من جهنم وسرپل صراط را دوست دارم....
بالاخره رفتم سرکار و یه لقمه بخور نمیر درآوردم و یواشکی از نردبان زمین بالا رفتم و سرم را از داخل سوراخ لایه اوزون بیرون کردم!
وای وای بچه ها؛ صف سرپل صراط داره نظم وانضباط میگیره...
از مردم تو صف که نگو!
نای راه رفتن ندارند...
افسوس حسرت وندامت لرزه بر اندامشان انداخته واز بی نهایت کهکشان این صدا میاید که اینجا نه فرزندپدر را می شناسد ونه پدرفرزند را !!
اینجا روز رستاخیز است!
روز فمن یعمل مثال ذره خیر یره....
اونم توسط حسابرسی خبره به نام خدا که خودش خیر الماکرین...
هرکه داند واعمالش!
افراد در اینجا نه تبسمی نه خنده ای و نه تکبری و نه عنادی در سر دارند!
گرما و سرما و تشنگی وگرسنگی و روشنایی و تاریکی در هم امیخته...
وحشت وحشت وحشت!!
فریادها بلند است واز خالق جهان هستی می پرسند از برای لحظات خوشی کاذب و گذرا بر روی زمین که نفهمیدیم چطور وبه چه سرعتی گذشت، چرا باید سر ازاین صحرای وحشت دربیاوریم؟!!
.ناظم صف آمد وفریادی زد که لرزه بر اندام همه افتاد!
اینجا نه قد و نه و سن و نه نام خانوادگی و فامیلی وخویش وقومی مورد ملاکه و نه دین ومذهب ونژاد ونه سواد و جنگاوری...
فقط یک ترازوی بزرگی هست و همه را بر اساس احساسی که هنگام انجام عمل داشته اند می سنجند...
وترازوی سنجش اعمال فریاد می زند که فقط چشم و گوش و زبان برای سنجش پرونده زندگی ملاک نیست بلکه احساس شما را باز آفرینی میکنیم به هنگام انجام آن عمل!!
ودیدم همه داخل یک صف شدند چه آنها که شیطان بودند وچه آنها که پیرو شیطان بودند...
وگویا فقط دو صف وجود دارد یکی خوبان ودیگری بدان.
ودیدم که این صف بدان است که خناسان و پیروانشان درصف اند و
خواستم پارتی بازی کنم ببینم خوبان کیا هستن؟ وصف آنها کجا است؟؟
نماز خون ها، مسجد رفته ها، باحجاب ها، حاجی وکربلایی ها واصلا من خودم تو کدوم صف جا میگیرم؟؟!؟
که یهو احساس کردم منو هل میدن برم داخل صف بدان!!!
یعنی همون وسوسه شده ها!!!
دنبال این سوال بودم که اینها که من می شناختمشان همه داخل این صف اند!!
پس صف خوبان کجاست ومال چه کسانی است؟؟
البته این تصورات من بر اساس شنیده هایم از نصیحت های مادر بزرگم هست که معتقد به خدا وجهان پس از مرگه...
مادر بزرگ من بیسواد بود وخیلی سنتی.
او راههای دعا و دادن نذر و نیاز و رشوه وپارتی بازی را بلد نداشت وبیچاره نمیدونست که میشه با خوندن چند دعا یا رفتن به اماکن مذهبی و داشتن رابطه حسنه با بزرگان میشه زودتر به قرب الهی رسید!!
یا باتوبه پرونده چند ساله گناه را بخشید!!
مادر بزرگ من همه اش از عمل صالح حرف میزد که برای من انجامش سخت بود ؛ یعنی من دروغ نباید می گفتم وکارم را درست انجام می دادم و از اداره جیم نمی زدم...
رشوه نمی گرفتم، چاپلوسی بزرگان نمی کردم وگره ای از مشکلات زندگی مردم باز میکردم!!
نمیدونست یکی از راههای پولدار شدن تو اداره اول سنگ انداختن جلو ارباب رجوع هست و بعد خوندن نماز اول اول وقت در حضور ریاست اداره وحراست!!! وگرنه با حقوق اداره که نمیشد زن گرفت وقسط ماشین وخونه داد....
آخرش هم مثل یاد گرفتن دور زدن تحریم ها میشه از اجرای عدالت خدا در رفت...
بیچاره مادر بزرگم که تو ذهن خودش و بچگی من از سرپل صراط این تصور را میساخت! صف خوبان و بدان و لاغیر....
بازی کن وسط نداریم!! وهمه اش میگفت سر خدا نمیشه کلاه گذاشت...
کجایی ننه؟
حیف که مردی ونمی بینی چطوری من مثل دور زدن تحریم ها دارم دور کائنات می چرخم وسر فرشته های آکل وماکول کلاه میذارم...
بالاخره رفتم سرکار و یه لقمه بخور نمیر درآوردم و یواشکی از نردبان زمین بالا رفتم و سرم را از داخل سوراخ لایه اوزون بیرون کردم!
وای وای بچه ها؛ صف سرپل صراط داره نظم وانضباط میگیره...
از مردم تو صف که نگو!
نای راه رفتن ندارند...
افسوس حسرت وندامت لرزه بر اندامشان انداخته واز بی نهایت کهکشان این صدا میاید که اینجا نه فرزندپدر را می شناسد ونه پدرفرزند را !!
اینجا روز رستاخیز است!
روز فمن یعمل مثال ذره خیر یره....
اونم توسط حسابرسی خبره به نام خدا که خودش خیر الماکرین...
هرکه داند واعمالش!
افراد در اینجا نه تبسمی نه خنده ای و نه تکبری و نه عنادی در سر دارند!
گرما و سرما و تشنگی وگرسنگی و روشنایی و تاریکی در هم امیخته...
وحشت وحشت وحشت!!
فریادها بلند است واز خالق جهان هستی می پرسند از برای لحظات خوشی کاذب و گذرا بر روی زمین که نفهمیدیم چطور وبه چه سرعتی گذشت، چرا باید سر ازاین صحرای وحشت دربیاوریم؟!!
.ناظم صف آمد وفریادی زد که لرزه بر اندام همه افتاد!
اینجا نه قد و نه و سن و نه نام خانوادگی و فامیلی وخویش وقومی مورد ملاکه و نه دین ومذهب ونژاد ونه سواد و جنگاوری...
فقط یک ترازوی بزرگی هست و همه را بر اساس احساسی که هنگام انجام عمل داشته اند می سنجند...
وترازوی سنجش اعمال فریاد می زند که فقط چشم و گوش و زبان برای سنجش پرونده زندگی ملاک نیست بلکه احساس شما را باز آفرینی میکنیم به هنگام انجام آن عمل!!
ودیدم همه داخل یک صف شدند چه آنها که شیطان بودند وچه آنها که پیرو شیطان بودند...
وگویا فقط دو صف وجود دارد یکی خوبان ودیگری بدان.
ودیدم که این صف بدان است که خناسان و پیروانشان درصف اند و
خواستم پارتی بازی کنم ببینم خوبان کیا هستن؟ وصف آنها کجا است؟؟
نماز خون ها، مسجد رفته ها، باحجاب ها، حاجی وکربلایی ها واصلا من خودم تو کدوم صف جا میگیرم؟؟!؟
که یهو احساس کردم منو هل میدن برم داخل صف بدان!!!
یعنی همون وسوسه شده ها!!!
دنبال این سوال بودم که اینها که من می شناختمشان همه داخل این صف اند!!
پس صف خوبان کجاست ومال چه کسانی است؟؟
البته این تصورات من بر اساس شنیده هایم از نصیحت های مادر بزرگم هست که معتقد به خدا وجهان پس از مرگه...
مادر بزرگ من بیسواد بود وخیلی سنتی.
او راههای دعا و دادن نذر و نیاز و رشوه وپارتی بازی را بلد نداشت وبیچاره نمیدونست که میشه با خوندن چند دعا یا رفتن به اماکن مذهبی و داشتن رابطه حسنه با بزرگان میشه زودتر به قرب الهی رسید!!
یا باتوبه پرونده چند ساله گناه را بخشید!!
مادر بزرگ من همه اش از عمل صالح حرف میزد که برای من انجامش سخت بود ؛ یعنی من دروغ نباید می گفتم وکارم را درست انجام می دادم و از اداره جیم نمی زدم...
رشوه نمی گرفتم، چاپلوسی بزرگان نمی کردم وگره ای از مشکلات زندگی مردم باز میکردم!!
نمیدونست یکی از راههای پولدار شدن تو اداره اول سنگ انداختن جلو ارباب رجوع هست و بعد خوندن نماز اول اول وقت در حضور ریاست اداره وحراست!!! وگرنه با حقوق اداره که نمیشد زن گرفت وقسط ماشین وخونه داد....
آخرش هم مثل یاد گرفتن دور زدن تحریم ها میشه از اجرای عدالت خدا در رفت...
بیچاره مادر بزرگم که تو ذهن خودش و بچگی من از سرپل صراط این تصور را میساخت! صف خوبان و بدان و لاغیر....
بازی کن وسط نداریم!! وهمه اش میگفت سر خدا نمیشه کلاه گذاشت...
کجایی ننه؟
حیف که مردی ونمی بینی چطوری من مثل دور زدن تحریم ها دارم دور کائنات می چرخم وسر فرشته های آکل وماکول کلاه میذارم...