#داستان #_اگربه_دریابارد 🌊
#قسمت_بیست و یکم - بخش پنجم
گفتم : حالا برو الان همسایه ها می ببین و حرف در میارن ؛ گفت : تا بهم جواب ندی از ایجا نمیرم ؛ می دونم چون جواد با حمیده خوب رفتار نمی کنه تو ترسیدی زن من بشی داری بهانه میاری ؛ خوشبختانه مامان از راه رسید و با تندی گفت آقارحمان در خونه ی ما چیکار داری ؟ گفت : سلام خاله اومده بودم با شما و لیلا حرف بزنم مامان چیزایی که دستش بود رو داد به من و گفت تو برو ببینم این آقارحمان چی می خواد بگه ؛ پسرم گوش کن به حرفم اینقدر نیا و برو می تونی صبر کن دانشگاه قبول بشه نمیتونی برو سراغ یکی دیگه الان فکرشو بهم نریز ؛ اون روز گفتی همینو بهت گفتم دوباره چرا راه افتادی اومدی در خونه ؟ گفت : خب خاله من الان یک آپارتمان گرفتم ..
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
#قسمت_بیست و یکم - بخش پنجم
گفتم : حالا برو الان همسایه ها می ببین و حرف در میارن ؛ گفت : تا بهم جواب ندی از ایجا نمیرم ؛ می دونم چون جواد با حمیده خوب رفتار نمی کنه تو ترسیدی زن من بشی داری بهانه میاری ؛ خوشبختانه مامان از راه رسید و با تندی گفت آقارحمان در خونه ی ما چیکار داری ؟ گفت : سلام خاله اومده بودم با شما و لیلا حرف بزنم مامان چیزایی که دستش بود رو داد به من و گفت تو برو ببینم این آقارحمان چی می خواد بگه ؛ پسرم گوش کن به حرفم اینقدر نیا و برو می تونی صبر کن دانشگاه قبول بشه نمیتونی برو سراغ یکی دیگه الان فکرشو بهم نریز ؛ اون روز گفتی همینو بهت گفتم دوباره چرا راه افتادی اومدی در خونه ؟ گفت : خب خاله من الان یک آپارتمان گرفتم ..
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar