می سرایم چکامه ي کوثر
می نویسم قصیده ای بهتر
ایدل خسته شادمانی کن
شب میلاد دخت پیغمبر
هلهله زن که شب شب شادی است
گل بریزید : یاس و نیلوفر
چه سروری است در دل شیعه
بهجت افزاست همچنان شب قدر
نور بارد ز آسمان به زمین
کهکشان ها منور و انور
کف به کف میزنم ز وجد و شعف
مستم اما نه از می و ساغر
شادمانم به شادی طاها
که دوباره خدیجه شد مادر
وخطاب امد از سوی سبحان
کای محمد حبیب من دیگر
تو حزین و غمین مشو اینک
هدیه ای داده ام ترا بنگر
کوری چشم عاصی وائل
رغم انف شانئ ابتر
ما ترا داده ایم یک دختر
و عطیناک ربک الکوثر
شکر حق گوی یا رسول الله
و فصل لربک و انحر
سفره انداخته است میکاییل
و ولیمه دهد به جن و بشر
پر زند جبرییل از شادی
تا که مژده دهد به خیر بشر
فاطمه پا نهاده در دنیا
شجر طیبه است داده ثمر
انبیا جمله بندگان وی اند
اولیا صف به صف همه یکسر
چاکر درگهش هزار عمار
نوکر خانه اش دو صد قنبر
صاحب راز او شود سلمان
حامل سر او بوَد بوذر
مریم و اسیه ندیمه ی او
وخدیجه صدف و َاوگوهر
ز همین دختر مبارکه اش
منتشر گشته نسل پیغمبر
حانیه است یعنی شوهر دوست
راضیه بر قضا و هر چه قدر
و خدا دائما از او راضی است
نزد حق مرضیه است در دفتر
پاک وپاکیزه ، فاطمه وبتول
طهر محض است طاهره اطهر
اوست معصومه بلکه صدیقه است
دشمنش کاذب است و معدن شر
اری این فاطمه محدثه است
گپ زند با فرشتگانِ سحر
مادر یازده مسیحا دم
همسر و کفو حضرت حیدر
مثل نوره کمشکاة است
در کتاب الهی داور
مثل زیته یکاد یضی
و درخشان تر است از گوهر
در حسینیه ی خدیجه به قم
امشبی را که رفته ام منبر
شاکرم از عطای ربانی
حمدگویم خدای را اکثر
شده داماد من جواد اقا
چه کس از من پدر زنی بهتر؟
گل لبخند بر لبان همه
شادمان باد قلب پیغمبر
با ظهور ولی امر جهان
با طلوع مهری از خاور
حامدم من غلام فاطمه ام
از الست و زصبح عالم ذر
دی ۱۴۰۲ قم
می نویسم قصیده ای بهتر
ایدل خسته شادمانی کن
شب میلاد دخت پیغمبر
هلهله زن که شب شب شادی است
گل بریزید : یاس و نیلوفر
چه سروری است در دل شیعه
بهجت افزاست همچنان شب قدر
نور بارد ز آسمان به زمین
کهکشان ها منور و انور
کف به کف میزنم ز وجد و شعف
مستم اما نه از می و ساغر
شادمانم به شادی طاها
که دوباره خدیجه شد مادر
وخطاب امد از سوی سبحان
کای محمد حبیب من دیگر
تو حزین و غمین مشو اینک
هدیه ای داده ام ترا بنگر
کوری چشم عاصی وائل
رغم انف شانئ ابتر
ما ترا داده ایم یک دختر
و عطیناک ربک الکوثر
شکر حق گوی یا رسول الله
و فصل لربک و انحر
سفره انداخته است میکاییل
و ولیمه دهد به جن و بشر
پر زند جبرییل از شادی
تا که مژده دهد به خیر بشر
فاطمه پا نهاده در دنیا
شجر طیبه است داده ثمر
انبیا جمله بندگان وی اند
اولیا صف به صف همه یکسر
چاکر درگهش هزار عمار
نوکر خانه اش دو صد قنبر
صاحب راز او شود سلمان
حامل سر او بوَد بوذر
مریم و اسیه ندیمه ی او
وخدیجه صدف و َاوگوهر
ز همین دختر مبارکه اش
منتشر گشته نسل پیغمبر
حانیه است یعنی شوهر دوست
راضیه بر قضا و هر چه قدر
و خدا دائما از او راضی است
نزد حق مرضیه است در دفتر
پاک وپاکیزه ، فاطمه وبتول
طهر محض است طاهره اطهر
اوست معصومه بلکه صدیقه است
دشمنش کاذب است و معدن شر
اری این فاطمه محدثه است
گپ زند با فرشتگانِ سحر
مادر یازده مسیحا دم
همسر و کفو حضرت حیدر
مثل نوره کمشکاة است
در کتاب الهی داور
مثل زیته یکاد یضی
و درخشان تر است از گوهر
در حسینیه ی خدیجه به قم
امشبی را که رفته ام منبر
شاکرم از عطای ربانی
حمدگویم خدای را اکثر
شده داماد من جواد اقا
چه کس از من پدر زنی بهتر؟
گل لبخند بر لبان همه
شادمان باد قلب پیغمبر
با ظهور ولی امر جهان
با طلوع مهری از خاور
حامدم من غلام فاطمه ام
از الست و زصبح عالم ذر
دی ۱۴۰۲ قم