آقو ادمین سلام جون عمت ای رو بزار
پسرم ۲۴ شیراز تجربه بشه برا آقایون داداشای ک میرن خونه زیدشون برای کثیف کاری
اول از همه بگم شاسکولا اصن به هیچ بشری اعتماد نکنین
آقو ما یه ۳ ماهی پیش ی دختره تور کردیم و اینا هی اسرار داشت ها بیو مارو بکنو ای حرفا آقو ما هی میگفتیم ولش
تا ی روز زدیم به سیم حشریت کسخل شدیم ای هم بوا ننش سر کار ساعت ۶ باهم میومدن ای دخترو هم ۱۸سالش بود آقو ما هم گفتیم بزار ی زنگیش بزنیم اوکی داد ما هم گفتیم تنها خوری نکنیم زنگ ای رفیق کسخل دنبال جرمون زدیم گفتیم پاشو تا باهام بریم اگر شد تورو ام بکنم تو سینش برو ی فیضی ببر آقا پاشیدیم رفتیم ماهم همیشه یه کاردی همرامونه برای مواقع ضروری رسیدیم خونه شون به رفیقمون گفتیم هواست مشتی جمع باشه طوری شد خبر بده . خلاصه رفتیم تو و بوس و بغل و اینا رفتیم تو اتاقش اومدیم شروع کردیم لباس در اوردیم گفت باید بزاری با دیلدو بکنمت و اینا یهو دیدم ای دوتا داداشاش از تو اتاق اوبری اومدن رو سرمون آقو مام دست کردیم کارد و وایسادیم تو سینشون ی خورده ترسشون دادم و زدم در از خونه فلنگو بستیم اینا دوییدن دنبالمون اینا دیگ فرار کردیم ای رفیق کسکش مام میگفت بزار وایسم دوتا زخمشون بزنم و بریم 😂😂 خلاصه هرموقه خواستین گوهی بخورین یا تو خونه خودتون بخورین یا یکی همراتون ببرین یا یچیزی هم برای دفاع از خودتون داشته باشین 😂 طولانیم شد و بزارش ادی جون
Admin jan:
از ۵تا شیرازیِ خسته این همه هیجان بعید بود
🆔 @sinama90
🆔 @sinama90
پسرم ۲۴ شیراز تجربه بشه برا آقایون داداشای ک میرن خونه زیدشون برای کثیف کاری
اول از همه بگم شاسکولا اصن به هیچ بشری اعتماد نکنین
آقو ما یه ۳ ماهی پیش ی دختره تور کردیم و اینا هی اسرار داشت ها بیو مارو بکنو ای حرفا آقو ما هی میگفتیم ولش
تا ی روز زدیم به سیم حشریت کسخل شدیم ای هم بوا ننش سر کار ساعت ۶ باهم میومدن ای دخترو هم ۱۸سالش بود آقو ما هم گفتیم بزار ی زنگیش بزنیم اوکی داد ما هم گفتیم تنها خوری نکنیم زنگ ای رفیق کسخل دنبال جرمون زدیم گفتیم پاشو تا باهام بریم اگر شد تورو ام بکنم تو سینش برو ی فیضی ببر آقا پاشیدیم رفتیم ماهم همیشه یه کاردی همرامونه برای مواقع ضروری رسیدیم خونه شون به رفیقمون گفتیم هواست مشتی جمع باشه طوری شد خبر بده . خلاصه رفتیم تو و بوس و بغل و اینا رفتیم تو اتاقش اومدیم شروع کردیم لباس در اوردیم گفت باید بزاری با دیلدو بکنمت و اینا یهو دیدم ای دوتا داداشاش از تو اتاق اوبری اومدن رو سرمون آقو مام دست کردیم کارد و وایسادیم تو سینشون ی خورده ترسشون دادم و زدم در از خونه فلنگو بستیم اینا دوییدن دنبالمون اینا دیگ فرار کردیم ای رفیق کسکش مام میگفت بزار وایسم دوتا زخمشون بزنم و بریم 😂😂 خلاصه هرموقه خواستین گوهی بخورین یا تو خونه خودتون بخورین یا یکی همراتون ببرین یا یچیزی هم برای دفاع از خودتون داشته باشین 😂 طولانیم شد و بزارش ادی جون
Admin jan:
از ۵تا شیرازیِ خسته این همه هیجان بعید بود
🆔 @sinama90
🆔 @sinama90