من دشمنت نیستم dan repost
210
ناخواسته نگاهش کردم. راست میگفت موهایش در حال سفید شدن بود. لبخند زد و روی موهایم را بوسید.
_ از اولش تو رو به چشم دشمنم می دیدم. برا انتقام اومده بودم جلو اما نمیدونم چی شد که مهرت به دلم افتاد. اونقدر که دلم نمیخواست از خونه م بری. اونقدر که وقتی نبودی خونمونو دوست نداشتم. خونه رو بدون تو نمیخواستم.. کم کم تونستم گناه بقیه رو از دوش تو بردارم اما ته ته دلم از نسبتت با بقیه بدم میومد، از نسبتت با بقیه می ترسیدم. هر دفعه که میگفتم به بقیه میگمُ تو اونطور می ترسیدی خودخوری میکردم،به خودم کلی بدُ بی راه میگفتم. آخه مگه من دلم میومد باعث دردسرت بشم.کیمیا عکساتو دید، کیمیا به یوسف گفت و بعدشم بقیه فهمیدن. وقتی یکتا بهم زنگ زدُ گفت چی شده فقط خدا میدونه چقدر زجر کشیدم تا برسم بهت. اون لحظه ای که تو اون حال دیدمتُ هیچ وقت یادم نمیره
یغما اون چند روز رو بارها و بارها مردم تا چشم باز کردی. با خودم گفتم دیگه نمیذارم کسی بهت آسیب بزنه گفتم رابطه مون رو رسمی میکنم که کسی به خودش اجازه نده آزارت بده. اون روز که رفتم خونه ی خودم تصمیم داشتم وقتی چند ساعت بعد دیدمت همه ی اینا رو بهت بگم. اما وقتی اومدمُ با جای خالیت رو به رو شدم دنیا رو سرم تیرهُ تار شد. خدا میدونه چقدر شکستم. اگه حالت خوب بودُ میرفتی یه حرفی. اما با اون شرایط. اونقدر که نگران حالت بودم به این فکر نمیکردم که تو بخاطر چزوندنِ من رفته باشی. یغما اومدم جبران کنم
کنار تو و دخترم باشم. این چند وقت رو اینجا هتل بودم، لازم باشه بیشتر از این نازتُ بکشم تا جواب بدی هم حرفی نیست. وایمیسته اینجا خونه میگیرم اما هر روز باید دخترم رو ببینم. هر روز باید ببینیمت. بغلت کنم
غمگین لبخند زدم
_من دشمنت نیستم. هیچ وقت دشمنت نبودم امیرعلی. من از دایی فرهاد نمیگذرم. اون جز من کسی رو نداره. مامان پوران سپردش به من
اخم هایش در هم شد..
ناخواسته نگاهش کردم. راست میگفت موهایش در حال سفید شدن بود. لبخند زد و روی موهایم را بوسید.
_ از اولش تو رو به چشم دشمنم می دیدم. برا انتقام اومده بودم جلو اما نمیدونم چی شد که مهرت به دلم افتاد. اونقدر که دلم نمیخواست از خونه م بری. اونقدر که وقتی نبودی خونمونو دوست نداشتم. خونه رو بدون تو نمیخواستم.. کم کم تونستم گناه بقیه رو از دوش تو بردارم اما ته ته دلم از نسبتت با بقیه بدم میومد، از نسبتت با بقیه می ترسیدم. هر دفعه که میگفتم به بقیه میگمُ تو اونطور می ترسیدی خودخوری میکردم،به خودم کلی بدُ بی راه میگفتم. آخه مگه من دلم میومد باعث دردسرت بشم.کیمیا عکساتو دید، کیمیا به یوسف گفت و بعدشم بقیه فهمیدن. وقتی یکتا بهم زنگ زدُ گفت چی شده فقط خدا میدونه چقدر زجر کشیدم تا برسم بهت. اون لحظه ای که تو اون حال دیدمتُ هیچ وقت یادم نمیره
یغما اون چند روز رو بارها و بارها مردم تا چشم باز کردی. با خودم گفتم دیگه نمیذارم کسی بهت آسیب بزنه گفتم رابطه مون رو رسمی میکنم که کسی به خودش اجازه نده آزارت بده. اون روز که رفتم خونه ی خودم تصمیم داشتم وقتی چند ساعت بعد دیدمت همه ی اینا رو بهت بگم. اما وقتی اومدمُ با جای خالیت رو به رو شدم دنیا رو سرم تیرهُ تار شد. خدا میدونه چقدر شکستم. اگه حالت خوب بودُ میرفتی یه حرفی. اما با اون شرایط. اونقدر که نگران حالت بودم به این فکر نمیکردم که تو بخاطر چزوندنِ من رفته باشی. یغما اومدم جبران کنم
کنار تو و دخترم باشم. این چند وقت رو اینجا هتل بودم، لازم باشه بیشتر از این نازتُ بکشم تا جواب بدی هم حرفی نیست. وایمیسته اینجا خونه میگیرم اما هر روز باید دخترم رو ببینم. هر روز باید ببینیمت. بغلت کنم
غمگین لبخند زدم
_من دشمنت نیستم. هیچ وقت دشمنت نبودم امیرعلی. من از دایی فرهاد نمیگذرم. اون جز من کسی رو نداره. مامان پوران سپردش به من
اخم هایش در هم شد..