و داری گند میزنی با این انتخابت...
... ازدواج نادرست رو جلو میبریم، چون تجربهای از یه رابطه سالم و سلامت نداریم که!. تو خونهای که پدر و مادر نه عشق دادن و نه عشق گرفتن!، پس تصور ناخودآگاه از عشق همین کنترل شوندگی و رها شدگیهاست. اولین تصور اینه که؛ ”همه همینن عزیزم“...
unknown
@qallayan 🍂 #روانشناسی
چون به حال خوب و خوشبختی عادت ندارن! و تحمل حسهای آشنا براشون راحتتره.
دوباتن میگه؛ ما اون احساساتی که تو بچگی میشناختیم رو تو روابط بزرگسالی بازتولید میکنیم.
تو بچگیه که اولین نمودهای عشق رو تجربه میکنیم و وقتی این عشق همراه با کنترلشوندگی، تحقیر و احساس ناکافی بودنها، رهاشدگی و زجر کشیدنها همراه بوده باشه،عشق تو ذهن ما این شکلی ثبت میشه و…
وقتی بزرگ میشیم ممکنه بعضی از نامزدهای احتمالی رو نه به خاطر عیب و ایرادهاشون، که اتفاقا به خاطر اینکه زیادی متعادلن، بالغن، میفهمن و قابل اطمینانن ردشون کنیم.
چرا! چون این حجم از خوب بودن واسه ما ناآشناست و غیرقابل تحمله و "اینکه به ما نمیاد اصلا!، ما کجا و ایشون کجا"!...
در عوضش ناخودآگاه میریم سراغ آدمهایی که حسهای آشنا بهمون میدن.
"مثل پدر و مادر کنترلمون میکنن.
وابستهشونیم اما محتاجمون میذارن و با خواهش و تمنا به نیازهامون رسیدگی میکنن و یه وقتهایی تهدیدمون میکنن که یه روز میذارمت و میرم" و خلاصه همون مدلی باهامون تا میکنن که قبلا…
آلن دوباتن تو کتاب "چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم!" میگه؛ ما با آدمهای عوضی رابطهمون رو ادامه میدیم و ازدواج میکنیم، چون آدم حسابیها ناجور به نظر میرسن. با اینکه زمین و زمان میگن این رابطه سالم نیست و این آدم مناسب تو نیست! و داری گند میزنی با این انتخابت...
... ازدواج نادرست رو جلو میبریم، چون تجربهای از یه رابطه سالم و سلامت نداریم که!. تو خونهای که پدر و مادر نه عشق دادن و نه عشق گرفتن!، پس تصور ناخودآگاه از عشق همین کنترل شوندگی و رها شدگیهاست. اولین تصور اینه که؛ ”همه همینن عزیزم“...
unknown
@qallayan 🍂 #روانشناسی