هر لحظه در زندگی این امکان برایت پیش می آید که رنجور باشی یا شاد باشی، بستگی به انتخاب خودت دارد. هرآنچه را که انتخاب کنی، همان میشوی.
در مورد بایزید عارف صوفی گفته شده که او مردی بسیار شاد و خوشحال بود، هیچکس هرگز او را غمگین و ناشاد ندیده بود، هیچکس هرگز او را در حال شکایت کردن و غرغر کردن ندیده بود.
هر اتفاقی که می افتاد او شاد بود. این وضعیت همیشه برای مریدانش مناسب و خوب نبود. گاهی چیزی برای خوردن پیدا نمیشد ولی او شاد بود. گاهی پوشاکی وجود نداشت، ولی او شاد بود.
گاهی مجبور بود بدون بالاپوش در زیر آسمان بخوابد، ولی شاد بود. شادمانی او دست نخورده باقی میماند و مشروط نبود.
بارها و بارها از او سوال شد ولی او میخندید و چیزی نمیگفت. وقتی زمان مرگش فرا رسید کسی از او پرسید: بایزید، حالا آن راز و کلیدت را به ما بده، تو بزودی ما را ترک میکنی راز شاد بودن تو در چه بود؟
بایزید پاسخ داد: رازی وحود ندارد، بسیار ساده است. هر بامداد، وقتی چشمانم را باز میکنم خداوند دو راه به من پیشنهاد میکند.
میگوید، بایزید، آیا امروز میخواهی شاد باشی یا ناشاد؟ و من میگویم، خدای من، میخواهم شاد باشم و من شاد بودن را انتخاب میکنم و شاد میمانم. این یک انتخاب ساده است؛ رازی وجود ندارد.
روزی که درک کنی که این تصمیم خودت است که شاد باشی یا ناشاد، زندگیت را در دستهای خودت گرفته ای، ارباب شده ای. اینک دیگر نخواهی گفت که دیگری تو را بدبخت کرده است. این که عامل رنجها و بدبختی های خودت را دیگری بدانی، اعلام اسارت و بردگی کرده ای.
اوشو
⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
در مورد بایزید عارف صوفی گفته شده که او مردی بسیار شاد و خوشحال بود، هیچکس هرگز او را غمگین و ناشاد ندیده بود، هیچکس هرگز او را در حال شکایت کردن و غرغر کردن ندیده بود.
هر اتفاقی که می افتاد او شاد بود. این وضعیت همیشه برای مریدانش مناسب و خوب نبود. گاهی چیزی برای خوردن پیدا نمیشد ولی او شاد بود. گاهی پوشاکی وجود نداشت، ولی او شاد بود.
گاهی مجبور بود بدون بالاپوش در زیر آسمان بخوابد، ولی شاد بود. شادمانی او دست نخورده باقی میماند و مشروط نبود.
بارها و بارها از او سوال شد ولی او میخندید و چیزی نمیگفت. وقتی زمان مرگش فرا رسید کسی از او پرسید: بایزید، حالا آن راز و کلیدت را به ما بده، تو بزودی ما را ترک میکنی راز شاد بودن تو در چه بود؟
بایزید پاسخ داد: رازی وحود ندارد، بسیار ساده است. هر بامداد، وقتی چشمانم را باز میکنم خداوند دو راه به من پیشنهاد میکند.
میگوید، بایزید، آیا امروز میخواهی شاد باشی یا ناشاد؟ و من میگویم، خدای من، میخواهم شاد باشم و من شاد بودن را انتخاب میکنم و شاد میمانم. این یک انتخاب ساده است؛ رازی وجود ندارد.
روزی که درک کنی که این تصمیم خودت است که شاد باشی یا ناشاد، زندگیت را در دستهای خودت گرفته ای، ارباب شده ای. اینک دیگر نخواهی گفت که دیگری تو را بدبخت کرده است. این که عامل رنجها و بدبختی های خودت را دیگری بدانی، اعلام اسارت و بردگی کرده ای.
اوشو
⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯