تلخ‌تر از کون خیار.


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Erotika


رئیس انجمن هیترهای فلفل دلمه‌ای.
@Thekoonekhiarbot

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Erotika
Statistika
Postlar filtri




تازه سیس گرفته بودم برا خودم با قلم که دهنتو سرویس خار مادر طراحی‌ای




ناخنام رو شبیه شکلات مشهدی ترمیم کردم. 🙂


بچه‌‌ها داشتم ارایش میکزدم گفتم اینو بهتون نشون بدم، کانسیلره نشستش رو پوست خشک واقعا خداست


از اون به بعد هر موقع میخوام کمکی از کسی بگیرم قبلش کامل چک میکنم که آیا صددرصد نمیتونم از پس اون موضوع بربیام؟ و بعد میرم زیر دین کسی.


اینکه گوشت کونتو بخور ولی به کسی رو ننداز.


پارسا یک ماه پیش یک جمله به من گفت که فکر کنم تا عمر دارم سرلوحه‌ی زندگیم شده.


وای تو کونم عروسیه




اسمم عوض شد 🥹


خودخواهی آدم‌ها خیلی من رو عذاب میده. خصوصا توی روابطی که سعی میکنم برای اون فرد دوست ساپورتیو و خوبی باشم. حالا امشب یکی از اون دوستی‌ها تموم شد.
ناراحتم که تموم شد اما خوشحالم که میتونم فکر کنم در مورد اون رابطه‌، خوبی‌ها و بدی‌هاش رو بسنجم و اگر دیدم تموم شدنش برام بهتره این رو بپذیرم.
قبلا نمیتونستم چون سعی داشتم دوستی‌های بی‌هدف و یک طرفه رو به هر قیمتی نگه دارم.


امشب تو همون خونه و پشت همون در ایستادم و مامان رو دیدم که داره ماشین رو از پارکینگ در میاره بره مسافرت.
این بار بی‌ هیچ عجله‌ای و با اطلاع من. ولی بعد از اینکه در رو بست و رفت من فرو ریختم. انگار تمام اون ترس حل نشده از اون سن تو ریخت و ورژن زشت بزرگسالیش تو وجودم بیدار شد.


اون موقع واقعا نمیفهمیدم مامانم داره میره سرکار. فقط تو ذهنم ترس از رها شدن داشتم.


مامانم وقتی من اول دبستان بودم دو شیفت کار میکرد؛ مدیر مدرسه بود. من هم شیفت ظهر بودم و مامانم نمیتونست من رو صبح‌ها با خودش ببره. بخاطر همین صبح خیلی زود یواشکی از درب شیشه‌ای خونمون میزد بیرون که من نفهمم و من انقدر به مامانم وابسته بودم که هنوز ماشین رو از پارکینگ در نیاورده از خواب میپریدم و میدویدم میرفتم جلوی در شیشه‌ای خونمون و با گریه و زاری مامانم رو میدیدم که من رو پشت درِ از پشت قفل رها کرده که دنبالش ندوام و داره بدو بدو ماشین رو میبره بیرون که بره.






چرا هیچ وسیله‌ای که پول زیادی بابتش میدم رو نمیتونم درست نگهداری کنم؟


از دیشب که اومدم بپوشمش برم بیرون دیدم تو پام نمیره خیلی خودم رو سرزنش کردم و احساس بی‌مسئولیت بودن در مقابل وسایلم بهم دست داد.


یک هفته خونه نبودم، کراکسای قشنگم جلوی آفتاب بودن
برگشتم خونه دیدم نمیره تو پام،
جلوی آفتاب چلوسیده و کوچیک شدن. :-)💔

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.