گزارش روز واقعه!
دستگیری مهدی نصیری در طوس!
✍️ فرشته مزینانی
♦امروز ۱۴ بهمن رفته بودیم طوس برای دیدار و زیارت فردوسی شاعر بزرگ احیاکننده زبان پارسی. من یک بار قبلتر هم آمده بودم ولی آقامهدی نوبت اولش بود. ابتدا بر سر قبر فردوسی بزرگ عرض ارادتی کرده و سپس بر مزار استاد آواز شجریان هم فاتحه ای نثار کردیم و عکسی به یادگار گرفتیم.
♦پس از آن آقامهدی طبق روال همه سفرها تصمیم گرفت ویدیویی راجع به این دیدار پر کند. زاویه مناسبی انتخاب کردیم و ایستاد به صحبت کردن و از فردوسی گفتن. گفت این بنا در سال ۱۳۱۳ توسط رضا شاه بنیان نهاده شد و در سال ۱۳۴۳ دوباره احیا شد. فردوسی شاعر مسلمانی بود که بین فرهنگ ایران باستان و پس از اسلام پیوند زد. زبان فارسی موجب اتحاد تمام اقوام ایرانی بوده و در ایران آینده نیز با حفظ و ماندگاری دیگر زبانهای اقوام به عنوان رشته تسبیحی ایرانیان را به یکدیگر پیوند داده و ایرانی متحد و منسجم را رقم خواهد زد.
♦پس از پر کردن این ویدیو و گرفتن چند عکس یادگاری در حال خروج از محوطه بودیم که یکی از نگهبانان مجموعه به دنبالمان دوید و پرسید چه ساختید وچه گفتی؟! آقامهدی با همان جسارت همیشگی گفت ویدیویی پر کردم و از خدمات فردوسی گفتم و ... مامور همکارش را صدا کرد و ادامه بازجویی را به او سپرد. خواستار دیدن ویدئو شدند. آقامهدی گفت با حکم قضایی حاضرم نشانتان دهم. یکی از آنان کارتی بیرون آورد که نشان می داد ضابط قوه قضاییه است. پس از دیدن ویدیو که تنها یک بار در آن از خدمت رضاشاه در ساخت این بنا گفته بود (امری تاریخی و غیرقابل انکار که بر روی تابلوهای مجموعه نیز ثبت شده) قضیه بیخ پیدا کرد و آن دو مهدی را به ماموری سپرده، او را تحویل پاسگاه دادند.
♦نیم ساعتی بیرون پاسگاه انتظامی طوس در تاکسی به انتظار نشستم. ماموران حفاظت بیرون آمدند. از آنها پرسیدم آقای نصیری کجا هستند؟ گفتند ما خبری نداریم، از این پس در اختیار پاسگاه هستند! گفتم بگویید ما خوش خدمتی خودمان را کردیم و پاداشمان را گرفتیم!
♦به داخل پاسگاه رفتم و پرس و جو کردم. گفتند در بازداشتگاه است و منتظر جواب استعلام از قاضی! گفتم بازداشتگاه؟! به چه جرمی؟ جنایتی کرده؟ اغتشاشی نموده؟ مخل نظم و امنیت شده؟ جوابی نگرفتم و به بیرون هدایت شدم تا جواب از بالا بیاید!
♦بی خبری واقعا چیز سختی است! وای به حال آنها که روزها و هفته ها از حال عزیزانشان بی خبرند. دوباره به داخل رفتم. این بار از بازداشتگاه بیرونش آورده بودند. منتظر جواب از بالا بود. معلوم شد قرار است ماموران اطلاعات برای تحویلش بیایند. به انتظار نشستیم. این بار جداگانه. او در داخل و من بیرون. پس از مدتی دو مامور با دستبند آمدند. انگار برای دستگیری مجرمی واقعی آمده باشند!
♦به سفارش آقامهدی به هتل برگشتم و به انتظار خبر برادران اطلاعات و امنیت نشسته ام! آیا قبل از اینکه وقت بلیط برگشت ما به سرآید خبری خواهد شد؟ نمی دانم! فعلا متوسل شده ام به امام غریبی که خود در بند حاکم روزگارش مجبور به صبوری بود!
melimazhabi.com
✅@mellimazzhabi
دستگیری مهدی نصیری در طوس!
✍️ فرشته مزینانی
♦امروز ۱۴ بهمن رفته بودیم طوس برای دیدار و زیارت فردوسی شاعر بزرگ احیاکننده زبان پارسی. من یک بار قبلتر هم آمده بودم ولی آقامهدی نوبت اولش بود. ابتدا بر سر قبر فردوسی بزرگ عرض ارادتی کرده و سپس بر مزار استاد آواز شجریان هم فاتحه ای نثار کردیم و عکسی به یادگار گرفتیم.
♦پس از آن آقامهدی طبق روال همه سفرها تصمیم گرفت ویدیویی راجع به این دیدار پر کند. زاویه مناسبی انتخاب کردیم و ایستاد به صحبت کردن و از فردوسی گفتن. گفت این بنا در سال ۱۳۱۳ توسط رضا شاه بنیان نهاده شد و در سال ۱۳۴۳ دوباره احیا شد. فردوسی شاعر مسلمانی بود که بین فرهنگ ایران باستان و پس از اسلام پیوند زد. زبان فارسی موجب اتحاد تمام اقوام ایرانی بوده و در ایران آینده نیز با حفظ و ماندگاری دیگر زبانهای اقوام به عنوان رشته تسبیحی ایرانیان را به یکدیگر پیوند داده و ایرانی متحد و منسجم را رقم خواهد زد.
♦پس از پر کردن این ویدیو و گرفتن چند عکس یادگاری در حال خروج از محوطه بودیم که یکی از نگهبانان مجموعه به دنبالمان دوید و پرسید چه ساختید وچه گفتی؟! آقامهدی با همان جسارت همیشگی گفت ویدیویی پر کردم و از خدمات فردوسی گفتم و ... مامور همکارش را صدا کرد و ادامه بازجویی را به او سپرد. خواستار دیدن ویدئو شدند. آقامهدی گفت با حکم قضایی حاضرم نشانتان دهم. یکی از آنان کارتی بیرون آورد که نشان می داد ضابط قوه قضاییه است. پس از دیدن ویدیو که تنها یک بار در آن از خدمت رضاشاه در ساخت این بنا گفته بود (امری تاریخی و غیرقابل انکار که بر روی تابلوهای مجموعه نیز ثبت شده) قضیه بیخ پیدا کرد و آن دو مهدی را به ماموری سپرده، او را تحویل پاسگاه دادند.
♦نیم ساعتی بیرون پاسگاه انتظامی طوس در تاکسی به انتظار نشستم. ماموران حفاظت بیرون آمدند. از آنها پرسیدم آقای نصیری کجا هستند؟ گفتند ما خبری نداریم، از این پس در اختیار پاسگاه هستند! گفتم بگویید ما خوش خدمتی خودمان را کردیم و پاداشمان را گرفتیم!
♦به داخل پاسگاه رفتم و پرس و جو کردم. گفتند در بازداشتگاه است و منتظر جواب استعلام از قاضی! گفتم بازداشتگاه؟! به چه جرمی؟ جنایتی کرده؟ اغتشاشی نموده؟ مخل نظم و امنیت شده؟ جوابی نگرفتم و به بیرون هدایت شدم تا جواب از بالا بیاید!
♦بی خبری واقعا چیز سختی است! وای به حال آنها که روزها و هفته ها از حال عزیزانشان بی خبرند. دوباره به داخل رفتم. این بار از بازداشتگاه بیرونش آورده بودند. منتظر جواب از بالا بود. معلوم شد قرار است ماموران اطلاعات برای تحویلش بیایند. به انتظار نشستیم. این بار جداگانه. او در داخل و من بیرون. پس از مدتی دو مامور با دستبند آمدند. انگار برای دستگیری مجرمی واقعی آمده باشند!
♦به سفارش آقامهدی به هتل برگشتم و به انتظار خبر برادران اطلاعات و امنیت نشسته ام! آیا قبل از اینکه وقت بلیط برگشت ما به سرآید خبری خواهد شد؟ نمی دانم! فعلا متوسل شده ام به امام غریبی که خود در بند حاکم روزگارش مجبور به صبوری بود!
melimazhabi.com
✅@mellimazzhabi