ما سکوت می کنیم و دست می زنیم...
دیروز همایش شیوه های دستیابی به مرجعیت علمی در تهران برگزار شد که در این جلسه از ۳۰۰ نفر از اساتید، محققان برجسته با اچ ایندکس بالا و صاحبان طرح های فناورانه تاثیرگذار دعوت بعمل آمده بود تا به اصطلاح از آنان قدردانی شود. من هم افتخار داشتم که جزو این ۳۰۰ نفر باشم. لذا ساعت یک خودم را به همایش رساندم. برای خودم جایی پیدا کردم و مثل بقیه شروع کردم به دست زدن برای سخنرانانی که یکی یکی می آمدند و ذکر مصیبت می کردند و ما دست می زدیم. آقای دکتر آخوندزاده معاون وزیر آمدند و گفتند از نظر جایگاه علمی و دانشگاهی از ترکیه و عربستان عقب افتاده ایم و به زودی امارات نیز در علم و فناوری از ما سبقت خواهد گرفت و ما برایش دست زدیم. آقای دکتر ملک زاده از حذف ردیف بودجه مراکز تحقیقاتی صحبت کردند و اینکه پولمان فقط به اندازه حقوق پرسنل است و نمی شود کار تحقیقاتی انجام داد و ما ۳۰۰ نفر باز تشویقش کردیم. آب پاکی را وزیر محترم بهداشت آقای دکتر ظفرقندی روی دست ها ریختند که گفتند همین بودجه نیم درصد تحقیقات هم ممکن است محقق نشود. ما پولی نداریم اما شما بمانید و تعلق ملی داشته باشید؛ و ما همچنان برای ایشان هم دست زدیم.
نکته قابل توجه اینکه هیچکدام از سخنرانان و دست اندرکاران محترم پیشنهادی برای خروج از این بحران ارائه ندادند. از فرد باذکاوتی مانند آقای دکتر ظفرقندی بعید است راه حل را ندانند؛ که مشکل جای دیگری است. با این حال، دست کم این انتظار میرفت که به عنوان زبان گویای دانشگاهیان، موضع می گرفتید بر اینکه اگر قرار است بودجه دانشگاه ها کم شود، بودجه مراکز فرهنگی هم باید بازنگری شود. مگر از ابتدا صحبت از وحدت نبود، دانشگاه را کم کردید، سر دیگرش را هم کم کنید. صدا و سیما و بقیه مراکز بظاهر فرهنگی بماند (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل).
نکته دوم، به بهانه ایجاد تعلق ملی، به هرکدام از اساتید یک شیشه خاک جزیره بوموسی هدیه دادند (عکسش را بالا گذاشتم) چرا که این خاک عرق ملی ایجاد می کند. اگرچه از گرفتن این هدیه بسیار خوشحال شدم، اما اگر قرار باشد به ازای هر کدام از فرهیختگان این کشور که در دانشگاه ها، صنایع، بیمارستان ها و ... بصورت گمنام و چراغ خاموش برای اعتلای این وطن تلاش می کنند، یک شیشه خاک جزایر را بدهیم، دیگر اثری از جزایر سه گانه باقی نمی ماند. ای کاش بجای دادن این خاک از آقای وزیر می شنیدیم که تلاش دارند تا "خردورزی در حکمرانی" را نهادینه کنند که فردوسی در شاهنامه می فرمایند:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
اما آنچه که باعث شد دست به قلم شوم و بعدازظهر روز جمعه خود را به نوشتن این سطور بپردازم، هدیه ای بود که به اساتید شرکت کننده داده شد: "کارت هدیه پوشاک ال سی من" (عکسش را بالا گذاشتم). کنار من یک جوان نشسته بود به گمانم از کرمانشاه بود، مطمئن نیستم. این جوان ها آینده روشنی دارند. به من گفت آقای دکتر حقوقتان می رسد این کت و شلوار را بخرید. دیدم در سایت ال سی من دنبال کت و شلوار است تا شاید برای شب عید بتواند نونوار شود. یکی از کت و شلوارها را به من نشان داد، قیمتش با یک پیراهن شده بود ۳۷ میلیون تومان. گفت این کارت به درد من نمی خورد، حقوقم ۲۳ میلیون تومان است که اگر یک ماه حقوقم را بدهم با این کارت هدیه باز هم نمی توانم از اینجا کت و شلوار بخرم.
نمی دانم چه کسی این کج سلیقگی را به خرج داده و این هدیه را انتخاب کرده و بابتش بیش از سه میلیارد تومان از بیت المال هزینه شده. اما آقای وزیر و معاون وزیر ای کاش آه سرد این جوان را می دیدید. از دیروز با خودم می گویم چگونه از یک نخبه علمی در سی و چند سالگی با ۲۳ میلیون حقوق هیات علمی انتظار داریم بماند و تعلق ملی داشته باشد. از آمریکا و اروپا بگذریم همین کشورهای حاشیه خلیج فارس الان زیر پای نخبگان ما فرش قرمز پهن کرده اند. اینجانب بعنوان دست اندرکار المپیاد دانشگاه به صراحت می گویم ۹۰ درصد از دارندگان مدال های طلا و نقره دیگر ایران نیستند. امیدوارم پاسختان مثل بعضی از مسئولین و رسانه ها این نباشد که راه باز است و جاده دراز!!!
مدتی پیش تعدادی از دانشجویان پزشکی که تازه استاجر شده بودند آمدند به دفتر من در دانشکده برای انجام کارهای پژوهشی. دیدم کم انرژی هستند. علت را جویا شدم. گفتند استاد داخلی مان در بیمارستان مسیح دانشوری با ماشین ۴۰۵ مدل قدیمی آمده بود بیمارستان. دانشجوها نمی خواستند بپذیرند که یک استاد با ماشین مدل پایین تردد می کند. با خود می گویند احتمالا این پوشش اعضای هیات علمی است. اینها ماشین های مدل بالا را به دانشگاه نمی آورند.
دیروز همایش شیوه های دستیابی به مرجعیت علمی در تهران برگزار شد که در این جلسه از ۳۰۰ نفر از اساتید، محققان برجسته با اچ ایندکس بالا و صاحبان طرح های فناورانه تاثیرگذار دعوت بعمل آمده بود تا به اصطلاح از آنان قدردانی شود. من هم افتخار داشتم که جزو این ۳۰۰ نفر باشم. لذا ساعت یک خودم را به همایش رساندم. برای خودم جایی پیدا کردم و مثل بقیه شروع کردم به دست زدن برای سخنرانانی که یکی یکی می آمدند و ذکر مصیبت می کردند و ما دست می زدیم. آقای دکتر آخوندزاده معاون وزیر آمدند و گفتند از نظر جایگاه علمی و دانشگاهی از ترکیه و عربستان عقب افتاده ایم و به زودی امارات نیز در علم و فناوری از ما سبقت خواهد گرفت و ما برایش دست زدیم. آقای دکتر ملک زاده از حذف ردیف بودجه مراکز تحقیقاتی صحبت کردند و اینکه پولمان فقط به اندازه حقوق پرسنل است و نمی شود کار تحقیقاتی انجام داد و ما ۳۰۰ نفر باز تشویقش کردیم. آب پاکی را وزیر محترم بهداشت آقای دکتر ظفرقندی روی دست ها ریختند که گفتند همین بودجه نیم درصد تحقیقات هم ممکن است محقق نشود. ما پولی نداریم اما شما بمانید و تعلق ملی داشته باشید؛ و ما همچنان برای ایشان هم دست زدیم.
نکته قابل توجه اینکه هیچکدام از سخنرانان و دست اندرکاران محترم پیشنهادی برای خروج از این بحران ارائه ندادند. از فرد باذکاوتی مانند آقای دکتر ظفرقندی بعید است راه حل را ندانند؛ که مشکل جای دیگری است. با این حال، دست کم این انتظار میرفت که به عنوان زبان گویای دانشگاهیان، موضع می گرفتید بر اینکه اگر قرار است بودجه دانشگاه ها کم شود، بودجه مراکز فرهنگی هم باید بازنگری شود. مگر از ابتدا صحبت از وحدت نبود، دانشگاه را کم کردید، سر دیگرش را هم کم کنید. صدا و سیما و بقیه مراکز بظاهر فرهنگی بماند (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل).
نکته دوم، به بهانه ایجاد تعلق ملی، به هرکدام از اساتید یک شیشه خاک جزیره بوموسی هدیه دادند (عکسش را بالا گذاشتم) چرا که این خاک عرق ملی ایجاد می کند. اگرچه از گرفتن این هدیه بسیار خوشحال شدم، اما اگر قرار باشد به ازای هر کدام از فرهیختگان این کشور که در دانشگاه ها، صنایع، بیمارستان ها و ... بصورت گمنام و چراغ خاموش برای اعتلای این وطن تلاش می کنند، یک شیشه خاک جزایر را بدهیم، دیگر اثری از جزایر سه گانه باقی نمی ماند. ای کاش بجای دادن این خاک از آقای وزیر می شنیدیم که تلاش دارند تا "خردورزی در حکمرانی" را نهادینه کنند که فردوسی در شاهنامه می فرمایند:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
اما آنچه که باعث شد دست به قلم شوم و بعدازظهر روز جمعه خود را به نوشتن این سطور بپردازم، هدیه ای بود که به اساتید شرکت کننده داده شد: "کارت هدیه پوشاک ال سی من" (عکسش را بالا گذاشتم). کنار من یک جوان نشسته بود به گمانم از کرمانشاه بود، مطمئن نیستم. این جوان ها آینده روشنی دارند. به من گفت آقای دکتر حقوقتان می رسد این کت و شلوار را بخرید. دیدم در سایت ال سی من دنبال کت و شلوار است تا شاید برای شب عید بتواند نونوار شود. یکی از کت و شلوارها را به من نشان داد، قیمتش با یک پیراهن شده بود ۳۷ میلیون تومان. گفت این کارت به درد من نمی خورد، حقوقم ۲۳ میلیون تومان است که اگر یک ماه حقوقم را بدهم با این کارت هدیه باز هم نمی توانم از اینجا کت و شلوار بخرم.
نمی دانم چه کسی این کج سلیقگی را به خرج داده و این هدیه را انتخاب کرده و بابتش بیش از سه میلیارد تومان از بیت المال هزینه شده. اما آقای وزیر و معاون وزیر ای کاش آه سرد این جوان را می دیدید. از دیروز با خودم می گویم چگونه از یک نخبه علمی در سی و چند سالگی با ۲۳ میلیون حقوق هیات علمی انتظار داریم بماند و تعلق ملی داشته باشد. از آمریکا و اروپا بگذریم همین کشورهای حاشیه خلیج فارس الان زیر پای نخبگان ما فرش قرمز پهن کرده اند. اینجانب بعنوان دست اندرکار المپیاد دانشگاه به صراحت می گویم ۹۰ درصد از دارندگان مدال های طلا و نقره دیگر ایران نیستند. امیدوارم پاسختان مثل بعضی از مسئولین و رسانه ها این نباشد که راه باز است و جاده دراز!!!
مدتی پیش تعدادی از دانشجویان پزشکی که تازه استاجر شده بودند آمدند به دفتر من در دانشکده برای انجام کارهای پژوهشی. دیدم کم انرژی هستند. علت را جویا شدم. گفتند استاد داخلی مان در بیمارستان مسیح دانشوری با ماشین ۴۰۵ مدل قدیمی آمده بود بیمارستان. دانشجوها نمی خواستند بپذیرند که یک استاد با ماشین مدل پایین تردد می کند. با خود می گویند احتمالا این پوشش اعضای هیات علمی است. اینها ماشین های مدل بالا را به دانشگاه نمی آورند.