لکنت گرفته زبانم را
الکن شدهام
در احضار کلمات گم میشوم
شجاعدلی در من مرده و من به مرثیه
بر سر گورهای هر روزهی خودم
که خودم کندم و پر کردم
گریه میکنم
این شب که گذشت هزار شب بود
این روز که پیش میآید هزار جهنم است
لکنت گرفته ام و نمیدانم
من با کدام زبان بگویم که گم شدم
و خانهام را حتی اگر پیدا کنم، نمیشناسم
و از خانهام حتی اگر پیداش کنم میترسم
و از خودم که در یک شهر دور گم شده
بی خبرم
از کدام راه رفته ام
از کجا برگردم
وقتی تمام خیابانها اشتباهی اند
#مهدی_جلیلی
#شعر
۲۹ آذر ۱۴۰۲
الکن شدهام
در احضار کلمات گم میشوم
شجاعدلی در من مرده و من به مرثیه
بر سر گورهای هر روزهی خودم
که خودم کندم و پر کردم
گریه میکنم
این شب که گذشت هزار شب بود
این روز که پیش میآید هزار جهنم است
لکنت گرفته ام و نمیدانم
من با کدام زبان بگویم که گم شدم
و خانهام را حتی اگر پیدا کنم، نمیشناسم
و از خانهام حتی اگر پیداش کنم میترسم
و از خودم که در یک شهر دور گم شده
بی خبرم
از کدام راه رفته ام
از کجا برگردم
وقتی تمام خیابانها اشتباهی اند
#مهدی_جلیلی
#شعر
۲۹ آذر ۱۴۰۲