فرانک اینجاسسسس😂
بریم برا قسمت دوم
خب بعد از این که دخترداییم شک کرد ۱۰ دقیقه بعد گفت پاشو بریم تو اتاق😂(مثل سگ استرس داشتم)🗿 قبل از رفتن داشتم خیال پردازی میکردمم اخ که چه حالی میکنم😂 رفتیم تو اتاق گفت بریم ویدیو عشق دلاری پوتک قسمت اول رو ببینیم😐😂 (اسمشو دقیق نمیدونم ولی فک کنم عشق یا ۱۰ هزار دلار پول بود)😂
(اخه ینی چییییییی گند زد تو خیال پردازیامممم🗿) داشتیم میدیدم که یهو رسید به ۷ ۸ دقیقه اول یکدفعه پوتک گفت فوت فتیش بعدم یه لحظه تو چشم نگا کرد منم نگا کردم حس عجیبی داشتم اخه چرا فتیشی که دارم پوتک باید تو ویدیو بگه(اگه میگین همچین ویدیویی وجود نداره برین یوتیوب سرچ کنین)😐😂
بعد همینجوری که میدیدیم یهو زنداییم صدامون زد بیاین ناهار(اخه تو این موقعیت🗿😂) بعدم رفتیم ناهار بعد از این که خوردیم من رفتم رو تخت دختر داییم ولی اون نبوداا!(رو مبل راحتی که قسمت پیش گفتم دراز کشیده بود) منم با خودم تو ذهنم حرف میزدم😂ینی میتونم پاشو ببوسم؟ و خیلی چیزای دیگه....(میدونم شمام مث بنده تو این موقعیت ها خیال پردازی میکنین🗿)
اون موقع انقد با خودم حرف زدم حدودا نیم ساعت خوابیدم (بگم بهتون که کنار تخت دختر داییم یه مبل خیلی راحتتت تک نفره هس که روش ریلکس میکنن😂)بعد نیم ساعت خواب یکدفعه وقتیی چشامو باز کردم (دختر داییم چون من قدم بلنده رفته بود رو اون مبل تک نفره) دیدم پا دختر داییم جلومهه همون لحظم ریدم😂🗿 خودش رو مبل بود پاشم رو تخت (گفتم بهتون تخت و مبل نزدیکن بهم )
خواب دختر داییم نه خیلی سبکه نه خیلی سنگین من همون لحظه فقط کلمو بردم جلو فقط صورتمو بهش مالیدم 😂🗿 ((نگین چرا بوس نکردی و نلیسیدی؟ دوستاننن ادم جرئت میخواد و خواب طرفم باید سنگین باشه !!مگر اینکه بیهوشش کنی😂😂😂بعدشم دختر داییم یه داداش داره که کلاس سومه اونم فقط راه میره تو خونه اروم یجا نمیشینه و زنداییم 😂🗿اینم در نظر بگیرین)) حالا فقط صورتمو مالیدمو رفتم همینم خیلی بهم حال داد ولی (دلم بوسس دادن میخواستت🗿)بعد که رفتم دستشویی وقتی برگشتم زنداییم گفت داییتون بیاد میریم دریا 🗿😂 منم خیال پردازیم گل کرد😂داییمم بیشتر سرکاره صبح میره غروبا میاد اون موقع ساعت ۵ ۶ بود فک کنم وقتی که اومد زنداییم گفت بچه ها رو ببریم دریا اونم گفت باشه و من بدبختم چون لباس نداشتم نمیتونستم برم تو دریا 🙆♂️ داییم گفت شلوارک پسر داییت رو بپوش(اسم فعلا نمیگم) پسر داییمم خیلی چاقههه ۵۵ کیلیویی هس و کلاس سومه🗿 شلوارک رو دایبم گرفتو رفتیم دریا اونجا دو دل بودم تو دریا برم یا نرم ولی دوست داشتم پا دختر داییمم... (تو دریام ول بکن پا دختر داییم نیسم🙆♂️🗿😂) و خلاصع رفتیم تو اب.............😈
دوستان دستم درد گرف از بس نوشتم 😂۲۵ لایک بخوره قسمت بعدی رو میزارم
دوبارم بهتون میگم داستان واقعیه😂 خودتون میدونین و اینکه دوستان ۱۰ قسمت اول درباره دختر داییمه ۱۰ قسمت دوم یه دختر داییه دیگمه😂🗿 میگین چرا انقد طولانیه ؟من چیکا کنم خب داستانش واقعا طولانیه خب اگه کوتاه و خلاصه کنم میگین چرا کوتاه و خلاصه کردی😂دفعه بعد زود تر قسمت بعدیو میزارم قول🤞بوس❤️
بریم برا قسمت دوم
خب بعد از این که دخترداییم شک کرد ۱۰ دقیقه بعد گفت پاشو بریم تو اتاق😂(مثل سگ استرس داشتم)🗿 قبل از رفتن داشتم خیال پردازی میکردمم اخ که چه حالی میکنم😂 رفتیم تو اتاق گفت بریم ویدیو عشق دلاری پوتک قسمت اول رو ببینیم😐😂 (اسمشو دقیق نمیدونم ولی فک کنم عشق یا ۱۰ هزار دلار پول بود)😂
(اخه ینی چییییییی گند زد تو خیال پردازیامممم🗿) داشتیم میدیدم که یهو رسید به ۷ ۸ دقیقه اول یکدفعه پوتک گفت فوت فتیش بعدم یه لحظه تو چشم نگا کرد منم نگا کردم حس عجیبی داشتم اخه چرا فتیشی که دارم پوتک باید تو ویدیو بگه(اگه میگین همچین ویدیویی وجود نداره برین یوتیوب سرچ کنین)😐😂
بعد همینجوری که میدیدیم یهو زنداییم صدامون زد بیاین ناهار(اخه تو این موقعیت🗿😂) بعدم رفتیم ناهار بعد از این که خوردیم من رفتم رو تخت دختر داییم ولی اون نبوداا!(رو مبل راحتی که قسمت پیش گفتم دراز کشیده بود) منم با خودم تو ذهنم حرف میزدم😂ینی میتونم پاشو ببوسم؟ و خیلی چیزای دیگه....(میدونم شمام مث بنده تو این موقعیت ها خیال پردازی میکنین🗿)
اون موقع انقد با خودم حرف زدم حدودا نیم ساعت خوابیدم (بگم بهتون که کنار تخت دختر داییم یه مبل خیلی راحتتت تک نفره هس که روش ریلکس میکنن😂)بعد نیم ساعت خواب یکدفعه وقتیی چشامو باز کردم (دختر داییم چون من قدم بلنده رفته بود رو اون مبل تک نفره) دیدم پا دختر داییم جلومهه همون لحظم ریدم😂🗿 خودش رو مبل بود پاشم رو تخت (گفتم بهتون تخت و مبل نزدیکن بهم )
خواب دختر داییم نه خیلی سبکه نه خیلی سنگین من همون لحظه فقط کلمو بردم جلو فقط صورتمو بهش مالیدم 😂🗿 ((نگین چرا بوس نکردی و نلیسیدی؟ دوستاننن ادم جرئت میخواد و خواب طرفم باید سنگین باشه !!مگر اینکه بیهوشش کنی😂😂😂بعدشم دختر داییم یه داداش داره که کلاس سومه اونم فقط راه میره تو خونه اروم یجا نمیشینه و زنداییم 😂🗿اینم در نظر بگیرین)) حالا فقط صورتمو مالیدمو رفتم همینم خیلی بهم حال داد ولی (دلم بوسس دادن میخواستت🗿)بعد که رفتم دستشویی وقتی برگشتم زنداییم گفت داییتون بیاد میریم دریا 🗿😂 منم خیال پردازیم گل کرد😂داییمم بیشتر سرکاره صبح میره غروبا میاد اون موقع ساعت ۵ ۶ بود فک کنم وقتی که اومد زنداییم گفت بچه ها رو ببریم دریا اونم گفت باشه و من بدبختم چون لباس نداشتم نمیتونستم برم تو دریا 🙆♂️ داییم گفت شلوارک پسر داییت رو بپوش(اسم فعلا نمیگم) پسر داییمم خیلی چاقههه ۵۵ کیلیویی هس و کلاس سومه🗿 شلوارک رو دایبم گرفتو رفتیم دریا اونجا دو دل بودم تو دریا برم یا نرم ولی دوست داشتم پا دختر داییمم... (تو دریام ول بکن پا دختر داییم نیسم🙆♂️🗿😂) و خلاصع رفتیم تو اب.............😈
دوستان دستم درد گرف از بس نوشتم 😂۲۵ لایک بخوره قسمت بعدی رو میزارم
دوبارم بهتون میگم داستان واقعیه😂 خودتون میدونین و اینکه دوستان ۱۰ قسمت اول درباره دختر داییمه ۱۰ قسمت دوم یه دختر داییه دیگمه😂🗿 میگین چرا انقد طولانیه ؟من چیکا کنم خب داستانش واقعا طولانیه خب اگه کوتاه و خلاصه کنم میگین چرا کوتاه و خلاصه کردی😂دفعه بعد زود تر قسمت بعدیو میزارم قول🤞بوس❤️