#قصه_کوتاه 😍
🐢 لاکپشت باهوش
توی رودخانه یک لاک پشت کوچولو زندگی میکرد که خیلی ناراحت بود. اون دوست داشت مثل پرندهها 🦅 پرواز کنه و مثل خرگوشها 🐰 سریع بدوه.
اون دوست داشت به همه جا سفر کنه، اما نمیتونست.
لاکپشت کوچولو خونهی بزرگش رو روی دوشش حمل میکرد و نمیتونست خیلی سریع راه بره.
یک روز، لاکپشت کوچولو 🐢 کنار رودخانه نشسته بود و به پرنده ها نگاه میکرد.
اون خیلی ناراحت بود که نمیتونه مثل اونها پرواز کنه. یه روباه قهوهای 🦊 هم کنار رودخانه بود و لاکپشت رو دید. روباه خیلی گرسنه بود و دلش میخواست لاکپشت رو بخوره.
لاکپشت کوچولو از روباه ترسید و سریع به داخل رودخانه پرید. روباه نتونست لاکپشت رو بگیره و با ناراحتی رفت. لاکپشت کوچولو از اینکه زنده مونده بود خیلی خوشحال شد.
اون فهمید که حتی اگه نمیتونه خیلی سریع راه بره، باهوشه و میتونه از خودش محافظت کنه.
✏️نویسنده: عابدین عادل زاده
✨ پس از این داستان نتیجه میگیریم که خدای مهربون به هرکسی یک نعمت و توانایی خاص خودش رو داده، ما بچهها هم باید نعمتهای خدا رو شکر کنیم.
🖼 کانال کودکانه رضوی
🕊
@koodakane_razavi