پرنده کاغذیم از توی آستین لباسم فرار کرد و پر زد و رفت.
باید اون پرنده کاغذی رو میگرفتم وگرنه اگه کسی میفهمید اون کاغذ بیجون با جادوی من تبدیل به یه پرنده واقعی شده، حتما اعدامم میکردن.
جادو اینجا ممنوعه!
دنبال کیکی، پرندهام، رفتم و اونو وسط دریاچه مقدس دیدم.
خودمو توی آب انداختم تا نجاتش بدم اما بعد به خاطر سنگینی لباس، خودم داشتم غرق میشدم.
اگه اون اژدهای سبز رنگ نجاتم نمیداد، قطعا مرده بودم.
اما هیچکس باور نکرد که من رو یه اژدها نجات داده و همه به خاطر فرارم از مراسم نامزدی، توبیخ کردن.
اما شک نداشتم که یه اژدها توی دریاچه دیدم.
نه ۶ تا برادرم و نه پدرم حرفهام رو باور نکردن؛
به جز...
باید اون پرنده کاغذی رو میگرفتم وگرنه اگه کسی میفهمید اون کاغذ بیجون با جادوی من تبدیل به یه پرنده واقعی شده، حتما اعدامم میکردن.
جادو اینجا ممنوعه!
دنبال کیکی، پرندهام، رفتم و اونو وسط دریاچه مقدس دیدم.
خودمو توی آب انداختم تا نجاتش بدم اما بعد به خاطر سنگینی لباس، خودم داشتم غرق میشدم.
اگه اون اژدهای سبز رنگ نجاتم نمیداد، قطعا مرده بودم.
اما هیچکس باور نکرد که من رو یه اژدها نجات داده و همه به خاطر فرارم از مراسم نامزدی، توبیخ کردن.
اما شک نداشتم که یه اژدها توی دریاچه دیدم.
نه ۶ تا برادرم و نه پدرم حرفهام رو باور نکردن؛
به جز...