🔴 امکان پشیمانی
✍️مصطفی ملکیان
🔹نکتهای که از اهمیت برخوردار است، امکان پشیمانی است. این امکان، هم در مورد فعالیتهای سیاسی، هم در مورد فعالیتهای اجتماعی و هم در نهاد و کانون خانواده، باید مورد پذیرش قرار گیرد. پیش از توضیح در مورد این نکته باید بگویم که من کاملاً میپذیرم که ممکن است فردی خطاهایی مرتکب شده باشد که حتی پشیمانی صددرصدی از ارتکاب آنها بیفایده باشد و تنها پذیرش کیفر حقوقی بتواند دردی از دردها دوا کند. پس تاکید میکنم که بحث من اخلاقی و نه حقوقی است. پشیمانی به این معناست که شما مرتکب خطایی شده و اکنون از صمیم قلب از انجام آن غمگین و مضطرب باشید.
🔹بهعبارتدیگر، کار خطایی کرده باشید که موجب قهر شما با خودتان شده باشد. این امکان وجود دارد و درنتیجه ما نمیتوانیم انسانِ پس از پشیمانی را همان انسانِ پیش از پشیمانی بدانیم. انسان، نه ذات و جوهری ثابت که مجموعهای از پیوندها و بستگیهاست. انسانی که دروغ میگوید، یک انسان است و انسانی که از دروغ گفتن پشیمان میشود، یک انسان دیگر. از میان برداشتن امکان پشیمانی، هیچ خدمتی به انسان محسوب نمیشود.
🔹جملهای از ابوسعید ابوالخیر نقل میکنم. او میگوید اگر کسی در نیمروز، 70 نبی مرسل را کشته باشد، یعنی بدترین کار ممکن را در زندگی کرده باشد، ضمن اینکه در مسجد تف انداخته باشد، به او خواهم گفت در مسجد تف نینداز، چراکه تف انداختن در مسجد مکروه است. من اگر به او بگویم در مسجد تف نینداز چون مکروه است، او به من خواهد گفت پس از نظر شما، ابوسعید ابوالخیر، پرونده من مختومه نیست. او خواهد گفت من با اینکه 70 نبی مرسل را کشتهام اما پروندهام مختومه نیست.
🔹یعنی ابوسعید ابوالخیر، هنوز هم معتقد نیست که من دیگر اگر بالا بروم و پایین بیایم و خودم را به آب و آتش بزنم، دیگر جهنمیام. نه! ابوسعید ابوالخیر چنین عقیدهای ندارد و با اینکه من مرتکب چنین خطایی شدهام، باز هم میگوید چنین عمل مکروهی را بر آن نیفزا. حال اگر شما به این شخص بگویید تو که 70 نبی مرسل را در نیمروز کشتهای، پس هر کار دیگری هم میخواهی بکنی، بکن! چون تو دیگر هر کاری بکنی تا حد منتهای گنهکاری پیش رفتهای، در این صورت آیا او تشویق به انجام عمل نیک میشود یا با خود فکر میکند حال که جهنمیبودنم قطعی شده است، پس بگذار چهار تسویه حساب دیگر نیز با جهان و اهل آن بکنم.
🔹به زبان ساده، پرونده هیچکسی را نباید مختومه کرد. وقتی شما پرونده کسی را مختومه میکنید و به شریکزندگیتان میگویید «تو خائنی!»، نه اینکه «تو یکبار به من خیانت کردهای و پشیمان شدهای!» او هم با خود میگوید که من اگر بعد از این، هیچباردیگری مرتکب خیانت نشوم، باز هم شریکزندگیام مرا خائن میداند و حال که او مرا خائن میداند چرا خیانت نکنم؟! من که چه خیانت بکنم، چه خیانت نکنم، خائن بهحساب میآیم، پس چرا در این میان دلی هم از عزا درنیاورم؟! این برخلاف وقتی است که شریکزندگیام به من بگوید، میدانم که مرتکب خطا شدهای اما معتقد نیستم که خائنی، بلکه عمل تو را لغزشی اتفاقی قلمداد میکنم. معنای این گفتوگو میان من و شریکزندگیام آن است که من میدانم پرونده من از نظر او مختومه نیست و چون مختومه نیست، همچنان از امکان بازآفرینی برخوردارم.
🔹من اگر قائل به امکان پشیمانی نباشم، پس به این نتیجه میرسم که آنکه مرتکب چنین اقدامی شده است بعد از این هم همینگونه خواهد بود. پس بخشیدن او فقط بهمعنای تشویق او برای تکرار خطایی است که مرتکب شده است. چنین طرز تفکری، نه از منطق اخلاقی برخوردار است، نه از منطق عقلانی. درواقع «نبخشودن» نه به لحاظ اخلاقی کاری صحیح است، نه حتی اگر بُعد اخلاقی برایتان اهمیت نداشته باشد، به لحاظ مصلحتاندیشی و عقلانی مورد قبول است. چون وقتی دیدی منفی نسبت به کسی وجود داشته باشد، او به این نتیجه میرسد که به هر حال دید موجود نسبت به او منفی است پس اگر کارهای منفی دیگری هم بکند، در سرنوشتش تاثیری نخواهد داشت. برخلاف اینکه تصور کنم تو مرا بخشودهای و این بخشودگی کمکی بسیار جدی به بازآفرینی من خواهد کرد.
➖کارگاه از رنگ عشق تا رنج خیانت
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹نکتهای که از اهمیت برخوردار است، امکان پشیمانی است. این امکان، هم در مورد فعالیتهای سیاسی، هم در مورد فعالیتهای اجتماعی و هم در نهاد و کانون خانواده، باید مورد پذیرش قرار گیرد. پیش از توضیح در مورد این نکته باید بگویم که من کاملاً میپذیرم که ممکن است فردی خطاهایی مرتکب شده باشد که حتی پشیمانی صددرصدی از ارتکاب آنها بیفایده باشد و تنها پذیرش کیفر حقوقی بتواند دردی از دردها دوا کند. پس تاکید میکنم که بحث من اخلاقی و نه حقوقی است. پشیمانی به این معناست که شما مرتکب خطایی شده و اکنون از صمیم قلب از انجام آن غمگین و مضطرب باشید.
🔹بهعبارتدیگر، کار خطایی کرده باشید که موجب قهر شما با خودتان شده باشد. این امکان وجود دارد و درنتیجه ما نمیتوانیم انسانِ پس از پشیمانی را همان انسانِ پیش از پشیمانی بدانیم. انسان، نه ذات و جوهری ثابت که مجموعهای از پیوندها و بستگیهاست. انسانی که دروغ میگوید، یک انسان است و انسانی که از دروغ گفتن پشیمان میشود، یک انسان دیگر. از میان برداشتن امکان پشیمانی، هیچ خدمتی به انسان محسوب نمیشود.
🔹جملهای از ابوسعید ابوالخیر نقل میکنم. او میگوید اگر کسی در نیمروز، 70 نبی مرسل را کشته باشد، یعنی بدترین کار ممکن را در زندگی کرده باشد، ضمن اینکه در مسجد تف انداخته باشد، به او خواهم گفت در مسجد تف نینداز، چراکه تف انداختن در مسجد مکروه است. من اگر به او بگویم در مسجد تف نینداز چون مکروه است، او به من خواهد گفت پس از نظر شما، ابوسعید ابوالخیر، پرونده من مختومه نیست. او خواهد گفت من با اینکه 70 نبی مرسل را کشتهام اما پروندهام مختومه نیست.
🔹یعنی ابوسعید ابوالخیر، هنوز هم معتقد نیست که من دیگر اگر بالا بروم و پایین بیایم و خودم را به آب و آتش بزنم، دیگر جهنمیام. نه! ابوسعید ابوالخیر چنین عقیدهای ندارد و با اینکه من مرتکب چنین خطایی شدهام، باز هم میگوید چنین عمل مکروهی را بر آن نیفزا. حال اگر شما به این شخص بگویید تو که 70 نبی مرسل را در نیمروز کشتهای، پس هر کار دیگری هم میخواهی بکنی، بکن! چون تو دیگر هر کاری بکنی تا حد منتهای گنهکاری پیش رفتهای، در این صورت آیا او تشویق به انجام عمل نیک میشود یا با خود فکر میکند حال که جهنمیبودنم قطعی شده است، پس بگذار چهار تسویه حساب دیگر نیز با جهان و اهل آن بکنم.
🔹به زبان ساده، پرونده هیچکسی را نباید مختومه کرد. وقتی شما پرونده کسی را مختومه میکنید و به شریکزندگیتان میگویید «تو خائنی!»، نه اینکه «تو یکبار به من خیانت کردهای و پشیمان شدهای!» او هم با خود میگوید که من اگر بعد از این، هیچباردیگری مرتکب خیانت نشوم، باز هم شریکزندگیام مرا خائن میداند و حال که او مرا خائن میداند چرا خیانت نکنم؟! من که چه خیانت بکنم، چه خیانت نکنم، خائن بهحساب میآیم، پس چرا در این میان دلی هم از عزا درنیاورم؟! این برخلاف وقتی است که شریکزندگیام به من بگوید، میدانم که مرتکب خطا شدهای اما معتقد نیستم که خائنی، بلکه عمل تو را لغزشی اتفاقی قلمداد میکنم. معنای این گفتوگو میان من و شریکزندگیام آن است که من میدانم پرونده من از نظر او مختومه نیست و چون مختومه نیست، همچنان از امکان بازآفرینی برخوردارم.
🔹من اگر قائل به امکان پشیمانی نباشم، پس به این نتیجه میرسم که آنکه مرتکب چنین اقدامی شده است بعد از این هم همینگونه خواهد بود. پس بخشیدن او فقط بهمعنای تشویق او برای تکرار خطایی است که مرتکب شده است. چنین طرز تفکری، نه از منطق اخلاقی برخوردار است، نه از منطق عقلانی. درواقع «نبخشودن» نه به لحاظ اخلاقی کاری صحیح است، نه حتی اگر بُعد اخلاقی برایتان اهمیت نداشته باشد، به لحاظ مصلحتاندیشی و عقلانی مورد قبول است. چون وقتی دیدی منفی نسبت به کسی وجود داشته باشد، او به این نتیجه میرسد که به هر حال دید موجود نسبت به او منفی است پس اگر کارهای منفی دیگری هم بکند، در سرنوشتش تاثیری نخواهد داشت. برخلاف اینکه تصور کنم تو مرا بخشودهای و این بخشودگی کمکی بسیار جدی به بازآفرینی من خواهد کرد.
➖کارگاه از رنگ عشق تا رنج خیانت
@mostafamalekian