سید محمد عرشیانفر


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


کانال تلگرامی عرشیانیها / کانال رسمی سیدمحمدعرشیانفر
www.arshiyaniha.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
گوگولی کی بودی تو؟




خداوکیلی پاشو حال کن، خدا منتظرته 🤩




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


قدرت دلار بالاتره یا قدرت خدا؟


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
⭕️به این ویدئو و چهره‌ی کودکانی که ابراز محبت و کلام محبت‌آمیز والدینشون رو می‌شنون دقت کنید! این کلمات قدرتمند قطعاً در سرنوشت
این کودکان تأثیر خواهند داشت.

مهم‌ترین تمرین برای ما اینه که محبت و علاقه‌مون رو بی‌دریغ و با قدرت کلام به عزیزانمون، خانواده و فرزندانمون ابزار کنیم تا زندگی برای خودمون و اونها زیباتر بشه.🌹






شروع هفته‌اتون عاااااالی ... 🌷


🌺 این هم هدیه به اونهایی که جسمشون توی زمین نیست ولی یاد و خاطره هاشون توی ذهن و قلب ماست ………….




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
فرصت مهربانی، همدلی، عشق و خدمت به دیگران، یکی از زیباترین و ارزشمندترین هدایای الهی است که در مدت زندگی ما در اختیارمون گذاشته شده ... قدر این فرصت‌ها رو بدونیم 🫴


یکی از بزرگترین افتخاراتم در این دنیا اینه که روز
🌺سوم شعبان🌺
به دنیا اومدم
این روز رو خیلییییییییی خیلیییییییییی
دوست دارم
به همین مناسبت امشب ساعت ۲۱ و ۲۱ دقیقه
میخوام
یک راهکار عالی
برای زیاد شدن رزق و روزی
تقدیم دوستان جان کنم
اینم هدیه ما خدمت شما🎁


🎶 با شنیدن این فایل پرانرژی، سرشار از ارتعاش شادی و پیشرفت، به سمت ساختن یک هفته‌ی عالی پیش بریم! این فایل پرانرژی رو برای عزیزانتون هم بفرستید و این موج زیبا رو انتشار بدید ...

45.9k 0 1.6k 1.5k

📖آن شب با همسرش رفته بودند بیرون. آخر شب که به خانه برگشتند، دیدند اسباب و اثاثیه‌ی خانه وسط اتاق روی هم تلنبار شده است. شستشان خبردار شد که دزد آمده. 

مرد دزد راه فراری نداشت. از پشت اثاثیه آمد بیرون. سرش را انداخت. قوام سلام گرمی کرد.
دزد شرمگین و بیمناک خواست فرار کند، اما قوام مانعش شد: «حالا که تا اینجا آمدی، صبر کن یک چای با هم بخوریم، بعد برو» 
دستش را گرفت و برد داخل اتاق. برایش چای و میوه آورد و حسابی پذیرایی کرد. 
«اهل کجایی؟» 
«خاک سفید.» 


قوام به فکر فرو رفت. بعد از چند لحظه قندان را برداشت و به مرد تعارف کرد گفت:

«این فرش دستی‌ها مال توست. برو باهاشان یک چرخ دستی بخر و میوه بفروش. هر چه هم که از بارت ماند و نخریدند، هر شب بیاور، خودم می‌خرم.»

🔹 حکایتی از کتاب آقا سید مهدی قوام
📚 (مسیحای شهر، ص ۹۸)




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
اگه دلتون شکست من رو هم دعا کنید🥹


⭕️⭕️ سلام، سلااام، سلاااااام
به امید خدا، امشب نهمین قسمت از لایو «عطای کثیر» رو در ساعت 22:22 در خدمت شما عزیزان خواهم بود.

https://www.instagram.com/arshian.international.group

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.