⭐️ #مثل_نویسی در مورد : از دل برود هر آنکه از دیده برفت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تازه هفت سالگیام را شروع کرده بودم. که در یکی از روزهای تابستان که آتش از آسمان میبارید غرق در دنیای کودکی خودم بودم که ناگهان کامیون نارنجیرنگ بزرگی را که در خانهمان پارک شدهبود؛ دیدم. منِ سادهیِ خوشخیال گمان میکردم کامیون پر است از عروسکهایی که قرار است همبازیهای جدیدم باشند اما زهی خیال باطل!...
وقتی پدرم وسایل خانه را به همراه دو مرد دیگر در آن ماشین گذاشت متوجه شدم قرار است همبازیهایی را هم که دارم از دست بدهم...
وقتی تمام وسایل جمع شد و از دوستان عزیزم خداحافظی کردم در محلهای ناآشنا وارد شدیم.
روزهای اول به شدت حوصلهام سر میرفت و دلتنگ دوستان قدیمیام بودم.
در یکی از همین روزهای بیحوصلگی در خانهمان زده شد و دخترک سبزهپوستی با موهای همچون دریا مرا به بازی دعوت کرد ... آن روز آنقدر خوش گذشت که یادم رفته بود دلتنگ همبازیهای قبلی شوم ...
و اکنون که ده سال از آن روزها میگذرد اغراق نکردهام اگر بگویم اسم بعضی از آنها و چهرههایشان را هم به خاطر ندارم... بهراستی که از "دل برود هر آنکه از دیده برفت"...
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔗 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام 👇 :
📣 @ENSHA
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تازه هفت سالگیام را شروع کرده بودم. که در یکی از روزهای تابستان که آتش از آسمان میبارید غرق در دنیای کودکی خودم بودم که ناگهان کامیون نارنجیرنگ بزرگی را که در خانهمان پارک شدهبود؛ دیدم. منِ سادهیِ خوشخیال گمان میکردم کامیون پر است از عروسکهایی که قرار است همبازیهای جدیدم باشند اما زهی خیال باطل!...
وقتی پدرم وسایل خانه را به همراه دو مرد دیگر در آن ماشین گذاشت متوجه شدم قرار است همبازیهایی را هم که دارم از دست بدهم...
وقتی تمام وسایل جمع شد و از دوستان عزیزم خداحافظی کردم در محلهای ناآشنا وارد شدیم.
روزهای اول به شدت حوصلهام سر میرفت و دلتنگ دوستان قدیمیام بودم.
در یکی از همین روزهای بیحوصلگی در خانهمان زده شد و دخترک سبزهپوستی با موهای همچون دریا مرا به بازی دعوت کرد ... آن روز آنقدر خوش گذشت که یادم رفته بود دلتنگ همبازیهای قبلی شوم ...
و اکنون که ده سال از آن روزها میگذرد اغراق نکردهام اگر بگویم اسم بعضی از آنها و چهرههایشان را هم به خاطر ندارم... بهراستی که از "دل برود هر آنکه از دیده برفت"...
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔗 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام 👇 :
📣 @ENSHA