فاطمه اختصاری dan repost
کوچه را با خودم نیاوردم
خانه را جا گذاشتم ته خط
غیر یک کولهپشتی خالی
هیچ چیزی نداشتم ته خط
آخرین زنگ در که ترسیدم
آخرین بوق های اشغالی
پرده های کشیده، پنجره قفل
تختِ تنها و خانه ی خالی
لذّتِ ارتباط با مردم
آخرین استفاده از کلمات
آخرین بوسه روی پیشانیش
آخرین گوش کردنِ به صدات
آخرین بار شستن بشقاب
آخرین پارک کردنِ ماشین
آخرین پلّه های راهرو را
که پر از بغض آمدم پایین
همه هر روز توی خاطره و
همه هر شب جلوی چشم منند
همه ی بو و طعم های لجوج
که برایم نشانی از وطنند
نفرت از این زمین ِ خون آلود
سر سپردن به آسمانِ عزیز
برگِ افتاده از درختم که
باد برده از آخرین پاییز
فاطمه اختصاری
پ.ن: بعداً که قرار گرفتم، فهمیدم هر دو اتفاق مهم و تاثیرگذار زندگیام دقیقاً در ۱۷ آذر بوده.
اولی ۱۷ آذر سال ۹۲ بود، داشتم از مطب برمیگشتم، همینکه وارد پارکینگ شدم شش، هفت تا مأمور لباسشخصی مسلح دور ماشینم را گرفتند و... بعد با چشمبند و دستبند بردندم زندان اوین، بند دو الف. همهی زندگیام بعد از آن ۳۸ روز انفرادی تغییر کرد.
و دومی ۱۷ آذر سال ۹۴. بعد از دو سال غم و خستگی راهروهای دادگاه انقلاب و درگیری و اذیت و... با ترس و تردید کوله پشتی ام را برداشتم، قاچاقی از مرز رد شدم و گفتم خداحافظ ایران!
https://telegram.me/fateme_ekhtesari
@fateme_ekhtesari
خانه را جا گذاشتم ته خط
غیر یک کولهپشتی خالی
هیچ چیزی نداشتم ته خط
آخرین زنگ در که ترسیدم
آخرین بوق های اشغالی
پرده های کشیده، پنجره قفل
تختِ تنها و خانه ی خالی
لذّتِ ارتباط با مردم
آخرین استفاده از کلمات
آخرین بوسه روی پیشانیش
آخرین گوش کردنِ به صدات
آخرین بار شستن بشقاب
آخرین پارک کردنِ ماشین
آخرین پلّه های راهرو را
که پر از بغض آمدم پایین
همه هر روز توی خاطره و
همه هر شب جلوی چشم منند
همه ی بو و طعم های لجوج
که برایم نشانی از وطنند
نفرت از این زمین ِ خون آلود
سر سپردن به آسمانِ عزیز
برگِ افتاده از درختم که
باد برده از آخرین پاییز
فاطمه اختصاری
پ.ن: بعداً که قرار گرفتم، فهمیدم هر دو اتفاق مهم و تاثیرگذار زندگیام دقیقاً در ۱۷ آذر بوده.
اولی ۱۷ آذر سال ۹۲ بود، داشتم از مطب برمیگشتم، همینکه وارد پارکینگ شدم شش، هفت تا مأمور لباسشخصی مسلح دور ماشینم را گرفتند و... بعد با چشمبند و دستبند بردندم زندان اوین، بند دو الف. همهی زندگیام بعد از آن ۳۸ روز انفرادی تغییر کرد.
و دومی ۱۷ آذر سال ۹۴. بعد از دو سال غم و خستگی راهروهای دادگاه انقلاب و درگیری و اذیت و... با ترس و تردید کوله پشتی ام را برداشتم، قاچاقی از مرز رد شدم و گفتم خداحافظ ایران!
https://telegram.me/fateme_ekhtesari
@fateme_ekhtesari