#رعیت_چشم_ابی1075
سمتش پرواز کردم... اشکان با دیدنم بت ژست لعنتی که داشت.
عینکش رو از روی چشماش بالا داد و روی موهاش گذاشت و گفت:
- به به عشق قشنگ من.
پشت چشمی در جوابش نازک کردم و نیشم تا بناگوش باز شد.
- تقدیم به عشق جذابم.
ازش خرس و گل رو گرفتم و در حالی که دلم ضعف میرفت برای بغل کردنش
اما جلوی خودم رو گرفتم.
-خیلی ممنون.
- قهر نباش دیگه زندگی من.
چپ چپی نگاهش کردم که در ماشینش رو باز کرد و گفت که بشینم.
باشه ای گفتم و توی ماشین نشستم.
- خب... میخوام برات توضیح بدم.
ابروهام چسبیدن به موهام... یعنی اشکان به این درجه از فهم و شعور رسیده.
که بخواد به من توضیح بده.
سمتش پرواز کردم... اشکان با دیدنم بت ژست لعنتی که داشت.
عینکش رو از روی چشماش بالا داد و روی موهاش گذاشت و گفت:
- به به عشق قشنگ من.
پشت چشمی در جوابش نازک کردم و نیشم تا بناگوش باز شد.
- تقدیم به عشق جذابم.
ازش خرس و گل رو گرفتم و در حالی که دلم ضعف میرفت برای بغل کردنش
اما جلوی خودم رو گرفتم.
-خیلی ممنون.
- قهر نباش دیگه زندگی من.
چپ چپی نگاهش کردم که در ماشینش رو باز کرد و گفت که بشینم.
باشه ای گفتم و توی ماشین نشستم.
- خب... میخوام برات توضیح بدم.
ابروهام چسبیدن به موهام... یعنی اشکان به این درجه از فهم و شعور رسیده.
که بخواد به من توضیح بده.