#part68
#Edame
که انگار این حرفم، بهونهای بود برای انفجارش:
- دارم دیوونه میشم رهام، میفهمی؟! چطور اون دختر انقدر وحشیه؟! اگه اون دختری که لتوپارش کرده بمیره چی؟! اون دختر وحشی نیست دیوونهاس، دیوونه. میفهمی؟!
ازشدت توهینهایی که به زندگیم کرده بود چشم بسته بودم و یعی تو نادیده گرفتنشون داشتم. امّا ناموفق بودم پس گفتم:
- دایی جان این کسی که شما ازش حرف میزنی همهی زندگی منه!
که دایی وایساد، یکجوری بهم نگاه میکرد مگه نمیدونست؟ وای، گاف دادم. دایی گفت:
- چی گفتی رهام؟
سرم رو انداختم پایین، که تقریبا داد زد:
- تو عاشق اون دختر دیوونهی وحشی شدی؟
- آره، دیوونهی همون دیوونهیوحشی شدم...
دستهاش رو گذاشت روی سرش و گفت:
- وای رهام، وای. مگه بهت نگفته بودم نباید توی اینکار عاشقش بشی؟
لبخندتلخی زدم و گفتم:
- دست خودم نیست، دلمه افسارش از دستم در رفته...
#ادامه_دارد
#Edame
که انگار این حرفم، بهونهای بود برای انفجارش:
- دارم دیوونه میشم رهام، میفهمی؟! چطور اون دختر انقدر وحشیه؟! اگه اون دختری که لتوپارش کرده بمیره چی؟! اون دختر وحشی نیست دیوونهاس، دیوونه. میفهمی؟!
ازشدت توهینهایی که به زندگیم کرده بود چشم بسته بودم و یعی تو نادیده گرفتنشون داشتم. امّا ناموفق بودم پس گفتم:
- دایی جان این کسی که شما ازش حرف میزنی همهی زندگی منه!
که دایی وایساد، یکجوری بهم نگاه میکرد مگه نمیدونست؟ وای، گاف دادم. دایی گفت:
- چی گفتی رهام؟
سرم رو انداختم پایین، که تقریبا داد زد:
- تو عاشق اون دختر دیوونهی وحشی شدی؟
- آره، دیوونهی همون دیوونهیوحشی شدم...
دستهاش رو گذاشت روی سرش و گفت:
- وای رهام، وای. مگه بهت نگفته بودم نباید توی اینکار عاشقش بشی؟
لبخندتلخی زدم و گفتم:
- دست خودم نیست، دلمه افسارش از دستم در رفته...
#ادامه_دارد