🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃
🌹🌴🌺🌿
🌷🍃
🌴
🌺
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃
#مهمان_شام
#سید_میلاد_مصطفوی
#قسمت 5⃣
همسرم بسیار زن مومن و با خدایی بود ؛ او مسئول هیئت خواهران بود و سخنرانی و مداحی میکرد .و سالها هم به تدریس قران مشغول بود .نسبت به اعمال مستحبی اهتمام خاصی داشت .
سید میلاد هم همراه مادرش روزه میگرفت ؛
همین امر سبب شده بود نسبت به تربیت صحیح فرزندانم اطمینان خاطر داشته باشم .
سید میلاد ، علاقه به رانندگی با ماشین سنگین داشت ، حالت خاصی داشت ، لوطی منش بود .
اما من مخالف بودم که وارد این شغل شود .
بیشتر او را به سمت تحصیلات دانشگاهی سوق دادم و مهندس شد .
از طرف دانشگاه قرار بود عمره دانشجویی برود ، من و مادر سید میلاد راضی نبودیم ،
سید با وجود اینکه خیلی تلاش کرد ما رو راضی کنه ، اما بالاخره روی حرف ما حرفی نزد و از خیر حج گذشت .
پسرم مدتی در پروژه های راه سازی به عنوان مهندس ناظر فعالیت داشت .
یه روز اومد ، گفت : بابا اونجا دیگه جای من نیست ؛
به من پیشنهاد رشوه داده اند .
و دیگه اونجا نرفت ، گفت : من نمیتونم از این نونها بخورم .
همه ملامتش میکردند ؛ چون اونجا مسئول پروژه بود و موقعیت خوبی داشت .
اما سید قبول نکرد .
مدتی هم در پل سازی کار کرد ؛ تو محیط کارش بعضیها از سید تنفر داشتند ،
پسرم مقید به بیت المال بود به همین خاطر نمیتونست اسرافها رو تحمل کنه .
به من میگفت شاید من رو اخراج کنند اما من خوشحال هستم که برای رضای خدا این کارها رو انجام دادم .
از اونجا هم اومد بیرون و در کار خرید و فروش محصولات کشاورزی مشغول شد .
خیلی خوب با مردم برخورد میکرد
بارهای سنگین تخمه کدو و ....را میخرید و در شهر های بزرگ میفروخت .
خدا برکت خاصی به کاسبی اش داده بود .
روزانه چند صد هزار تومان درامد داشت
خیلی از کاسب ها وقتی خبر شهادتش رو شنیدند بسیار متاثر شدند .
سید میلاد انقدر با اونها خب تا میکرد که خود اونها مایل بودند با سید معامله کنند .
محصولی که بعضی خریدارها با قیمت پایین میخریدند ؛ سید با قیمت خودش میخرید .
شاید خیلی ها فکر میکردند سید
انسان ساده ایست؛ حتی بعضیها ملامتش میکردند .
اما خدا برکت را در کارش قرار داده بود ، برای سید رضایت خدا مهمتر از حرفهای مردم بود .
یکی از مشتریهایش بعد از شهادتش اومد سراغ من ؛ با گریه میگفت سید تنها کسی بود که انصاف داشت ، نقد معامله میکرد و تو خرید و فروش قسم نمیخورد ، حساب و کتابش درست بود .
خلاصه بعد از مرگ مادر سید میلاد دلم به سید خوش بود .
ولی .....
او هم یک روز از من اجازه خواست و راهی دفاع از حرم شد و رفت .......
راوی : پدر شهید
ادامه دارد.........
🕊💚@fazayeasmaney
🌹🌴🌺🌿
🌷🍃
🌴
🌺
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃
#مهمان_شام
#سید_میلاد_مصطفوی
#قسمت 5⃣
همسرم بسیار زن مومن و با خدایی بود ؛ او مسئول هیئت خواهران بود و سخنرانی و مداحی میکرد .و سالها هم به تدریس قران مشغول بود .نسبت به اعمال مستحبی اهتمام خاصی داشت .
سید میلاد هم همراه مادرش روزه میگرفت ؛
همین امر سبب شده بود نسبت به تربیت صحیح فرزندانم اطمینان خاطر داشته باشم .
سید میلاد ، علاقه به رانندگی با ماشین سنگین داشت ، حالت خاصی داشت ، لوطی منش بود .
اما من مخالف بودم که وارد این شغل شود .
بیشتر او را به سمت تحصیلات دانشگاهی سوق دادم و مهندس شد .
از طرف دانشگاه قرار بود عمره دانشجویی برود ، من و مادر سید میلاد راضی نبودیم ،
سید با وجود اینکه خیلی تلاش کرد ما رو راضی کنه ، اما بالاخره روی حرف ما حرفی نزد و از خیر حج گذشت .
پسرم مدتی در پروژه های راه سازی به عنوان مهندس ناظر فعالیت داشت .
یه روز اومد ، گفت : بابا اونجا دیگه جای من نیست ؛
به من پیشنهاد رشوه داده اند .
و دیگه اونجا نرفت ، گفت : من نمیتونم از این نونها بخورم .
همه ملامتش میکردند ؛ چون اونجا مسئول پروژه بود و موقعیت خوبی داشت .
اما سید قبول نکرد .
مدتی هم در پل سازی کار کرد ؛ تو محیط کارش بعضیها از سید تنفر داشتند ،
پسرم مقید به بیت المال بود به همین خاطر نمیتونست اسرافها رو تحمل کنه .
به من میگفت شاید من رو اخراج کنند اما من خوشحال هستم که برای رضای خدا این کارها رو انجام دادم .
از اونجا هم اومد بیرون و در کار خرید و فروش محصولات کشاورزی مشغول شد .
خیلی خوب با مردم برخورد میکرد
بارهای سنگین تخمه کدو و ....را میخرید و در شهر های بزرگ میفروخت .
خدا برکت خاصی به کاسبی اش داده بود .
روزانه چند صد هزار تومان درامد داشت
خیلی از کاسب ها وقتی خبر شهادتش رو شنیدند بسیار متاثر شدند .
سید میلاد انقدر با اونها خب تا میکرد که خود اونها مایل بودند با سید معامله کنند .
محصولی که بعضی خریدارها با قیمت پایین میخریدند ؛ سید با قیمت خودش میخرید .
شاید خیلی ها فکر میکردند سید
انسان ساده ایست؛ حتی بعضیها ملامتش میکردند .
اما خدا برکت را در کارش قرار داده بود ، برای سید رضایت خدا مهمتر از حرفهای مردم بود .
یکی از مشتریهایش بعد از شهادتش اومد سراغ من ؛ با گریه میگفت سید تنها کسی بود که انصاف داشت ، نقد معامله میکرد و تو خرید و فروش قسم نمیخورد ، حساب و کتابش درست بود .
خلاصه بعد از مرگ مادر سید میلاد دلم به سید خوش بود .
ولی .....
او هم یک روز از من اجازه خواست و راهی دفاع از حرم شد و رفت .......
راوی : پدر شهید
ادامه دارد.........
🕊💚@fazayeasmaney