سوال:
منظور شما از اینکه به ما میگویید مراقبه کنیم چیست؟ برای مایی که تماما در ذهن هستیم مراقبه چگونه میتواند رخ دهد؟
پاسخ:
در سکوت استراحت کن...
افکار میگذرند...
نیازی نیست نگران باشی
چه می توانی بکنی....؟
خواسته ها میآیند و میروند، آنها را تماشا کن که میآیند و میروند، هیچ ارزشگذاری نکن، نگو این خوب است، این بد است!
نگو آهااا؛ این چیزی عالی و روحانی است، بسیار خوب است! کمی احساس در ستون مهره ها( اشاره به احساس حرکت انرژی در چاکراه ها) شاید مورچه ای از پشتت بالا میرود و تو فکر میکنی که کندالینی ات بیدار شده، یا فقط تخیلات....، شاید نوری در درونت ببینی، که کار سختی نیست....میتوانی نور ببینی، میتوانی رنگهایی ببینی، رنگهای روان گردانی، میتوانی چیزهای زیبایی احساس کنی، ولی تمامش تخیلات و بازی ذهن توست. هر چقدر هم رنگی و زیبا باشند توهمی است.
شروع نکن به گفتن اینکه مسیح، يا كريشنا يا بودا روبروی تو ایستاده است، و اینک تو به آن بینش غایی نزدیکتر و نزدیکتر شده ای.
آگاه باش که هر چیزی که در مراقبه ات رخ میدهد فقط یک فکر است، پس بدون هیچ انتخاب و ارزشگذاری آن را تماشا کن.
اگر بتوانی هشیارانه از هر آنچه در درون و بیرون رخ میدهد آگاه باشی و بی انتخاب بمانی، مراقبه روزی اتفاق خواهد افتاد، مراقبه چیزی نیست که تو باید انجامش بدهى.
فقط میتوانی یک کار بکنی، و آن آموختن هنر مشاهده گری و تماشا کردن است، بدون هیچ قضاوتی.... آنگاه یک روز فقط آسوده هستی و در آن آسودگی هشیاری خالص وجود دارد.
تمام افکار ناپدید شده اند، تمام خواسته ها از بین رفته اند، ذهن در جایی یافت نمیشود، وقتی ذهن پیدا نشود آنوقت مراقبه وجود دارد. وضعیت بی ذهنی همان مراقبه است.
پس تو مرا سوءتفاهم کرده بودی، وقتی میگویم مراقبه کن منظورم تماشا کن است. وقتی میگویم روی آواز پرندگان مراقبه کن، فقط منظورم این است که آن را تماشا کن، نمیگویم تمركز كن یا در مورد آن فکر کن، اینگونه ذهن وارد میشود. من با تمرکز مخالف هستم و چون طرفدار تماشا کردن هستم میتوانی هر چیزی را مشاهده کنی.
میتوانی در بازار بنشینی و مردم را تماشا کنی و این مراقبه خواهد بود.( البته این تماشاگری باید خالی از هر گونه ارزشگذاری و قضاوت باشد) میتوانی در ایستگاه قطار بنشینی و انواع صداها را بشنوی و آنچه رخ میدهد را "فقط" تماشا کنی.
قطارهایی که می آیند و مسافرانی که پیاده میشوند و صدا زدن باربرها و دستفروشان.... و سپس قطار دور میشود و سکوتی بر آن ایستگاه حاکم میشود، و تو "فقط" تماشا میکنی، هیچ کاری نمیکنی...
و آهسته آهسته شروع میکنی به آسوده شدن. تنشهایت از بین میروند. آنگاه بینش در تو مانند غنچه ای باز میشود و به یک گل تبدیل میگردد. عطری خوشایند و عالی آزاد می.شود. در آن سکوت، حقیقت هست، برکت هست، سعادت هست.
اوشو
⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
منظور شما از اینکه به ما میگویید مراقبه کنیم چیست؟ برای مایی که تماما در ذهن هستیم مراقبه چگونه میتواند رخ دهد؟
پاسخ:
در سکوت استراحت کن...
افکار میگذرند...
نیازی نیست نگران باشی
چه می توانی بکنی....؟
خواسته ها میآیند و میروند، آنها را تماشا کن که میآیند و میروند، هیچ ارزشگذاری نکن، نگو این خوب است، این بد است!
نگو آهااا؛ این چیزی عالی و روحانی است، بسیار خوب است! کمی احساس در ستون مهره ها( اشاره به احساس حرکت انرژی در چاکراه ها) شاید مورچه ای از پشتت بالا میرود و تو فکر میکنی که کندالینی ات بیدار شده، یا فقط تخیلات....، شاید نوری در درونت ببینی، که کار سختی نیست....میتوانی نور ببینی، میتوانی رنگهایی ببینی، رنگهای روان گردانی، میتوانی چیزهای زیبایی احساس کنی، ولی تمامش تخیلات و بازی ذهن توست. هر چقدر هم رنگی و زیبا باشند توهمی است.
شروع نکن به گفتن اینکه مسیح، يا كريشنا يا بودا روبروی تو ایستاده است، و اینک تو به آن بینش غایی نزدیکتر و نزدیکتر شده ای.
آگاه باش که هر چیزی که در مراقبه ات رخ میدهد فقط یک فکر است، پس بدون هیچ انتخاب و ارزشگذاری آن را تماشا کن.
اگر بتوانی هشیارانه از هر آنچه در درون و بیرون رخ میدهد آگاه باشی و بی انتخاب بمانی، مراقبه روزی اتفاق خواهد افتاد، مراقبه چیزی نیست که تو باید انجامش بدهى.
فقط میتوانی یک کار بکنی، و آن آموختن هنر مشاهده گری و تماشا کردن است، بدون هیچ قضاوتی.... آنگاه یک روز فقط آسوده هستی و در آن آسودگی هشیاری خالص وجود دارد.
تمام افکار ناپدید شده اند، تمام خواسته ها از بین رفته اند، ذهن در جایی یافت نمیشود، وقتی ذهن پیدا نشود آنوقت مراقبه وجود دارد. وضعیت بی ذهنی همان مراقبه است.
پس تو مرا سوءتفاهم کرده بودی، وقتی میگویم مراقبه کن منظورم تماشا کن است. وقتی میگویم روی آواز پرندگان مراقبه کن، فقط منظورم این است که آن را تماشا کن، نمیگویم تمركز كن یا در مورد آن فکر کن، اینگونه ذهن وارد میشود. من با تمرکز مخالف هستم و چون طرفدار تماشا کردن هستم میتوانی هر چیزی را مشاهده کنی.
میتوانی در بازار بنشینی و مردم را تماشا کنی و این مراقبه خواهد بود.( البته این تماشاگری باید خالی از هر گونه ارزشگذاری و قضاوت باشد) میتوانی در ایستگاه قطار بنشینی و انواع صداها را بشنوی و آنچه رخ میدهد را "فقط" تماشا کنی.
قطارهایی که می آیند و مسافرانی که پیاده میشوند و صدا زدن باربرها و دستفروشان.... و سپس قطار دور میشود و سکوتی بر آن ایستگاه حاکم میشود، و تو "فقط" تماشا میکنی، هیچ کاری نمیکنی...
و آهسته آهسته شروع میکنی به آسوده شدن. تنشهایت از بین میروند. آنگاه بینش در تو مانند غنچه ای باز میشود و به یک گل تبدیل میگردد. عطری خوشایند و عالی آزاد می.شود. در آن سکوت، حقیقت هست، برکت هست، سعادت هست.
اوشو
⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯