#رعیت_چشم_ابی1084
توی یه عملیات از پیش تعیین نشده پریدم و گردنش رو بین دست هام گرفتم.
بابا هم نامردی نکرد و شروع کرد به قلقلک دادنم...
اونقدر خندیده بودم که دستشوییم گرفته بود.
وسطش دستم رو به شکمم گرفتم و با جیغ لب زدم:
- بابااا الان میریزه.
چون قبلا وقتی که بچه بودم .. کلاس اول ابتدایی... همین حرکت باعث شد که...
بله اینجانب خودش رو خیس کنه و تا یه هفته بابا تا میدیدتم.
بهم با خنده میگفت دخترک شاشو.
همین که بابا ولم کرد دوتا داشتم چهارتای دیگم قرض کردم.
پریدم توی سرویس و کارم رو انجام دادم.
از سرویس که اخیش گویان بیرون اومدم مامان چپ چپی نگاهم کرد.
با خنده لپش رو کشیدم که تازه متوجه قرمزی چشم هاش شدم.
با تعجب لب زدم:
- مامان گریه کردی؟
توی یه عملیات از پیش تعیین نشده پریدم و گردنش رو بین دست هام گرفتم.
بابا هم نامردی نکرد و شروع کرد به قلقلک دادنم...
اونقدر خندیده بودم که دستشوییم گرفته بود.
وسطش دستم رو به شکمم گرفتم و با جیغ لب زدم:
- بابااا الان میریزه.
چون قبلا وقتی که بچه بودم .. کلاس اول ابتدایی... همین حرکت باعث شد که...
بله اینجانب خودش رو خیس کنه و تا یه هفته بابا تا میدیدتم.
بهم با خنده میگفت دخترک شاشو.
همین که بابا ولم کرد دوتا داشتم چهارتای دیگم قرض کردم.
پریدم توی سرویس و کارم رو انجام دادم.
از سرویس که اخیش گویان بیرون اومدم مامان چپ چپی نگاهم کرد.
با خنده لپش رو کشیدم که تازه متوجه قرمزی چشم هاش شدم.
با تعجب لب زدم:
- مامان گریه کردی؟