محمدحسین غیاثی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


اگر می توانی سعی کن همیشه به یک نفر کمک کنی تا مسائل کشور را بهتر بفهمد و تحلیل کند. این وظیفه ای است که دانایان بابت دانستن بیشتر بر دوش می کشند!

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


انقلاب ها و جنبش های اجتماعی گاهی به سرعت برق و باد در می گیرند و خرمن حکومتی را آتش می زنند یا دودمانی را در هم می پیچند و در ناپیدای تاریخ گم و گورش می کنند.
در انقلاب اکتبر روسیه وقتی معترضان به طرف دوما می رفتند، همه چیز آنقدر در دور سریع جریان داشت که نمایندگانی که از دور ملت را می دیدند نمی دانستند که این جمعیت برای حمایت از مجلس می آید یا برای مخالفت با آن.
اتفاقات بزرگ تاریخ گاهی با عجیب ترین بهانه ها و رخدادها جرقه می خورد. چه کسی گمان می کرد گرانی تخم مرغ بتواند پیش درآمد اعتراضاتی تکان دهنده شود یا کدام مخالف اصولگرای حسن روحانی در مخیله اش می گنجید که چند شعار "مرگ بر روحانی" او در مشهد انباری از باروت را در کل کشور روی هوا می برد تا همه ی آنهایی که مرگ روحانی را می خواستند در این روزها بارها مرگ خود را پیش چشمشان ببینند و هول کنند.
حکومت داری شوخی نیست. نمی توان با مردم بازی کرد. مگر همین مردم در 29 اردیبهشت در انتخاباتی که شما همه ی طرفهایش را چیدید وارد بازی نشدند؟ و در قاعده ی ناعادلانه ای که شما مثل همه ی انتخاباتها آنرا چیدید و استصواب کردید و بر این ملت تحمیل کردید ناچارانه وارد بازی نشدند؟ پس چرا بعد از پیروزی یک طرف، رای آنها را خوار شمردید و نماینده شان را تحقیر کردید؟
این قانون سیاست است که وقتی کسانی را که به زبان سیاست با شما سخن می گویند برنمی تابید مستحق کسانی می شوید که به زبان جنگ و خشونت با شما سخن خواهند گفت.
امیدوارم همه ی ارکان حکومت، پیام این اعتراضات را زودتر بشنود، نه آنقدر دیر که بعد از شنیدن دیگر هیچ فایده ای نداشته باشد. اگر چه شاید الان هم دیر باشد. پیام این اعتراضات البته که بسیار سنگین است تا حدی که نمی دانم آیا واقعا شنیده خواهد شد یا خیر و اگر شنیده شود آیا پاسخ مناسبی درخواهد یافت یا نه. یعنی اساسا آیا حکومت ما در وضعیتی هست که بتواند دست به رفرمی بزند که آن رفرم پاسخ مناسبی برای این اعتراضات باشد؟
من هیچ راهی را پیش پای حکومت نمی گذارم. این کار مسئولیت اخلاقی سنگینی دارد. آنهایی که از منافع قدرت حاکم بهرمندند خود باید بهترین راه را پیدا کنند. در تاریخ نمونه های زیادی برای درس گرفتن وجود دارد. در آنها مطالعه کنند و راهی را که گمان می کنند معقول است بیابند و به آن عمل کنند. انشاءالله که راه راستی و درستی باشد شاید که ملت از خطای حاکمان درگذرند و ایران روی آرامش و پیشرفت یابد!
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


با وجود هزار انتقاد ریز و درشتی که به دولت روحانی وارد می دانم من از رایم به روحانی پشیمان نیستم. بلکه روز بروز به درستی تصمیم و نوشته هایم راسخ تر می شوم. ما به یک دولت کارآمد و مقتدر، خردمند و خردگرا، و برخوردار از اقبال ملی و بین المللی نیازمندیم. چه اینکه تا هر میزان دولت ایران به این شاخص ها نزدیکتر شود، به همان اندازه برای ملک و ملت بهتر خواهد بود.
دولت خردگرای خردمند، ساخته و پرداخته و آماده در سوپرمارکت نیست تا یک عدد از آن را تهیه کنیم. این را باید خودمان بوجود بیاوریم و از آن مراقبت کنیم و اشکالات و اشتباهاتش را تصحیح کنیم. و در کار و بست زندگی قرارش دهیم.
برای داشتن یک دولت مردمسالار باید زحمت کشید و رنج برد و کار کرد. اگر غربی ها به ظاهر، راحت و بی دغدغه به نظر می رسند چون رنجشان را کشیده اند و نهادشان را بنیان گذاشته اند و اکنون ازین کارخانه ی ساخته شده نگاهبانی و مراقبت می کنند تا برایشان رفاه و سلامتی و امنیت را تولید کند. و اگر این نهاد آسیب دید و این کارخانه از کار افتاد، اصلاح و نوسازی اش می کنند و با کسی هم تعارف ندارند.
بیایید نگرش مان، زندگی مان، دولت مان، برنامه هایمان را از حالت بخت آزمایی و لاتاری و قمار و رویابافی و خیال پردازی خارج کنیم. بیایید عالمانه برنامه بریزیم. راههایی را در دولتداری برویم که دنیای مدرن قبلا تجربه کرده و جواب گرفته. اینهایی که برای درمان ترک کف پا روغن گل بنفشه را نسخه می کنند که داخل ناف بریزید و رویش را چسب بزنید ترک پا خوب می شود، از اینها در سیاست فراوان هستند. وقتی در پزشکی که جزو علوم دقیقه است و همه چیزش حساب و کتاب دارد و اثر درمان غالبا مشخص و واضح و عینی است، به دوربین زل می زنند و این ترهات را به زبان می آورند، حساب کنید در سیاست که علم و هنری به غایت سیال است، چه میدانی برای تاخت و تاز دارند و چه نسخه های وحشتناکی می پیچند. تاثیر یک نسخه در سیاست (که اصطلاحا به آن استراتژی می گویند) سالها بعد معلوم می شود. کما اینکه امروز جامعه ی ما محصول راهبردهایی است که نسخه هایش را در دهه های پیشین پیچیده اند.
بیایید با این زیست جاهلانه و بعضا ابلهانه، برای همیشه وداع کنیم. سرنوشتمان را به دست هرکسی نسپریم. نسبت به اتفاقات جامعه مان عالمانه و تخصصی نگاه کنیم و فعالانه مداخله نماییم. بیایید علم جدید و خرد بشری را به رسمیت بشناسیم. بیایید در فضای سایبر(مجازی) گفتگوهای هدفمند ملی را شکل دهیم تا کم کم بتوانیم جامعه و کشور را بر پایه ی خردمندی ملی استوار سازیم. تا وقتی زلزله می آید گیج نشویم. پریشان و آشفته نگردیم. وقتی خشکسالی می شود، مثل بدبختها و بیچاره ها به نظر نرسیم. و نیز امروز که سرمایه گذاری خارجی رواج یافته، سالها بعد نگوییم فلان سباست اشتباه بود یا فلان کاری بهتر بود و ندانستیم.
کشوری که تمام پهنه اش روی خط زلزله است. کشوری که دچار خشکسالی ممتد شده است. کشوری که آبهای زیرزمینی اش در عرض چهل سال نابود شده است. کشوری که هوای شهرهای بزرگش آلوده و سرطان زا شده است. کشوری که با وجود درآمد افسانه ای هشت ساله میلیونها فقیر و گرسنه و بیکار دارد. کشوری که دور تا دورش پایگاه نظامی آمریکا مستقر است. کشوری که سه همسایه ی اتمی دارد( روسیه، اسرائیل، پاکستان) کشوری که رژیم حقوقی دریاچه ی مازندرانش نابسنده است. کشوری که در جنوب آن رژیم های مزدور و مزور برخلاف خواست مردمانشان، هر روز یک توطئه ای در کار می کنند. و... در چنین کشوری کدام نظریه پرداز رضایت می دهد که دولتی ضعیف و ناتوان و مالیخولیایی بر سرکار بیاید. مثلا بگوید، بگذارید دولت مرکزی تضعیف شود تا دموکراسی به جلو رود. که چکار کند؟ آنهایی که به جای انتقاد جدی و مصلحانه، دولت روحانی را تخریب می کنند خدمتگزار این ملت نیستند که اگر بودند راه جایگزین را نشان می دادند.
ورای تخریب دولت روحانی هیچ آینده ی قابل محاسبه ای پیش روی ملت نیست. کسانی که جز این می گویند، رویا می پردازند و قمار می کنند. یک رویاپرداز قهار، هشت سال بر این دولت حاکم بود. ارکان حکومت همه پشتیبانش بودند. هشتصد میلیارد دلار پول نقد در دست داشت. چه کرد؟
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


گمان می کنم ایران باید از جهان تقاضای کمک کند. چاره جویی برای پیشگیری از آسیب ها و خسارات زلزله ی احتمالی تهران، شهری با 10 میلیون نفر جمعیت از توان یک دولت خارج است. حتی بزرگترین و قدرتمندترین دولتهای جهان به تنهایی در برابر چنین چیزی عاجز و ناتوان هستند. همانگونه که قبلا عرض کرده ام باید ابتدا یک پایتخت کوچک ضدزلزله ساخته شود و دولت در آن پایتخت مستقر شود تا اگر زلزله ی بزرگ آمد دستکم شیرازه ی دولت از هم نپاشد و اگر انشاءالله نیامد فرصت کافی وجود داشته باشد تا در طی چند مرحله تهران مقاوم شود.
میزان سرمایه ی مورد نیاز برای اجرای چنین پروژه ای باید محاسبه شود و محل تامین آن مشخص گردد.
همزمان در طول انجام این فرایند کشور به سمت نوعی اولیه از فدرالیسم سوق یابد تا استانها اختیارات بیشتری برای اداره ی خود پیدا کنند. در آن صورت چنانچه پایتخت مشکلی پیدا کرد استانها می توانند هم شاکله ی کشور را حفظ کنند و هم در کنار آن به بازسازی تهران کمک کنند. نه مثل الان که همه ی راهها به تهرانی ختم می شود که در برابر زلزله بی دفاع است.
همه ی اینها مستلزم داشتن دولتی مقتدر است تا توانایی مدیریت گذار از چنین وضعیتی را داشته باشد.
حسن روحانی باید همزمان دو کار بزرگ انجام دهد. نخست دولت خود را کارآمدتر بسازد. روحانی و معاون اول او باید بدانند که کارآمد ساختن دولت تعارف بردار نیست. آن مدیری که باید وارد دولت بشود باید بشود و آن مدیری که نباید در دولت باشد باید محترمانه اخراج گردد. آن نظریه ای که باید جدی گرفته شود، جدی گرفته شود و آنهایی که نظریاتشان به شوخی می ماند به صراحت کنار گذاشته شوند. هیچ چیز شوخی بردار نیست. چنانچه دولت برای چنین چیزی مصمم باشد آنگاه می تواند ملت ایران را به مشارکت فعال برای نجات پایتختشان فرابخواند. البته که هردو کار باید تحت مدیریتی عالمانه و طراحی متفکرانه، هوشمندانه و مبتنی بر تئوری هایی مسئولانه صورت بگیرد. نه رویاپردازی عده ای ایدئولوژی زده و خیال پرداز و منفعت طلب اعم از چپ یا راست.
من از نسخه پیچیدن به شدت ابا دارم. این چند خط را نوشتم تا دستکم شرمنده ی خودم نباشم. امیدوارم تا قبل از زلزله ی بزرگ تهران این آرزوها محقق بشود. آرزوی بزرگترم البته این است که هیچگاه در تهران زلزله نیاید.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


یکی از بزرگترین دشمنان آزادی بشر دولت آمریکا است.
دولت خاتمی با آمریکا همکاری کرد و طالبان در افغانستان ساقط شد. بلافاصله جورج بوش دوم، ایران را محور شرارت نامید.
دولت محمد مصدق بوسیله ی آمریکا در سال 32 ساقط شد و دیکتاتوری محمدرضا پهلوی روی کار آمد. آنهم نوعی دیکتاتوری که منجر به انقلاب شد. انقلابی که دوبار ثروت ملی ایرانیان در آن نابود شد. یکبار در جنگ هشت ساله و یکبار در دولت محمود احمدی نژاد.
هم اکنون برجام از سوی آمریکا به نابودی تهدید می شود. برجام محصول یک دولت متمایل به اصلاحات است. هم این دولت و هم این توافق با سالها مرارت و تلاش و زحمت و خون دل خوردن به اینجا رسیده است. شکست برجام احتمالا به روی کار آمدن مجدد اصولگرایان در ایران منجر خواهد شد و به طور واکنشی، طبیعی و معقولانه ایران به سمت هژمونی نظامی گری در تمام ابعاد حکومت سوق خواهد یافت. چیزی که ورای آن در منتهای هولاناکی، قابل تصور نیست.
می گویم آمریکا دشمن آزادی بشر است. نگاه کنید در منطقه ی خاورمیانه. همپیمان کشورهایی است که بویی از اولیه ترین اصول دموکراسی، نبرده اند. در خلیج فارس از خانواده هایی حمایت می کند که روی چاه های نفت افتاده اند و همه چیز را بین خودشان تقسیم می کنند و دقیقا از دل همین خانواده ها یا با پول و حمایت اینها تروریسم می جوشد. مثل یک چشمه ی نکبت که خشک هم نمی شود.
آمریکا در شمال آفریقا از حکومت نظامیان بر مصر حمایت می کند که دیکتاتوریی بدتر از مبارک را بر آن کشور حاکم کرده اند. در اسرائیل با اعلام قدس(اورشلیم) به عنوان پایتخت اسرائیل فاتحه ی چند دهه مذاکرات صلح را خوانده است.
اخیرا نیکی هیلی بانوی هندی تبار سیک، که برخلاف تبار و مذهبش، روحش را به شیطان فروخته است، نمایشی مضحک و رقت آور برپا کرده است. این بانوی گمراه شده، باقیمانده ی یک موشکی را به نمایش گذاشته با این تاکید و تصریح که متعلق به ایران است و به سمت ریاض شلیک شده است.
قبلا هم عرض کرده ام، اولین کسی که دست آمریکا را در اینجور نمایش ها رو کرد(لااقل اولین کسی که من می شناسم) ژان بودریار فیلسوف فقید فرانسوی (متوفی 2007) بود. او در سال 1990 مقاله ای منتشر کرد که جنگ خلیج فارس اساسا رخ نداده است و این ساخته و پرداخته ی رسانه های آمریکایی است.
نیکی هیلی دارد نمایشی را بازی می کند که آمریکا چندبار انجام داده و استاد طراز اول آن است. قبلا در قتل عام شیمیایی سوریه، منسوب به رژیم اسد این نمایش را چندبار تکرار کرد. آمریکا بوسیله ی رسانه هایی که در اختیار دارد و بمباردمان مداوم افکار عمومی چنین چیزهایی را به مردم جهان می قبولاند یا دستکم زمینه را برای اقدامات بعدی خود آماده می کند.
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوی.
مدافعان آمریکا معتقدند، آمریکا به هرجایی که برود با خود، دموکراسی را به ارمغان می آورد. مثلا دو کشوری را که آمریکا با قدرت نظامی فتح کرد، افغانستان و عراق، اکنون حکومتی دموکراتیک دارند. به عبارت دیگر مدافعان آمریکا می گویند اگر ایران هم بوسیله ی آمریکا فتح شود، دموکراسی در آن مستقر خواهد شد.
نمی دانم. این را باید ملت ایران انتخاب کند. عراق و افغانستان در جایی که الان هستند(اگر بشود اسم آنرا دموکراسی نامید) به قیمت دو چیز آنرا به دست آوردند. نخست به قیمت خونریزی بسیار و وحشتناک و گسترده، و ناامنی پایدار و ویرانگر. دوم به قیمت از دست دادن استقلال. چرا که این دو کشور آزاد شده ی آمریکا در عمل شبیه سایر ایالتهای آمریکا تابع سیاستهای حکومت فدرال آمریکا هستند. مسئله ی بغرنج تر دیگر این است که هردو کشور بخاطر حرکت به سمت وضعیت جدید(نظام شبه دموکراتیک) به شدت ناپایدارند.(مثلا ظهور داعش در عراق محصول این ناپایداری بود). لذا نیازمند اتکا به یک نقطه ی ثقل متجانس نسبی دارند که آن هم ایران است. بلکه بود و خود را نشان داد. بویژه در مقابل داعش.
در این شرایط اگر ایران تحت اشغال آمریکا قرار بگیرد آینده اش چه خواهد شد؟ به احتمال زیاد پس از خونریزی های بسیار و نابودی سرمایه هایی که ذره ذره و با خون دل در طول قرون به دست آورده ایم و ناامنی گسترده، کشور تجزیه خواهد شد. چون نقطه ی اتکا و ثقلی نخواهیم داشت. چهار سمت کشورمان را تصور کنید. عربها در جنوب. ترکها و ترکمنها و روسیه در شمال. افغان ها و پاکستان در شرق. و عراق و ترکیه در غرب.
همه ی اینها یا از اقتصاد ما ارتزاق می کنند یا به طور معنا داری از اقتصاد ما سود هنگفتی برداشت می کنند مثل ترکیه و امارات.
اینها ایران را دارند که به آن اتکا کنند ما چه کسی را خواهیم داشت؟ وقتی تجزیه شویم حتی همین زبان فارسی را هم نخواهیم داشت تا ملتمان را به هم پیوند دهد.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


اصلاح طلبان نقش چندانی در حکومت ایران ندارند چون اصلاح طلبان ارتباط ارگانیک و ساختارمندی با حکومت ندارند. اگر چند نفر اصلاح طلب در اینجا و آنجای دولت می بینید(به فرض که اصلاح طلب باشند) حضور آنها حضور تشکیلاتی نیست بلکه آن را باید محصول عواملی همچون ارتقای شغلی، نبودن اصولگرای قابل اعتماد برای آن سمت، کمبود نیروی تخصصی و ماهر، داشتن ژن خوب و امثال ذلک قلمداد کرد. و ایضا انتخابات مجلس که محصول نظارت استصوابی است.
اصلاح طلبان در انتخاباتهای اخیر در واقع از یک گزینه ی اصولگرا یا میانه حمایت کرده اند و نه یک اصلاح طلب. اگر در جایی مثل مجلس عده ای اصلاح طلب توانسته اند داخل شوند آنها هم تحت محاسبه ی دقیق اصولگرایان حاکم بر کشور چنین اجازه ای را یافته اند.
اصلاحات اگر از آقای روحانی حمایت کرد بخاطر بحران هسته ای و احتمال نابودی تمام عیار کشور بود. آقای روحانی بجز بحرانهای داخلی وارث دو بحران بزرگ بین المللی بود که دستش در هردو بسته و در دومی بسته تر بود. بحران هسته ای و بحران سوریه.
بحران هسته ای را به سرانجام رساند اما در برابر بحران سوریه کاری نکرد چون در واقع کاری هم نمی توانست بکند. مناقشات سوریه، و نیروها و کشورهای درگیر در آن فراتر از توان دولت روحانی بودند تا او بتواند کاری کند. معهذا استراتژی ایده آل یک دولت اصلاح طلب الغای میلیتاریسم منطقه ای است که البته کاری به غایت دشوار و با چشم اندازی نه چندان روشن است. چرا که منافع کشورهایی چند به ویژه آمریکا به جنگ افروزی در خاورمیانه گره خورده است. و همین مسئله بالا آمدن اصلاحات در ایران را ناممکن تر می کند. به عبارت دیگر وقتی آمریکا ایران را تهدید نظامی می کند مردم ایران در مجموع و به طور واکنشی طرف تقابل نظامی را می گیرند. و ایران و منطقه میلیتاریزه می شود. در این شرایط اصلاح طلبان چاره ای جز سکوت و انزوا ندارند. چون اصلاحات بر پایه ی گفتگو و دیپلماسی فعال تعریف می شود و قدرت نظامی را صرفا به عنوان یک نیروی پشتیبان و بازدارنده تعریف می نماید.
حکومت آمریکا با ممنوعیت فروش هواپیما به ایران عملا به سمت خروج از برجام حرکت می کند. در این شرایط حکومت ایران باید خود را برای ماندن در برجام یا خروج از آن آماده کند. من نمی دانم چه تصمیمی گرفته خواهد شد.
معهذا اگر در چالشهای آینده بازهم دولت روحانی نیاز به کمک داشته باشد اصلاح طلبان به اندازه ی مقدور دریغ نخواهند کرد. با وجود این باید خاطرنشان کرد که اصلاحات کماکان از بازی سیاست در ایران بیرون است و نقش مستقل و تعیین کننده ای در حوادث پیش روی کشور نخواهد داشت و هر استراتژی که حکومت ایران انتخاب کند و هر دستاورد یا تبعاتی که انتخاب آن استراتژی باخود همراه بیاورد ارتباطی به اصلاحات نخواهد داشت.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


اورژانس کشور درحال ذخیره ی دارو و تجهیزات پزشکی برای زلزله ی احتمالی تهران است. این تیتر همین امروز در پرتیراژترین نشریه ی پزشکی کشور است.
من نمی دانم کی در تهران زلزله می آید. شاید همین الانی که دارم این متن را می نویسم در تهران زلزله آمده باشد. شاید زمانی که این متن را روی شبکه قرار می دهم چنان واقعه ی ناگواری رخ دهد. یا شاید فردا. پس فردا. پنج روز. پنج هفته. پنج ماه یا سالهای دیگر. علمای زلزله شناس بالاتفاق می گویند؛ صددرصد در تهران زلزله ی بزرگی خواهد آمد و در این زلزله صدها هزارنفر کشته خواهند شد. به گفته ی یکی ازین متخصصان، زلزله ی مزبور تهران را برای ده سال تعطیل خواهد کرد.
در صورت تعطیلی پایتخت، ایران در خطر تجزیه، و هرج و مرج قرار خواهد گرفت. چون سیستم حکومتی ما متمرکز، غیرفدرال و وابسته ی مطلق به پایتخت است. یک مقام استانی یا شهرستانی بدون اجازه ی پایتخت نمی تواند آب بخورد. در صورت وقوع هرج و مرج احتمال دارد کشورهای اطراف وارد کشور ما شوند تا ایران را کنترل کنند. بعید نیست روسیه به عنوان همسایه ی بزرگتر یک حکومت دست نشانده در ایران تعریف کند تا به زعم او خطرات فروپاشی، مهاجرت، بیماری ها و غیره به کشورهای آنها دامن نکشد.
تصورش را کنید یک زلزله ی بزرگ در تهران تا چه حد می تواند وحشتناک باشد. ما همین الان به یک دولت مقتدر نیاز داریم تا خیلی کارها انجام دهد.
ما دولتی می خواهیم که در درجه ی اول بتواند پایتخت را از داخل تهران خارج کند. دولتی که بتواند مناقشات بین المللی با ایران را سامان دهد. دولتی که بتواند انسجام، نظم و انضباط را به سازمان دولت برگرداند و از آن نگاهبانی کند. در طول چهل سال پس از انقلاب سرمایه های زیادی از این مملکت اتلاف شده است. مغزهای ما ازین مملکت رفته اند. فرصتهای ما در نزاع های بی حاصل سوخته اند. فقط هشتصد میلیارد دلار در یک دولت، مشخص نشد چگونه دود هوا شد.
همه مان کم و بیش می دانیم که چرا به این روز افتاده ایم. پس بیایید خردمندانه رفتار کنیم. از نظر من تنها یک آلترناتیو برای بقای این ملت و مملکت وجود دارد و آن اصلاحات است. اما اگر از نظر شما اصلاحات راه نجات این مملکت نیست پس لطفا آن راه بهتر را پیش پای ملت بگذارید.
اگر من از دولت روحانی حمایت کردم و گفتم به او رای دهید برای اینکه در چشم انداز تحلیل هایم دائم این خطرات هشداربرانگیز، خود را نشان می دهند. این خطرات مسئولیت ساز. من به عنوان یک ایرانی در برابر همه ی آنها به اندازه ی وظیفه ی شهروندی خود مسئولم و رئیس دولت به اندازه ی وظیفه ی ریاست جمهوری خود. بله البته برای من هم خیلی قشنگ و زیبا بود که منزه طلبانه در گوشه ای بنشینم و به چپ و راست حکومت انتقاد کنم. رای ندهم تا امروزه روز سرم را بالا بگیرم، و عاقل اندرسفیه به مخاطب نگاه کنم و بگویم دیدید گفتم اینها همه سر و ته یک کرباسند. دیدید که این دولت و آن دولت دو روی یک سکه اند.
تا پیش از 29 اردیبهشت برای رای دادن به روحانی هزاران کلمه نوشتم و پس ازینکه رای آورد و خاطرم جمع شد در نقد او شروع به نوشتن کرده ام. دموکراسی ولو نیمبند و ایرانی یعنی همین. صندوق رای صندوق امامزاده نیست که معجزه کند و شفا دهد. صندوق رای می تواند یک روزنه و فرصتی ولو کوچک را نشان دهد اما اگر آن فرصت را به دست آوردید مبادا که از دست بدهید.
ما این فرصت بسیار کوچک اما مهم را به دست آورده ایم که دستکم یک رییس دولتی بیاید تا بتوانیم با او به زبان اهل زمین صحبت کنیم نه آسمان. بتوانیم از او انتقاد کنیم و در عین حال او حرف مارا بفهمد. بله. ما رییس دولتی داشتیم که حرف را نمی فهمید. ما رییس دولتی می خواهیم که به قیامت و روز جزا و دولت امام زمان و هاله ی نور احاله مان نکند. به زبان آمار و سیاست و منطق ارسطویی حرف بزند و بشنود و نه زبان کذا و منطق فلان که جز مایه ی شرمساری ملی چیزی نبود.
دولت روحانی به طور نسبی دولت خودمان است. باید از خرابکاری هایش به صراحت انتقاد کنیم و در عین حال از اصل وجود و بقای او دفاع نماییم تا به مرور با اصلاح و ارتقاء کیفی آن و با مشارکت ملی، کشور را به سمت عقلانیت سوق دهیم. شاید از آن لیست بدبختی های نخستین که گریبان این آب و خاک را گرفته، چندتایی کم شود یا اگر نشد دستکم راه و جهت را درست برویم باشد که پیش عقلای جهان و آیندگان این سرزمین بیش از این شرمنده نشویم.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


مشکل حسن روحانی مردم است. مردمی که به او رای دادند و مردمی که به او رای ندادند. حسن روحانی همان راهی را می رود که مرحوم هاشمی رفسنجانی می رفت. مرحوم هاشمی می خواست ایران را بدون مردم آباد کند. چیزی که امکان ندارد. هاشمی رفسنجانی کابینه ی تکنوکرات و اقتصادی بسته بود. وقتی به او اعتراض کردند که جای فرهنگ و سیاست در کابینه ات کجاست؟ گفت من خودم به اندازه ی کافی سیاسی هستم. سالها بعد مردم جواب او را دادند. در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری در رقابت با احمدی نژاد. هاشمی رای نیاورد به همان دلیلی که محمدرضا پهلوی از ایران رفت. این دو می خواستند توسعه ی ایران را آمرانه به پیش ببرند. مع الاسف امروز آقای روحانی به سمت همان خطری می رود که هاشمی و شاه رفتند. توسعه ی بدون مردم.
من با افزایش عوارض خروج از کشور کاملا موافقم. کل پولی که دولت از این روش به دست می آورد از نیم میلیارد دلار در سال بیشتر نخواهد شد. اما چرا چنین چیزی جامعه را برانگیخت؟ چون جامعه و روحانی از هم فاصله گرفته اند. احساس جامعه این است که روحانی می خواهد کشور را بدون مردم متحول کند.
حرکتهای قبلی روحانی به چنین چیزی دامن زده است. مثلا تشکیل کابینه و انتصاب استانداران و مدیران استانی. روحانی اینها را با چه کسانی هماهنگ کرده است؟ هرکسی که بوده مردم نبوده است. روحانی وکیل ملت است. یک وکیل همواره باید نظرات موکل خود را پی بگیرد و کارها را با همفکری و هماهنگی یکدیگر پیش ببرند. در جوامعی که احزاب معتبر وجود دارند و انتخاب مجلسشان استصوابی نیست و رسانه های آزاد حضور دارند، دولتها نظرات رای دهندگان را از مشورت با آنها و یا نظرسنجی ها، یا بوسیله ی مشاوران خبره و امین و مانند آن به دست می آورند. آیا آقای روحانی و وزرای او کابینه شان را اینطور بسته اند؟ بعید می دانم! تداوم چنین انگاره هایی جامعه ی رای داده را رنجیده و سرخورده می کند و او را ناخودآگاه به سمت تقابل با دولتی می افکند که خود آنرا بوجود آورده است و اکنون با کوچکترین اشتباه یا سر هر بزنگاه یا هر مخمصه یا به هر بهانه ای شروع به تقابل می نماید.
البته که اطرافیان آقای روحانی انسانهایی خیرخواه هستند اما توسعه را باید پابه پای مردم حرکت کرد. اگر مردم نخواهند، نباید جلو رفت تا جایی که متقاعد شوند. دستکم وضعیت کشور ما (که با همه ی قدرتهای بین المللی به نوعی درگیر است) این اجازه را نمی دهد. لذا تا دیر نشده است آقای روحانی باید به سوی مردم بازگردد. مردم واقعی. مردمی که با هزار امید به او رای دادند.
اصلا قرار نیست که روحانی اختیارات خودش را به مردم بدهد. چنین چیزی ناممکن و خلاف اصول اولیه ی مدیریت است. روحانی باید قاطع باشد. کار خودش را انجام دهد اما صدای مردم را هم بشنود. مکانیسم هایی طراحی کند تا ببیند مردم از او چه می خواهند. از وزرای او چه می خواهند. و برای این خواسته ها ارزش و احترام قائل شود.
روحانی اگر در برجام موفق بود چون مردم ایران خواستند.
هیچ پشتوانه ای مطمئن تر از مردم وجود ندارد. رسیدن به نظرات مردم همان هنری است که هر سیاستمداری آنرا به دست آورد پیروز و سرفراز خواهد بود.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


ترامپ یکی یکی وعده هایش را عمل می کند ولو اینکه جهان برعلیهش بیاشوبد.
او گفت:
- عربستان و ژاپن و کره ی جنوبی و سایرین بابت دفاعی که آمریکا از آنها می کند باید سهمشان را بپردازند. آنها هم پرداختند و می پردازند. فقط یک قلم عربستان 500 میلیارد دلار پرداخت.
- گفت دیوار مکزیک را درست می کنم. عملیات اجرایی اش را شروع کرد.
- گفت برجام را پاره می کنم. عاقبت آن را تایید نکرد و به کنگره فرستاد.
- گفت قدس(اورشلیم) را پایتخت اعلام می کنم. همان کار را کرد.
فقط یک قولش را هنوز عمل نکرده است. گفت برعلیه هیلاری کلینتون اعلام جرم می کنم بخاطر به خطر انداختن امنیت ملی آمریکا و او را به زندان می اندازم.
ترامپ یک تاجر بزرگ است. تاجران حرفه ای و بزرگ و معتبر، قولشان قول است مثل سند مکتوب. در غیر این صورت نمی توانند تجارت کنند و پس از اولین باری که زیر یک قول بزرگ بزنند برای همیشه از چشم بازار سقوط می کنند و تا حد پاچال دار یک مغازه تنزل می کنند.
ترامپ در عمل به وعده هایش به دقت عمل می کند. نیاز ندارد تا مدام تکرار کند که: مطمئن باشید من به وعده هایم عمل خواهم کرد. مطمئن باشید من به عهدم با شما ملت عزیز وفادارم. مطمئن باشید به کذا و بهمان.
چون مردم کور که نیستند. خودشان می بینند که چه کسی دارد به وعده هایش عمل می کند و چه کسی نمی کند. چه کسی نوع حرکتش نشان می دهد که به طرف عمل به وعده هایش می رود یا نمی رود.
در سیاست کشور ما تقریبا هیچ سیاستمداری تابحال به وعده هایش عمل نکرده است. چون وعده هایی که داده است متناسب با اختیارات او نبوده است و در عین حال مجبور بوده است وعده های گنده بدهد تا رای بیاورد. چون بازی سیاست در ایران یک بازی صفر و یکی است. یک قمار برنده-بازنده است. کسی که دولت را به دست می گیرد طرف مقابل را از هستی ساقط می کند. در دولت احمدی نژاد خیلی از اصلاح طلبانی که زندگی شان از حقوق دولت و دانشگاه و امثال آنها اداره می شد را حتی از نان خوردن انداختند. همین احمدی نژادی که اکنون مثلا پرچمدار عدالت شده است. در دولتش یک استاد دانشگاه میانسال در یک رشته ی علوم انسانی را به خاطر نظراتش در یک سخنرانی اخراج کردند. آن استاد به دلیل بیماری نمی توانست کار دیگری انجام دهد تا جایی که از فرط گرسنگی به شدت لاغر شده بود.
بگذریم.
وعده دادن و عمل نکردن یک سیاستمدار بدترین و کاری ترین ضربه ای است که آن سیاستمدار می تواند بر تن لاغر و رنجور و نوپای دموکراسی و سیاست مدرن در ایران فرود آورد.
ای همه ی آنهایی که به نام اصلاحات خود را به مردم عرضه کرده اید و در مجلس و ریاست جمهوری و شوراها رای این مردم را گرفته اید، از دانلد ترامپ آمریکایی یاد بگیرید و به وعده هایی که داده اید عمل کنید و اگر نمی توانید حکومت را رها کنید تا باور مردم به دموکراسی و انتخابات مخدوش نشود.
نترسید بدون شما ایران نابود نخواهد شد. خدای این کشور هم بزرگ است.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


ما در بهترین گروه جام جهانی قرار گرفته ایم. این نظر من است. گروه قهرمانان بزرگ. چه افتخاری بهتر از این برای یک مسابقه؟ مسابقه با یک تیم کوچک یا حقیر، چه افتخاری دارد که همه مشتاقش هستند؟ حتی با وجود پیروزی؟
ملتها به وسیله ی فوتبال برای لحظاتی ترامپ و کره ی شمالی و بمبهای هسته ای و تحریمها و جنگ ها و هر نکبتی را که سیاست جهانی بر سر و رویشان می ریزد و نیز رنجی را که به طور طبیعی آدمی با آن مواجه است، فراموش می کنند.
فوتبال یک بازی است. پرهیجان، جذاب و امیدبخش که ملتها را به هم نزدیک می کند. فوتبال بازی ملتهاست نه حکومتها. ملتهایی که با هم در یک گروه افتاده اند درباره ی یکدیگر بیشتر می خوانند. یکدیگر را بیشتر می فهمند و هم را دوست تر خواهند داشت. بیشتر از 30 درصد مردم اسپانیا در یک نظرسنجی آرزو کرده بودند با ایران همگروه شوند. و این یک رکورد بود. راستش را بخواهید آرزوی منهم همگروهی با اسپانیا بود. تیم های بزرگ رقبای بزرگی می طلبند و در آسیا ما بهترینیم.
ما از غرب آسیا، اکنون قرار است با سه ملت همسایه و جذاب در دو سوی مدیترانه، خاطره ی مشترکی بسازیم و چه فرصتی بهتر از این؟
گروه سخت، گروه زندگی است. چون زندگی سخت است. گروه سخت به ملتها می آموزد که اگر می خواهند در جهان، قدرت برتر باشند به شعار نمی توانند چنان باشند. آنهایی که قهرمان هستند از کره ی مریخ نیامده اند. آنها هم مثل ما انسان هستند با این تفاوت که آنها مسیر را درست حرکت کرده اند. درست برنامه ریزی کرده اند و خود را در طول سالها برای قهرمانی ساخته اند. آنها در شخصیت یک قهرمان فرورفته اند. آنها قهرمانانه زندگی می کنند.
تیم ملی ما باید خود را برای یک نبرد بزرگ و پرافتخار آماده کند و شخصیت یک مبارز راستین را به خود بگیرد و از باختن نهراسد. مهم آن ساعتهایی است که خون در رگهایش برای نبرد، فارغ از هر نتیجه ای می جوشد. این درس زندگی است و راهی است که یک ملت باید همواره انتخاب کند.
این مسابقات به ما می آموزد، همان مکانیسمی که فوتبال ما را به عنوان تیم دوم جهان به جام جهانی برد، مشابه همان مکانیسمها می تواند ما را در نبردهای دیگر زندگی هم موفق سازد.
ما در فوتبال امروز ایران به علم و مهارت سرمربی، و نظم و انضباط تیمی بهای لازم را داده ایم و چون استعداد درونی مان تا حدودی از سایر ملتهای آسیا بهتر بود تیم اول آسیا شدیم. اگر در صنعت و کشاورزی و عمران و آبادانی و سیاست و مملکت داری هم این شاخص ها را رعایت کنیم چرا کشوری پیشرفته نشویم؟
واقعیت تلخ این است که مملکت داری ما مثل فوتبال ما نیست چرا که فوتبال شاخص هایش دقیق است. همه می فهمند کدام بازیکن و سرمربی چکاره اند و باید چه اصلاحاتی صورت بگیرد یا نگیرد. اما در مملکت داری کسانی برای سالها خرابکاری کرده و می کنند و در عین حال برای سالهای سال کماکان وزیر و وکیل و مدیر می مانند و تازه بعد نوبت به ژنهای خوبشان می رسد. مردم می دانند که کدام مدیر بد است و باید عوض شود اما آن بالایی ها نظر دیگری دارند و استصواب دیگری می نمایند و این دو غالبا ناهمخوان است. این است که فوتبال در ایران خود را مرتب بالا می کشد اما مملکتمان در برخی شاخصها کماکان در قعر مانده است.
فوتبال به ما می آموزد که در قرعه ی زندگی برای بازی در هر گروهی باید آماده بود. آنچه با آن مواجه خواهید شد بیش و پیش از همه خودتان هستید. آیا موجودی ترسو و بزدلید که قرار است در گروهی آسان، یک مرحله دیرتر، با سختی واقعی مواجه شود یا از همان ابتدا قرار است در برابر بزرگترین و پر افتخارترین قهرمانان سینه سپر کند؟ بخت به شما فرصت نخست را داده است.
پس نفس عمیقی بکشید، سرتان را بالا بگیرد، اراده را در چشمانتان متمرکز کنید، نیرو را در ساقهایتان جمع کنید و به میدان مسابقه وارد شوید، تا اگر ببازید به یک قهرمان ببازید و اگر نبازید به بزرگترین قهرمانان نباخته اید.
چه افتخاری بالاتر از این؟
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


احمدی نژاد یک انقلابی است. همانطور که میرحسین موسوی یک انقلابی است. احمدی نژاد یک انقلابی تخریبگر است اما میرحسین یک انقلابی سازنده است. این دو انقلابی در سال 88 با یکدیگر درافتادند. میرحسین می خواست میراث انقلاب را حفظ کند و آنرا به دوره ی طلایی امام راحل بازگرداند، احمدی نژاد می خواست آنرا تخریب کند و به امام زمان تحویل دهد.
در نبرد سال 88 بالاخره انقلابی تخریبگر پیروز شد و کار خودش را هم به خوبی انجام داد. صدها میلیارد دلار ثروت ملی ایرانیان دود هوا شد. هفت قطعنامه برعلیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل صادر شد. ایران تحریم کامل شد و بخاطر تحریم و خالی بودن همزمان خزانه، مجبور شد برجام را بپذیرد و اینگونه ایران به جامعه ی جهانی پیوست.
از آتش خاکستر به عمل می آید. از او خواستند انقلابیون انحرافی را از گردونه خارج کند او کل انقلاب را از گردونه خارج کرد. آنهایی که آنروز او را آوردند هنوز هم نمی دانند چه کار بزرگ و تاریخیی انجام داده اند. چه اینکه وقتی جرایم او را برمی شمرند بوسیدن مادر چاوز را در زمره ی بزرگترین جرائم او می دانند.
احمدی نژاد تا آخر یک انقلابی است و دست از تخریب برنخواهد داشت. از نظر من تخریب های او ازین پس تماما به نفع دموکراسی در ایران خواهد بود. چه اینکه تا سال 92 امکان داشت ساختار مملکت در نتیجه ی یک جنگ یا نابسامانی داخلی به طور کامل از هم بپاشد. لذا کارهایش قابل دفاع نبود و ریسک آن هم معقول نبود. اولین نتیجه ی تخریبات احمدی نژاد انتخابات سال 92 بود.
کابوس احمدی نژاد همواره بر سر اصولگرایان خواهد چرخید و آنها از آن خلاصی نخواهند داشت.
او با افشای یک برگ (که معلوم نیست راست است یا دروغ) و یک سکه اهدا کرده است ولوله ای بپا کرد وای بروزی که اسنادی دیگر برملا کند.
احمدی نژاد هرکسی که بود و هرکاری که کرد همینطور اگر به جلو برود با خودش دموکراسی در ایران را هم به جلو خواهد برد. این نظر من است. اگرچه بالشخصه چندان به این روش های رادیکال راغب نیستم.
نام او در تاریخ ایران به هشت سال دولتش ماندگار است اما او می خواهد ورقی دیگر بنویسد که بالکل با اوراق پیشین متفاوت است. تا اینجا که چند خطی نوشته است. تند و تیز.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


دیشب که می خواستم به خانه برگردم 10 دقیقه از موعدی که تاکسی قرار بود بیاید زودتر از محل کار بیرون آمدم. سرما استخوان سوز بود. کمی لب خیابان ایستادم تا سرما را بهتر حس کنم. به یاد زلزله زدگانی که الان خانه ندارند و در چادر یا کانکس زندگی می کنند. تازه اینجا خراسان است. سرمای کرمانشاه که شدیدتر است. بادی ضعیف می وزید و همین باعث می شد سوز سرما را دوچندان حس کنم. سرما بیش از حد طاقتم بود. برگشتم در پناه دیواری ایستادم و با خود گفتم آیا ممکن است که در منطقه ی زلزله، خانواده ای هنوز جایی برای گرم شدن نداشته باشد. اگر خدای ناخواسته زلزله سراغ ما هم بیاید آیا طاقت آنرا داریم؟
ما از مناطق زلزله زده خبری نداریم جز همین چیزهایی که رسانه ها می گویند و کم و بیش در فضای سایبر (یا به قول معروف، مجازی) پخش می شود. در واقع توان چندانی برای کمک کردن هم نداریم جز ناقابل وجهی که به یکی از مجاری کمک رسانی مورد اعتماد پرداخت کنیم.
ما از نظر زلزله بدترین کشور جهانیم و به طور کامل روی نوار زلزله قرار داریم. در عین حال بدترین نوع ساختمان سازی را داریم. یعنی به طور ملی، چیزی به نام خطر زلزله را جدی نگرفته ایم. یا نتوانسته ایم جدی بگیریم. یا پولی نداشته ایم که آنرا جدی بگیریم. خانه سازی نسبت به میزان درآمد سرانه، برایمان از قدیم الایام گران در می آمده است و خطر فقر یا بی سرپناهی یا مستاجری از خطر زلزله بیشتر تهدیدمان می کرده است. چیزی به نام خانه می ساخته ایم و تمام. تازه در ادبیات کهن و نیز اشکالی از صوفی گری در طی قرون، واعظان، همین نیم دیواره های ضربی و خشتی را از سر زندگی چند روزه ی این دنیای دون، برایمان زیادتر می انگاشته اند.
پایتخت ما روی گسل های عدیده ی زلزله است و (خدای ناخواسته،) دیر یا زود زلزله ای مهیب صدها هزار تهرانی را به کام مرگ می کشاند. اما همین حالا و در شمال تهران، خانه هر متری بیشتر از 10 میلیون تومان معامله می شود. انگار نه انگار که چنین خطری در کمین یک ملت است. و انگار نه انگار چنین خطری در کمین یک حکومت است. حکومتی که در عرض چند دقیقه پایتختش با خاک یکسان خواهد شد.
حکومت برای زلزله ی پایتخت چه برنامه ای دارد؟ تقریبا هیچ. حکومت برای نجات خودش دستکم چه برنامه ای دارد؟ آنهم هیچ. گمان می کنم ابتدا باید حکومت از تهران خارج شود. ساختن حدود صد ساختمان بزرگ ضد زلزله در یک شهر یا منطقه ای که خطر زلزله اش زیاد نیست، چقدر کار دارد یا خرج برمی دارد یا زمان می برد؟ قرار نیست که همه ی تهران جابجا بشود. قرار است 60-70 وزارتخانه و سازمان دولتی و چند سازمان اصلی حکومت از جایی به جای دیگر منتقل شود و حداقلی از سکونت برای کارمندان آن فراهم شود. جابجایی پایتخت در جهان نه امری بی سابقه است و نه به تعداد کم رخ داده است. چرا ما نمی توانیم؟
تهرانی که در همین روزهای خوب، ترافیکش قفل می شود، در روزهای زلزله و پسازلزله می خواهد چه حال و روزی پیدا کند؟
ما در شیوه ی اداره ی دولتمان تقریبا فاقد نظم اولیه هستیم. دولتی داریم که دولتی داشته باشیم. دولتی با کرور کرور حقوق بر، و عمدتا بی فایده و بعضا مضر. به همین خاطر است که بزرگترین اختلاس های تاریخ جهان در کشور ما رخ داده است. انگار حساب و کتاب، و نظم و نسق، و دفتر و دستک هنوز به کشور ما وارد نشده است.
گروههای هدف خدمات دولت همواره گم می شوند. میزان خدماتی که باید دریافت کنند، غالبا اشکال و اندازه و میزان مبهمی به خود می گیرد. تقریبا این یک روال در کل تاریخ دولت مدرن در ایران است. مثلا تعداد دفترچه های بیمه یا تعداد شناسنامه ها یا ... همواره با جمعیت اصلی فرق دارد. کوپن های خانوار در زمان جنگ و تعداد آرای شمارش شده در انتخابات های سراسری را نگاه کنید، همیشه مناقشات عجیب و غریب وجود داشته است. تعداد واجدین شرایط رای دادن همواره دو رقم با اختلاف چند میلیون اعلام شده است. میزان تورم و رشد اقتصادی دو رقم متفاوت اعلام شده است. اوج این بدبختی و فلاکت در بودجه ای است که دولت توزیع می کند و نیز پولی که از طریق سیستم سرتاپاغلط حاکم بربانک ها تقسیم می شود. با این شیوه، تضاد طبقاتی روزبروز بدتر می شود و انگیزه های کار شرافتمندانه تضعیف می گردد.
در کل، ما جامعه ای بی حساب و کتاب، و بی نظم هستیم. در این آب گل آلوده، امکانات محدود به نفع عده ای معدود، مصادره می شود.
شاید با رصد دائمی، بدون مسامحه، گسترده، همه شمول و اعلان تمام دریافتی ها و درآمدها و حسابهای بانکی و املاک و اموال و گردش مالی همه ی وابستگان دولت از کارمند جزء تا عالی ترین مقامات و نیز همه ی طرفهای قرارداد با دولت، بشود قدم نخستی برای نظم و نسق دادن به سیستم مالی مملکت برداشت. کاری که احتمالا چشم اندازی نسبتا روشن پیش روی جامعه می گشاید و بوسیله ی کامپیوتر به راحتی آب خوردن قابل انجام است.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


چرا یک زلزله در ایران اینهمه ویرانی به بار می آورد و اینهمه انسان را می کشد؟ چرا در تصادفات رانندگی، ما سرآمد ملتهای جهانیم؟ آیا در مغرب زمین هم داستان همینگونه است؟
از آلن بادیو فیلسوف شهیر فرانسوی چیزی یاد گرفته ام که پاسخ بسیاری از سوالهای ما را می دهد. آن را قبلا نوشته ام و بعدا باز هم خواهم نوشت. هزار بار تکرار آن ارزش گفتن و باز گفتن دارد.
غرب از ما در دو چیز جلو است. نظم و انضباط، و ابزار و تکنیک.
هردوی اینها دست ساخت بشر هستند. مثلا اگر یک مغرب زمینی ببیند کشورش روی نوار زلزله است و یکبار خانه هایشان خراب شد، دفعه ی بعد خانه را ضدزلزله می سازد. یعنی ابزار درست می کند. مصالح ضدزلزله به کار می برد. اصول تکنیکی ضد زلزله را طابق النعل بالنعل رعایت می کند. همه ی مغرب زمینیان چنین می کنند. یعنی این ابزار و تکنیک را تابع نظم و انضباط درمی آورند. قانون، ضامن اجرای این نظم و انضباط و درستی تولید آن ابزار و تکنیک است.
در ممالک ما بلکه در ایران ما(چون دیگر عربها و ترکها و افغانها هم دارند اینها را رعایت می کنند) در تمام اینها مشکل داریم. شرکت را گرید می دهیم غیرقانونی. چون خط و ربط سیاسی ما را دارد. کارشناس دولتی مان حق حساب بگیر است. اما کماکان همراه رییسش به چاپیدن ادامه می دهد. سبیل کارشناس اداره ی استاندارد را چرب می کنیم تا جنس تولیدی خرابمان را به بازار رد کنیم. بهترین و پاکدست ترین درس خوانده های علم مدیریت را گوشه ای انداخته ایم، چون بلد نیستند پورسانت بگیرند یا عادت نکرده اند بر پورسانت بگیری ما چشم بپوشند.
اصلاحات و اصولگرایان خیلی فرقی باهم ندارند. هردوی آنها نقششان را بر یک بوم رسم می کنند. یکی گندکاری اش بیشتر، آن یکی کمتر. اگر قبول ندارید عیبی ندارد. دستکم توافق داریم که هیچکدام نتوانستند مملکت را اصلاح کنند.
ریش سپیدان و خردمندان نصیحت می کنند که خدا را شکر کنید دولت روحانی بر سرکار آمد، دستکم بر آوار زلزله و نابودی آب سفره های زیرزمینی و آلودگی خفه کننده و سرطانزای هوای کلانشهرها، و غیره و غیره، آوار جنگ یا بدبختی ها و پریشانی های اصولگرایانه ی دولت محمود اضافه نشد که اگر می شد چنان مملکتی ساخته می شد که سگ صاحبش را نمی شناخت. سخن بیراهی نیست. اما این سخن آینده ندارد. بی چشم انداز است. نا امید است. نسل جوان باید آنرا بپذیرد. امیدوارم بپذیرد که کماکان بیمارستانهایی ساخته شود که در زلزله اول از همه بر سر بیماران و پرستاران آوار شوند و در عین حال خانه ی کناری اش سالم مانده باشد.
بپذیرد که کماکان گذرگاههای قانون و آئین نامه ها با حق حساب بگیری شل شود. بپذیرد که مدیری که انتخاب می شود سجاده آبکش و مورد تایید مقام کذا و کذا باشد اما بهترین مدیران در گوشه ها ی تلخ و حسرت بار، فقط اتلاف سرمایه ها و فرصت ها را تماشا کنند. نسل جوان باید قبول کند که اینها می خواهند برایش برنامه بنویسند. طرح ها را راهبری کنند. سیاست مملکت را به پیش ببرند. موافقت نامه های اصولی صادر کنند. بر استاندارد غذا و کالا و خانه سازی نظارت کنند. در گمرک بر قاچاق کالا نظارت کنند. خودروسازی و تولید بنزین و تولید راه و جاده و مجوز چاه عمیق و کشاورزی تحت نظارت اینها باشد.
نسل جوان باید اینها را بپذیرد و قاطی و آلوده ی همین ماجراها شود یا اگر نمی پذیرد آنها را اصلاح کند. راه سومی هم هست. فرار از معرکه.
اما برای اصلاح دوباره، بازگردیم به همان سخن آلن بادیو.
به این جامعه، نظم و انضباط را حاکم کنید و ابزار و تکنیک مدرن بسازید. از حاکمان بخواهید به قانون پایبند باشند و برای اعمال حاکمیت قانون تکنیک های پیشرفته را وارد جامعه کنید. از جامعه بخواهید کالای مدرن و مطمئن بسازند و برای ساخت آن نظم و انضباط را حاکم کنید. نظم و انضباط تیمی، حکم می کند که بازیکن بد تعویض شود. و به جای آن بازیکن تکنیکی وارد زمین شود. اگر تعارف کنید، گلها خورده اید و عبرت روزگاران و مضحکه ی خاص و عام شده اید. این بازی شوخی ندارد. دنیا بیشتر از 7 میلیارد جمعیت دارد. مملکت و جامعه ای که این دو اصل را با نهایت دقت رعایت نکند کلاهش پس معرکه. روز بروز امکانات موجود بر روی زمین کمتر می شود. در تنازع بقا ملتهای ضعیف، زیر دست و پای آن هفت میلیارد دیگر له می شوند یا اگر زنده بمانند زیر آوار زلزله تلف می شوند یا از آلودگی هوا خفه می شوند یا سرطان می گیرند یا در جاده ها از بین می روند یا در جنگها لت و پار می شوند یا آنقدر بیچاره می شوند که از تشنگی بمیرند وقتی هر چاه عمیق،پنجاه کیلومتر در پنجاه کیلومتر آب سفره ی زیر زمینی را می مکد و بیرون می فرستد و بخار می شود.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


نوشته ی ذیل دو یادداشت است که
در تب و تاب اوضاع عربستان شاید بازخوانی این دو مطلب کوتاه خالی از فایده نباشد.
چه اینکه وقتی عرض گردید، دولت روحانی وعده هایش را فراموش نکند تا اتحاد ملت برقرار بماند و بهکذا در یادداشت بعدی تذکار داده شد که دشمن را تحریک نکنید، این روزها را می دیدم.
به هرحال امروز اهمیت هردو نکته بسیار روشن است.
مطالب مذکور را بی کم و کاست مجددا تقدیم می کنم؛
محمدحسین غیاثی:
این متن را در 8 مهرماه سال 1394 خورشیدی، 30 سپتامبر 2015 ترسایی نوشتم و در صفحه ی فیس بوکم منتشر کردم.
امروز که سلمان در سعودی، پسرش محمد را ولیعهد کرد، پیش بینی دوسال پیشم را دوباره خواندم. برای خودم جالب بود. شاید برای شما هم باشد.
آن یادداشت بدون کم و کاست؛
"هیچکس فوت سعودالفیصل وزیرخارجه‌ی پیشین سعودی را جدی نگرفت. این بزرگترین آژیر خطری بود که در عربستان کشیده شد. حتی بزرگتر از عزل ناگهانی او. و نیز شاید کسی به یکی از آخرین نطق‌های آن وزیر خارجه دقت لازم را مبذول نکرد وقتی از رهبر جمهوری اسلامی ایران به عنوان امام نام برد.
پادشاه عربستان 13 برادر دارد که یکی‌شان همین چند ساعت پیش فوت کرد. به گمانم ملک سلمان می‌خواهد طی دو مرحله قدرت را از گردونه‌ی برادران خارج کند. نوعی کودتا بر علیه سنت زمامداری سعودی.
جنگ قدرت در عربستان جدی است و احتمالاً این کشور، ناآرام و متزلزل خواهد شد و شیرازه‌ی کشورهای جنوب خلیج فارس که به عربستان وابسته‌اند سست می‍‌‌‌شود و بعید نیست از درون آن شبکه‌های مخوف ترور با جوخه‌های رعب‌برانگیز بالا بیاید.
نمی‌دانم سرنوشت عربستان چه خواهد شد اما ایران باید تا فرصت دارد خود را تقویت کند. توفانی که سیاست، اقتصاد و فرهنگ نیمه‌جان مملکت را در دوره‌ی حکومت اصولگرایان در هم شکست نیاز به مرمت‌های بنیادین دارد تا شاید این بنا بتواند در برابر توفان‌های آینده مقاومت نماید." پایان یادداشت.
خوشبختانه نظام جمهوری اسلامی کم و بیش مسیر درستی را انتخاب کرد و حسن روحانی در یک انتخابات باشکوه، پرشور و با مشارکت 75 درصدی دوباره انتخاب شد.
ما اکنون در ایده آل ترین وضعیت پس از انقلاب قرار داریم.
قدر این فرصت را بدانیم. و اتحاد ملی مان را حفظ کنیم. با فساد فراگیر، تحجر و دگم اندیشی، و نیروهای خودسر و نابفرمان مقابله کنیم. به دو چیز توامان بپردازیم توسعه ی پایدار و عدالت اجتماعی.
در این صورت حتما که آینده از آن ما خواهد بود.
ممکن است ترامپ به ایران حمله کند. این مشکل ما نیست. مشکل خود اوست. ما در هرصورت، در برابر هر دشمن، و همیشه باید در حالت پدافند غیرعامل باشیم. ممکن است آن دشمن ترامپ باشد یا هر قدرت منطقه ای دیگر. آنها هستند که باید حساب کتاب کنند و ببینند جنگ با ایران به صرفه شان هست یا نیست!
از من بپرسند می گویم نیست. ایران امروز (یعنی ایران پس از برجام و ایران پس از انتخابات 29 اردیبهشت) در وضعیتی قرار دارد که هر کشور جنگ طلبی، برعلیه ما دست به تهاجم بزند، پشیمان خواهد شد. ما دنبال صلحیم. حتی با آمریکا و نیز حتی با سعودی. اما اگر آنها خواهان جنگ هستند. بسم الله.
این گوی و این هم میدان.
https://telegram.me/mohammadhosseinghiasi


چند روز پیش دوستی قدیمی زنگ زد. از نزدیکان دولت حسن روحانی است. واقع بین و خوشفکر و دقیق است. گفت نوشته هایت را می خوانم و برای کسانی فوروارد هم می کنم. آنها گفته اند ما هم این نوشته ها را تعقیب می کنیم.
مکالمه مان بیشتر از یک ساعت طول کشید و یکی دوبار تلفن قطع شد. به قول ایشان انگار شبکه ی همراه هم از دست ما خسته شده بود.
من بیشتر شنونده بودم. به هرحال او به اندازه ی کافی نظرات مرا در اینجا خوانده است و طبعا نوبتی هم که باشد من باید گوش بدهم و او سخن بگوید.
براساس نقدهای من از سیاست روحانی و رفتار دولتش، آنچه را که در درون سازمان دولت ازین باب در جریان است و صلاح هست کسی مثل من (که خارج از آن هستم،) بداند بازگو کرد. عرض نمودم که در کل با این شیوه عملکرد روحانی مخالف نیستم. خودم هم یک زمان از دور دستی بر گوشه ی آتشی کوچک داشته ام و می دانم کار دولت در این مملکت با این وضع و اوضاع و این قانون اساسی و توزیع نامتناسب قدرت و مسئولیت، یعنی چی! مسئله ی من مسئله ی قولها و وعده های حسن روحانی در ایام انتخابات است. تناقض بین آنها و عملکرد کنونی قابل پذیرش نیست.
ما در قرن بیست و یکم هستیم. اگر هزاربار هم بنویسیم که ما در قرن بیست و یکم هستیم باز کم است تا بدانیم همه چیز تغییر کرده است. اپل یک تلفن همراه درست کرده است با 256 گیگابایت حافظه. جزئیات نظرات دست اندرکاران سیاست در عرض چند ثانیه بوسیله ی میلیونها نفر قابل دیدن است. در چنین فضایی حتی دونالد ترامپ معلوم الحال جرات ندارد وعده هایی را که داده است فراموش کند چه رسد به یک روحانی در لباس پیغمبر.
مکالمه به فروع بسیاری کشیده شد و روی مصادیق هم سخن گفتیم. قرار شد گفتگو را حضوری ادامه بدهیم. این گفتگو به هیچ وجه به منزله ی جابجایی نقش هیچکدام از ما نبود. من کماکان همینگونه می نویسم و او کماکان همانگونه عمل می کند. او دلایل خود را دارد و من هم ادله ی خود را.
من معتقدم قراردادی که ما با حسن روحانی بستیم مثل هر قرارداد بشری دیگری نیازمند پشتوانه و ضمانت اجرایی است. ضمانت قرارداد ما حضور نقادانه در فضای اجتماعی است. همان فضایی که حسن روحانی را به قدرت رساند باید جزئیات وعده ها و سخن هایش را زنده نگاه دارد و طلب نماید.
قبلا این جمله از برتراند راسل را آورده بودم که می گوید آنهایی که آن بالا نشسته اند هیچ وقت به فکر اینهایی که این پایین نشسته اند نخواهند بود مگر از آنان در هراس باشند.
حاکمان باید از این هراس داشته باشند که بدون همراهی و همگامی ملت هیچ قدمی نمی توانند بردارند. هیچ ابزار و اسلحه ای جای امید و نشاط ملی را پر نمی کند. هیچ موهبتی ارزنده تر از اعتماد مردمان برای حاکمان وجود ندارد.
تماشاگران ژاپنی وقتی تیم فوتبالشان عقب است همانطور آن را تشویق می کنند که جلو است. خستگی ناپذیر و پرشور.
قرار نیست که ما منتقد سرخورده و مایوس و ناامید باشیم. مهم این است که ما وارد یک بازی سیاسی شده ایم. این بازی را باید جوری جلو ببریم که ملت و هرکسی که با ملت است برنده شود. هیچ قدرتی نمی تواند در برابر یک ملت بایستد.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


حسن روحانی بیشتر ازینکه رویا داشته باشد مرد قدرت است. مثل داور بازی طناب کشی که آن وسط می ایستد تا ببیند زور اصلاح طلبان می چربد یا اصولگرایان. آن وقت دست برنده را بالا می برد. او مثل خاتمی فیلسوف مشرب، دنبال بنیانگذاری جامعه ی مدنی نیست. و مثل میرحسین و کروبی نیست که کوتاه نیاید حتی به قیمت حبس و حصر و هزاران بلایا. روحانی می خواهد کار مملکت با او بچرخد. جنگ نشود. حاکمان عقلانی رفتار کنند. ایران درگیر تحریم و پریشانی و پشیمانی نشود. و رابطه ی ما با شرق و غرب حسنه شود. برای این اهداف در جاهایی که نیاز باشد کوتاه می آید. اگر لازم بود، خود او یا دولت او حتی متهمین را ارتقاء می دهند تا کار دولت بچرخد. ارزشهای حسن روحانی چنین چیزهایی است. او می داند یا گمان می کند که فساد ریشه کن نمی شود چون احتمالا جامعه و دولت یا اراده ی ریشه کنی اش را ندارند یا توانایی آن را. مهندسی سازمان فساد به گونه ای است که با فرض ریشه کنی، دوباره تولید می شود. پس عجالتا درصدی از مفسدین کماکان در این دولت فخیمه می توانند برخوردار از خوان پربرکت فساد باشند منتها چون بودجه ی نفت مثل زمان احمدی نژاد نیست باید به فضیلت قناعت تمسک کنند تا دستکم بخشی از ارزش ها در این دولت بوسیله ی ایشان محقق شود.
در ایام جوانی به خدمت دولت بودم. دولت اصلاحات. سری پرشور داشتم. ارزشهای اصلاح طلبانه برایم تنها اولویت زندگی ام بود. در کارها و جلسات، بی شکیب و متهورانه آنها را پی می گرفتم(یا گمان می کردم چنین می کنم) و بالطبع بحث ها و جدل هایی در آن جلسات پیش می آمد که غالبا یک طرفش من بودم. یکی از مدیران مافوق که انسان خردمند و روزگار دیده ای بود، بخاطر اذیتی که می شدم و رنجی که می دیدم احتمالا دلش می سوخت. یکبار خصوصی به من گفت فلانی من هم همان اهداف و ارزشهای تو را دارم و به آنها معتقدم اما با این روش تو کار پیش نمی رود. به گمانم راست می گفت. و به دلیل وجود همین تعارض در پایان دولت اصلاحات از کار دولتی کناره گرفتم.
استدلال حسن روحانی می تواند چنان چیزهایی باشد. یعنی اگر من در بالای هرم قدرت در مقابل کذا و کذا کوتاه نیایم کار پیش نمی رود. و در پایین هرم قدرت هم اگر در بین مدیران من شماری از این اجق وجق ها نباشند در آنجا هم کار پیش نمی رود و نمی توانم جواب نان و آب و برق و گاز و درمان و آموزش و پرورش و حمل و نقل و غیره ی مردم را بدهم.
به عبارتی در نگاه همدلانه با حسن روحانی باید بگوییم که مملکت و جامعه ی ما فعلا بینواتر و ناتوان تر از آن است که اهداف والا را در سربپروراند و مقصر آن هم شخص حسن روحانی نیست که بخواهد تاوان و هزینه ی آنرا بدهد.
فی الواقع من با این نگاه آقای روحانی مشکلی ندارم. محمد مرسی در مصر چهار روزه بوسیله ی ارتش زمینگیر شد. ارتشی ها یک روز آب قاهره را قطع می کردند و روز دیگر برقش را. وقتی مردم به ستوه آمدند مرسی را گرفتند و در قفس انداختند. آب از آب هم تکان نخورد. الان هم به اعدام محکوم شده است.
مشکل من با شعارهای زمان انتخابات روحانی است. روحانی مگر مسائل و مصائب این کشور و این جامعه را نمی دانست؟ مگر کسانی را که عمری با هم نان در یک کاسه تریت کرده بودند و امروز در مقابلش هستند (یا که در مقابل خود می بیند،) نمی شناخت؟ چرا آن شعارها و وعده ها را به زبان آورد که اکنون در اجرایشان دربماند یا دستکم مسیری را برود که چشم انداز مبهمی دارد؟ مگر می شود سفر دریا را با کشتی سوراخ رفت؟
اگر روحانی آن وعده ها را نمی داد و آن شعارها را به زبان نمی آورد مردم یا رای می دادند یا نمی دادند و یا رای بالا نمی دادند. آیا این کار بهتر بود یا الان که شمار زیادی از رای دهندگانش احساس ناخوشایندی نسبت به او پیدا کرده اند؟ و دقیقا بعد از همین فاصله افتادن بین روحانی و طرفدارانش، تحریم های جدید آمریکا شکل می گیرد و متاسفانه یکی از قوای مسلح و رسمی کشور تحریم می شود که به نوعی اعلان جنگ آمریکا به ایران است. اما چرا در جامعه ی ایران واکنش ملی را در حد یک جنگ برنمی انگیزاند؟
شاید دلایل زیادی وجود داشته باشد که یکی از آنها تغییر رفتار و گفتمان حسن روحانی است (صرف نظر از تعیین قصور یا تقصیر یا ناچاری و اجتناب ناپذیری چنین تغییری) که به تعمیق شکاف دولت - ملت انجامید. گمان می کنم که اگر او وعده های انتخاباتی اش را همانگونه که بر زبان آورده بود به پیش می برد آمریکا شطرنج قدرت را در مواجهه با ایران دستکم این طور به پیش نمی برد.
آمریکا نمی تواند در صورت وجود اتحاد دولت - ملت در ایران، بر کشور ما استیلا پیدا کند!
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


1 - مردم کاروان کاروان به سمت نجف می روند تا در راهپیمایی اربعین شرکت کنند و از آنجا پیاده به کربلا بروند. حکومت به طور کامل ازین راهپیمایی پشتیبانی می کند. صدا و سیما شب و روز برنامه پخش می کند.
دویست هزار پاکستانی از طریق ایران به نجف می روند. ایران آنها را هم حمایت می کند.
2 - امروز هفت آبان، قرار است گروههایی از مردمان برای بزرگداشت کوروش هخامنشی به پاسارگاد بروند. خبرهایی که از استان فارس می رسد جز ایجاد ممانعت بر سر راه آنها چیز دیگری نیست. جاده در دست تعمیر است.
3- یک عضو شورای شهر یزد بخاطر دینش از شورا اخراج می شود. او زرتشتی است. شورای نگهبان حکم به اخراج او داده است.
4 - در همین روزها چند طلبه در مدت کوتاهی به قتل می رسند. این طلبه ها از مردم عادی بوده اند که در کوچه و بازار تردد می کرده اند و تفاوتشان با آن روحانیتی که امور فوق را مدیریت می کنند، نداشتن بنز ضدگلوله است.
5 - امروز حسن روحانی به عنوان یک آخوند که توانست اعتماد 24 میلیون ایرانی را به خود جلب کند به مجلس می رود تا از دو وزیر باقیمانده اش دفاع کند.
گفته می شود وزیر معرفی شده ی علوم بیست و یکمین گزینه ی حسن روحانی برای این وزارتخانه بوده است.
حسن روحانی حلقه ی اصلی این ماجراهاست. ملت ایران در 29 اردیبهشت او را در مقابل رقیب اولترا اصولگرایش پیروز کردند. روحانی سخنان زیادی در آن انتخابات به زبان آورد. شاید بدون آنها هم رای می آورد اما نخواست ریسک کند. به هرحال او اکنون وظیفه دارد به وعده هایش عمل کند. جامعه او را انتخاب کرد تا بتواند همین پیچیدگی ها و تناقضات و تعارضات را مدیریت کند. تا امور کشور بیش ازین از هم نگسلد. جامعه، روحانی را با مدیریت دور اول باضافه ی وعده های دور دوم قضاوت کرد.
حتی ترامپ که دنیا او را انسانی ناخوشایند و غیراخلاقی می داند، مصر و مصمم است که وعده هایی را که داده است یکی یکی عمل کند. چگونه حسن روحانی می تواند از وعده وعید خود سرباز زند و در عین حال خود را رییس جمهور موجه، آخوند واقعی و یک سیاستمدار قابل اعتماد بداند؟
شاید روحانی گمان می کند که الان دارد به سمت اعتدال حرکت می کند و وزرای محترم او که بعضا از اعضای جبهه ی پایداری مشورت می گیرند و مهره ها را به نفع بازی آنها می چینند در حال ایجاد اعتدال هستند!
این گمانه چیز بدی نیست. کل حزب بما لدیهم فرحون(هر حزبی به آن چیزی که دارد خرسند است). احتمالا اعتدال چی ها هم مثل پایداری چی ها به این نوع سیاست خرسند هستند و گمان می کنند که آنها زیرک تر از آن هستند که روزی نیازمند به دست گرفتن زنبیل بنفش باشند. امیدوارم چنین باشد.
من کسی را از آینده نمی ترسانم اما حتی رییس جمهور آمریکا به عنوان قدرتمندترین انسان روی زمین، هم واهمه دارد که یکی از وعده هایش بر زمین بماند.
جامعه شبیه دریاست. جناح های سیاسی شبیه کشتی های غولپیکر هستند. گروهها شبیه قایق هستند.
آقای روحانی نمی تواند با قایق اعتدال، خارج از کشتی غولپیکر اصلاحات حرکت کند. چرا که امواج جامعه در کلیت خود فعلا در مسیر اصلاحات است. نشان به آن نشان که کشتی اصولگرایان را در 29 اردیبهشت با آنهمه پشتیبانی که از زمین و آسمان به نفعشان بسیج شده بود به عقب راندند و به احتمال زیاد این موج فعلا مسیرش را عوض نخواهد کرد و محتمل است در صورت جدایی اعتدال از اصلاحات، جامعه وارد گردابها و توفانهایی خطرناک، پر ابهام، و تیره و تار گردد.
روحانی حتی برای حفظ نظامی که احتمالا بخاطر آن مجبور به عقب نشینی شده است مجبور است وعده های خود را پیش چشمش بیاورد و یکی یکی به آنها عمل کند یا اگر نمی تواند آن را به صراحت اعلام نماید و سپس استعفا دهد. هیچ اشکالی ندارد. اما در هر صورت زمانه زمانه ی دودوزه بازی کردن نیست. نمی گویم روحانی دارد دو دوزه بازی می کند. بلکه این سخن من یک هشدار است که در مسیر بازی پیچیده ای که روحانی از پیش گرفته حواسش باشد که وارد چنان وادیی نشود.
نسبت به انتصابات وزرایش حساس باشد به ویژه برخی از وزرا که از اعضای جبهه ی پایداری مشورت می گیرند. مدیران رده های پایین تر هستند که با ذخیرگاه رای احزاب و افکار عمومی در ارتباطند و می توانند فاتحه ی کار یک دولت را بخوانند. متاسفانه فعلا که نتایج امیدبخش نبوده است.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


خیلی وقت نیست که رییس محترم جمهور با صدای رسا اعلام فرمودند، به عقب برنمی گردیم. الان آیا دارند به جلو می روند؟
نگاهی اجمالی به وزرای علوم معرفی شده در طول چهارونیم سال اخیر نشان می دهد، نشانه ای از پیشروی نیست!
فی الواقع من خیلی با این نحوه ی رفتار رییس جمهور مشکلی ندارم. یک سیاستمدار می تواند در مواقعی خاص از این کارها انجام دهد و درست هم باشد، به شرطی که در ایام تبلیغات وعده های دیگری را به صراحت و با صدای پرطنین فریاد نزده باشد. رییس جمهور به عنوان نماد ملت ایران الان از سوی رای دهندگان جوان و دانشجو متهم به تناقض وعده ها شده است. چنین چیزی برای یک انسان معمولی خوب نیست چه رسد برای یک رییس جمهور.
به نظر بنده رییس جمهور اگر می بیند نمی تواند به وعده هایش عمل کند بهتر است خوشنام باشد و استعفا دهد تا بدنام گردد و برجای بماند. خوشنامی او یعنی محترم شمردن اصل اخلاقی "وفای به عهد".
اشکال ندارد آقای رییسی بیاید و همه ی وزرایش را از آستانقدس بیاورد حتی با همان لباس مشکی خادمی حضرت رضا دور میز هیئت وزیران بنشینند. اما روحانی برود و ارزشهای اخلاقی را با رفتن خود حفظ کند تا اعتماد مردمان به اخلاق و سیاست ، و نیز صندوق رای مخدوش نشود.
در همین فضاست که دبیرکل محترم هیئت موتلفه به حزبش آماده باش داده است تا برای انتخابات مجلس آماده باشند. چون می بیند که با این فرمان دیگر ماشین " تکرار" جواب نمی دهد و اصلاح طلبان جوان به شورمندی دو دوره ی گذشته به پای صندوق ها نمی آیند و طبعا در غیاب مشارکت پرشور ایرانیان، همیشه این پیرمردهای موتلفه هستند که می توانند با بسیج پادگانی معرکه گردان تعزیه شوند.
اصولگرایان نگاهشان به جامعه یک پادگان بزرگ یا یک مدرسه ی بزرگ است که به یک فرمانده و یا یک معلم نیاز دارد تا درس نظام یا علم را مشق کنند و کم کم رشد نمایند. اصولگرایان می خواهند تحت این نگاه، جامعه را تغییر دهند. بنا براین گمان می کنند که با دراختیارگرفتن دانشگاهها می توانند چنان کاری انجام دهند.
قبل از آنها مائوتسه تونگ رهبر چین کمونیست در آن جامعه ی بزرگ چنین فکری داشت و بر اساس آن، انقلاب فرهنگی چین را اعلام کرد. ملت بزرگ چین در آن راه، مرارتهای مرگباری را تجربه کردند و هیچ وقت هم به هیچ جا نرسیدند. چین وقتی چین شد که پس از مائو به حکمت کنفوسیوسی اش بازگشت.
قرن بیستم قرن نگاه پادگانی به جوامع بود. بلشویکها در روسیه، و نازی ها در آلمان، توده ها را برانگیختند و پادگانهای خود را برپا کردند تا جامعه ای آرمانی بسازند. میلیونها انسان در این راه های احمقانه کشته شدند.
ما نمی توانیم جامعه را آنگونه تغییر دهیم که می خواهیم. چنین چیزی ناشدنی است. اگرچه می توانیم برجامعه اثر بگذاریم. معهذا نظام هایی که به جامعه، به صورت پادگانی نگاه می کنند اگر پول و امکانات زیادی برای خرج کردن داشته باشند خیلی که نتیجه بگیرند جامعه را به نقطه ی صفر می کشانند و عاقبت فرومی پاشند. یعنی جایی که نیروهای دولت و جامعه، سرمایه ها و ثروتهایشان در تقابلی بیهوده متلاشی و نابود می شوندو به هیچ چیز و هیچ جا نمی رسند.
واقعا دستاورد هشت سال حکومت احمدی نژاد چه بود؟ جامعه به کجا رسید؟ احمدی نژاد رفت اما آن نگاه هنوز هم هست. مثل نحوه ی معرفی وزیر علوم. وزیر علوم باید اصولگرا باشد یا اگر به اصلاح طلبان نزدیک است، اصولگرایانه عمل کند مثل وزیر محترم بهداشت و درمان که عملکردش اصولگرایانه و خودش نزدیک به اصلاحات.
برخی از رفتارهای روحانی و همکارانش در دولت، فضای اصلاح طلبانه ی حاکم در چهار و نیم سال اخیر را به سمت ناامیدی می کشاند. چیزی که ورای آن به شدت وحشتناک است. به نظر می رسد این استراتژی ها ابزار اصلاحات را به مرور کند می کند تا نهایتا کشور در بن بستی فاجعه آمیز متوقف شود.
یکبار در سال 84 اصلاح طلبی مرد و از خاکستر آن، احمدی نژاد برخاست، این بار اگر بمیرد خدا می داند از آن چه چیزی برخواهد خاست.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


روحانی و تیم اعتدالش در انتخابات 96 بازنده بودند صد درصد، اگر اصلاح طلبان یا نواندیشان صحنه را خالی می کردند. نشان به آن نشان که روحانی در مناظرات تابع فضای سایبری بود که نویسندگان اصلاح طلب یا نواندیش گفتمان آنرا شکل می دادند. تیم اعتدال پیرامون روحانی مثل این تیم های فوتبالی است که دلالان رسانه ای با قهرمان سازی کاذب شکل می دهند و در اولین بازی ضعف مفرط این نوع تیم ها خود را نشان می دهد که بعضا باعث آبروریزی می شود. وقتی روحانی وارد زمین شد اثری از تیمش در زمین گسترده ی سیاست ایران دیده نشد. انگار دود شده بودند و رفته بودند هوا.
مع الاسف روحانی پس از پیروزی، به جای تکیه بر مدیریتی علمی، منضبط، قانونمدار و دقیق مجددا به همان تیمهایی چسبیده است که دور و بر او را گرفته اند و به او مشاوره می دهند به این گمان که خرشان از پل رد شده است. اما دقت نمی کنند که فقط یک اشکال کوچک وجود دارد و آن این است که اگر روحانی با همان تیم محترم ادامه دهد همه چیز حتی برجام را هم از دست خواهد داد.
چندمثال می زنم تا نشان دهم که ابهامات و اتهامات قطره قطره پیرامون دولت جمع می شود و در عین حال دولت پاسخ روشنی به آنها نمی دهد. قطراتی که به قول شاعر وانگهی دریا شوند!
مثال اول: ترامپ رییس جمهور آمریکا در بین سخنانش از 150 میلیارد دلاری سخن گفت که بعد از برجام به ایران آمده است. دولت روحانی باید گزارش دقیقی در این زمینه ارائه کند که حقیقت ماجرا چیست. شببه این سخن را اوباما هم گفته بود. بعید است حساب کتاب خزانه داری آمریکا تا این حد آدرس غلط بدهد. و در صورتی که ادعای آمریکایی ها اشتباه باشد دولت ایران بایستی رسما به دولت آمریکا اعتراض کند. همانطور که درباره ی سایر تهدیدات آمریکا چنین کاری می کند. دولت آمریکا هم اکنون دولت ایران را در برابر مردم خودش بدبین و متهم به دزدی کرده است. آیا خطر چنین چیزی از تهدید به بمباران اتمی بیشتر نیست؟
مثال 2 - در رای اعتماد به وزرا یکی از تئوریسین های سرشناس سیاسی کشور در مطلبی که منتشر شد اظهار نمود در مجلس برای کابینه رای خریده شده است. اینجانب حرف ایشان را صائب می دانم. به عنوان مثال فاز دوم یک پروژه به دلایلی مثل مصرف آب بالا در یکی از مناطق خشک کشور ادامه نیافت همان وزیری که سرسختانه در مقابل این پروژه ایستاده بود در نزدیک رای اعتماد اجازه ی شروع پروژه را صادر کرد و نامه ی تشکر چند نماینده ی آن استان را دریافت کرد. آن نامه در سایت یکی از نمایندگان منتشر شده است.
اسم این کار چیست؟
مثال 3 - در رسوایی حقوق های نجومی، یک اظهار نظر رسمی منتشر شد که حقوق های نجومی در وزارت بهداشت جداگانه بررسی خواهد شد. آیا آن وعده محقق شد؟ نتیجه اش چه شد؟ آیا گزارشی منتشر گردید؟ اساسا آیا رییس جمهور محترم نمی خواهد درباره ی حساب و کتاب طرح تحول سلامت از مسئولین محترم وزارت بهداشت گزارش دقیقی بخواهد و آنرا منتشر کند. به صرف اینکه مردم ازین طرح راضی هستند و این طرح رای زیادی برای روحانی جمع کرد آیا دلیل می شود ابهامی را که یکی از مقامات خود همین دولت اظهار کرده است بی پاسخ گذاشت؟
مثال 4 - روحانی خشت اول این دولت را کج نهاد وقتی در چیدن کابینه برخلاف وعده های انتخاباتی اش عمل کرد.
او خود عقب نشینی کرد اما از وزرایش خواست پیشروی کنند. چنین کاری معمولا ناممکن است. بنا برهمان دلایلی که یک رییس جمهور با 24 میلیون رایی که پشتش هست یک قدم عقب نشینی می کند، وزیر و معاونش صد قدم عقب می نشینند.
آقای روحانی در مناظرات به جناب رئیسی گفت، کسانی که الان باید در زندان باشند در ستاد تو چکار می کنند؟
جناب روحانی آیا مطمئنید که چنان افرادی هم اکنون در دولت جنابعالی نیستند؟ انتصاباتی را که از سوی برخی وزرای محترم صورت می گیرد نگاهی بیندازید و ملاحظه بفرمائید کسانی که در مظان چنین اتهاماتی هستند به جای اینکه الان جواب بدهند چرا دارند پست و ارتقاء می گیرند؟
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


نیکی هیلی بانوی آهنین کاخ سفید اعتراف جالبی کرده است به این مضمون که برجام بزرگتر از آن است که نابود شود.
بزرگترین خدمتگزار برجام دانلد ترامپ است. او ماههاست که برای برجام خط و نشان کشیده، رجز خوانده، تهدید کرده که آنرا پاره می کند. جهانیان دیدند که وقتی عاقبت آتشبار سخن را به سمت برجام نشانه گرفت نه تنها بر دژ برجام تزلزلی وارد نشد که قدرتمندتر هم شد و تیرها کمانه کرد و بر اعتبار خودش اصابت نمود.
اشتباه ترامپ این است که مردم دنیا را ابله فرض کرده است. و در این فقره مردم اروپا را بیشتر. چه اینکه ناآرامی های خاورمیانه زندگی اروپائیان را دچار مشکلات عدیده ساخته است. دولتهای اروپا به طور نیابتی در شمال آفریقا و مشخصا در لیبی مداخله کردند و در سوریه وارد جنگ شدند اما نتیجه ی آن، سرازیر شدن میلیونها مهاجر از این کشورها به اروپا بود که برخی در اردوگاهها و پناهگاهها هستند. برخی مشغول کارگری اند. و عده ی زیادی علاف و عاطل و باطل در سرچهار راهها برای خود ول می چرخند. و تروریسم، آسیب های اجتماعی و نگرانی های مردم اروپا را سبب شده اند. اگر بیننده ای تیزبین دقت کند در چشم تک تک اروپائیان سایه ی وحشت دیده می شود. اروپا با کابوس زندگی می کند. زنجیره های ترور، دولتهای اروپا را به لرزه انداخته است. و آنها به اندازه ی کافی پشت دستشان داغ شد و دیدند که کلبه شان بیش از حد نئین بوده و در عین حال نفط اندازی کرده اند.
برجام پروژه ی خوش تراشی است که توانست مدلی استاندارد شود برای ایستادگی اروپا. اگرچه آمریکا و اسرائیل از طریق عوامل خود در داخل ایران که عمدتا و برای سالیان سال در درون اصولگرایان نفوذ کرده اند، همپای نتان یاهو و ملک سلمان و شیوخ امارات و بحرین حملاتشان را به برجام قطع نخواهند کرد.
برجام در واقع محصول اراده ی قاطع ایالات متحده به رهبری باراک اوباما بود که منعقد شد. وقتی اوباما در تالار نیواورلئان شهر پراگ پیمان کاهش تسلیحات هسته ای را با همپای روسی اش امضا کرد و عملا به نتیجه نرسید مایوس شد، و مصمم شد معادله ی خلع سلاح هسته ای را از طریق دیگری حل کند. او توانست یک رژیم نظارت بر تولید سلاح هسته ای بوجود آورد. همین که ما آنرا به نام برجام می شناسیم. به عبارتی برجام یک دستاورد بزرگ بشری است که تمام دولتها بایستی به سمت آن حرکت کنند. حتی آمریکا و روسیه نیز. اگر قرار باشد خلع سلاح هسته ای صورت بگیرد، شروعش برجام است. برجام اگر نابود شود کره ی زمین دچار وحشت و کابوس هسته ای خواهد شد نه از جانب ایران که از جانب آمریکا، اسرائیل، روسیه، کره ی شمالی و حتی پاکستان و هند و ...
ترامپ و مشاورین ابله و چند رژیم دیگر در حال تلاشی عبث هستند تا این میراث بشری را نابود کنند. اما تابحال جز اینکه خود را مضحکه ی ملتها و دولتهای دنیا کرده اند چیزی عایدشان نشده است و نخواهد شد.
شاید این درست باشد که بگوییم قرن بیست و یکم واقعی در سال 2015 و با امضای برجام شروع می شود. همانطور که قرن بیستم واقعی با انقلاب اکتبر 1917 شوروی شروع شد. و نیز برخلاف انقلاب اکتبر که یک قرن، جنگ سرد را بر جهان بشری تحمیل کرد و بشر در سایه ی آن هر روز بر خود می لرزید. امیدوارم قرن بیست و یکم، با برجام، قرن صلح و دیپلماسی باشد و بشر سلاح های هسته ای انباشته شده اش را در قرن حاضر یکی پس از دیگری نابود کند.
خوب یا بد ما در وسط ماجرا فرود آمدیم. ملت ایران در این پارادایم نقش مهمی دارد. چرا که اگر حسن روحانی انتخاب نمی شد ولو اراده ی حاکمیت بر امضای برجام بود اما پروژه به خوبی مهندسی نمی شد و سازه ای آسیب پذیر بوجود می آمد و به سرعت نابود می شد. معذلک ایرانیان با رای مجدد به روحانی، نهال برجام را تنومندتر و تناورتر کردند.
بدون اراده ی ملت ایران ماجرا شبیه بیماری می شد که نیازمند جراحی است و اراده ی آن را هم دارد، اما جراح خوب و بیمارستان معتبری برایش وجود ندارد. لذا با هر مداخله ی غیرعلمی از چاله درخواهد آمد و به چاه خواهد افتاد.
اوباما بار رسالت قرن را با ماسهیم شد. دو کشوری در منتهی الیه خصومت و دشمنی. ترامپ مثل یک بیماری عفونی است که می آید و تب و لرز را با خود می آورد و درد عضلات و اندامها و حتی هذیان. این عفونت خواهد گذشت. مردم آمریکا خواهند فهمید که با چنین کانونی از تولید میکروب، زندگی شان تباه است. انشاءالله رییس جمهور بعدی آمریکا به احتمال زیاد فردی خردمند خواهد بود.
اما نصیحتی به همه ی بازیگران سیاست در جمهوری اسلامی؛
ایران در کانون یک پارادایم جهانی قرار گرفته است. و همانطور که عرض شد یک پایه ی سرنوشت قرن بیست و یکم شده است. اما بسیار بد است که مثل کوزه گری که از کوزه شکسته آب می خورد، خود از دستاورد ارمغانی که برای بشریت آورده بی بهره بماند.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi


پس از آنکه جنبش اصلاحات شکست خورد تابحال دو دولت بر سرکار آمده است که از نظر فرم هسته ی اصلی شبیه هم عمل می کنند.
دولت احمدی نژاد یک عده ی معدود به نام مهرورز دور و بر خودش داشت که بعضی از آنها را در چندین سمت منصوب می کرد. حلقه روز بروز بسته تر می شد. محصول آن حلقه فلاکت تمام عیار کشور بود.
احمدی نژاد حلقه را بسته نگاه داشت اما خدمات را گستراند. یعنی کاست موجود را در ذیل هرم و در ارائه ی خدمات شکست. به همه یارانه داد. و به هرکسی که از دولت زمین نگرفته بود مسکن مهر داد. کار ندارم به عوارض و عواقب کارهایش. مملکتی که بالاترین مسئولینش به جرم دزدی در زندانند نمی توان به مردمش گفت یک خانه ی پنجاه متری که دولت به تو داده است چه عواقبی دارد یا چهل هزار تومان یارانه چه بلایی بر سر کشور آورده است. این بود که احمدی نژاد بین طبقه ی ضعیف و حتی طبقه ی غیر ضعیف اما عدالت طلب محبوب شد و هنوز هم هست.
دولت دوم، دولت روحانی است.
روحانی هم یک حلقه ی بسته دارد مثل ترکان و آشنا و برادرش و واعظی و نوبخت و چندتا شبیه آنها. شبیه حلقه ی مهرورزهای محترم. منتها از نوع اعتدالی اش. اما برعکس آنها تابحال روحانی نتوانسته است در ذیل هرم قدرت شبیه احمدی نژاد عمل کند و به طریق اولی نه مثل خاتمی در راس هرم!
اعتدال در سیاست داخله شده است مدیران خاکشیرمزاج که یک عمر آسته آمده اند و آسته رفته اند. اهل اصلاح نبوده اند وگرنه اصلاح طلب می شدند. اهل عدالت هم نیستند وگرنه با دولت قبل نسبتی می داشتند. اینها غالبا(نه همه) اهل مصلحت هستند. و تابحال یکی از مصالحشان(به ویژه آن حرفه ای ها) حفظ میز بوده است که برایشان اوجب واجبات محسوب می شود. البته 95 درصد مدیران خاتمی هم همینطور بودند. راه دوری نیست. اما خاتمی پنج درصد آدم تغییردهنده و چالشگر و مولف هم داشت.
علیهذا این دولت معتدل تعریفش از خواسته های مردم همان چیزهایی است که نمایندگان مجلس استصوابی می گویند. آنها هم که اظهرمن الشمس است که چه می گویند. چون قدرمسلم حضرت آیه الله جنتی تا چهارسال دیگر هم زنده است! دولت روحانی نه شجاعت خاتمی را دارد که راس هرم قدرت را نه به اندازه ی پنج درصد خاتمی که دو درصد باز کند و نه دیوانگی احمدی نژاد را دارد که بتواند طرح هایی را اجرا کند که قاعده ی هرم قدرت یعنی همه ی مردم علی السویه از آن برخوردار می شوند.
آقای روحانی همچون استادش مرحوم هاشمی رفسنجانی اهل مصلحت است. مصلحت یعنی دورزدن خیرخواهانه ی قانون. مصلحت یعنی دور شدن از عدالت و آزادی به دلیل اولویت ضروری دیگر. آن اولویت می تواند امنیت باشد یا به هر دلیلی هوای الیگارشی و حاکمان ملوک الطوایفی را داشتن. بدبختانه الیگارشی حاکم هم شکمشان چنان فراخ است که به این نان و ماست ها قانع نمی شوند. رای بالای 200 به وزرایش در مجلس نشان داد که دولت با نمایندگان استصوابی کنار آمده است به این خیال که کارهایش خوب پیش برود. کدام کارها؟ آیا مثل خاتمی می خواهد در آموزش و پرورش و دانشگاهها دست به اصلاحات راهبردی(در حد همان پنج درصد) بزند؟ یا مثل احمدی نژاد به سالها تبعیض در توزیع امکانات ملی ولو با چند کار اشتباه خاتمه دهد؟ با کدام دولت؟ با کدام مدیران؟ آیا این لشگر معتدل می توانند شبیه مدیران خاتمی اصلاح طلب باشند یا شبیه مدیران احمدی نژاد انقلابی؟
اجازه دهید گریزی به فوتبال بزنیم. تیم پرسپولیس چندی قبل چهار گل ویران کننده از یک تیم عربی خورد. کاشف به عمل آمد که شب بازی چهار بازیکن تیم به اتفاق دو تن از مسئولان تیم تا ساعت سه بامداد بیرون از هتل بوده اند و لابد نماز شب می خوانده اند. خاطرتان هست که تیم های ملی کشورهای عربی هم گاهی در سالهای قبل ما را در آستانه ی صعود به جام جهانی به طور غافلگیرانه ای شکست می دادند و دقمرگ می کردند و تا فیهاخالدون غرورملی مان را می سوزاندند. چرا الان آن اتفاقات نمی افتد؟ چون یک سرمربی اروپایی بالای سر تیم ملی هست که اگر رگ گردنش برود از اصول حرفه ای و نظم و انضباط و قانون خود تخطی نمی کند! بابت این کارش جواب هم گرفته است و اکنون کاندیدای بهترین سرمربی جهان شده است.
اعتدالگرایی که در سیاست داخلی تابحال دیده ایم، معنایش در عمل بی خاصیت محوری بوده است.
این راهی که روحانی می رود به یاس و فروپاشی کامل نظام منتهی می شود. چرا که بخش اصولگرایی نظام که قدرت غالب را در دست دارد هیچ وقت رای اکثریت قاطع مردمان را نداشته اند و صرفا اکثریت نسبی را در غیاب رقیب کسب کرده است. و قدرت او عمدتا محصول قوایی است که در اختیار دارد. اگر قرار باشد این بخش اصلاح طلبانه ی نظام هم به آن بپیوندد، چشم انداز جامعه به سوی ناامیدی سوق می یابد و نظام به طور کامل فرومی پاشد.
https://t.me/mohammadhosseinghiasi

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 663

obunachilar
Kanal statistikasi