#سکانس_آخر
✍ : امیرساعی
سيه پوش سيه بختم
سيه روي و سيه موي و سيه تختم
سیه کلکی ، سیه چشم و سیه خال
ربوده دین و عقلم را زدستم
سيه پوش سکوت همرهانم
سیه پوش امید سروهای سبز دورانم
سیه پوش ممات آرزوهایم..
زصبح روز پيدايش
طلوع اولين روز نفسهايم
فلك مي ريزد اندر جام تقديرم
شراب تلخ تحقيرم
و من ناچار مينوشم و سرمست ميگردم
و مجنون وار ميخندم
برين حكمت
برين خلقت
براين جبري كه نامش هست، قسمت
وميخندم پریشان حال و سرگردان
به زور و پول و تزویری كه نامش ميشود : ت؟؟؟؟
به کوری و به جهل وجبر مهجوري كه نامش ميشود : ت؟؟؟؟
به تزويري كه نامش هست: تفقید
به هورايي كه ناميدند تكبير
و بربغضي كه نامش هست : تفسير
✍ : من از اين باده تلخین و شیرینم
زسر تا پاي سرشارم
اگر چه خوب ميدانم!
كه اين سرمستی سنگین شیرینم
كشد آخر مرا روزی بپای مرگ رنگینم
ولي من باز مي نوشم..
شراب سرخ دیرینم
و میخواهم فخور و خرم و خندان
فلق گاه زمستانی سفید و سرد و برفی
به پیش پای اشعارم
زنم بوسه به لبهای طناب چوبه دارم
سکانس آخر این شور و سرمستی
سکوت شاعری جان داده در معراج
بیفتد در میان مردمک های
دو چشم میشی گریان دلدارم
قدح پر کن قلم ما را که مستی را زسر گیرم
چنان مستم نما امشب
كه تا از فرط سرمستي دوچشمانم نبينند
خداياني كه بهر دانه اي ارزن
به دام توري شيطان اسيرند
من از سودای این مستی
به خويش خويش ميخندم
به يارانم
به خويشانم
كه همچون عروسكهاي مست خيمه شب بازي
به نخها و رسن های سپيد خيمه شب بازان اسيرند.
عجب طنزيست اين دنيا !
خداوندا ! مگر نه؟
عجب آشفته بازاریست!
خداوندا! مگر نه؟
ز شيطاني كه در روز ازل بايد
بپاي آدمي مي بست سجده
و شمشيري كه در روز ابد بايد
كند تاريخ را بنده
همه سرمستي و طنز است!
خداوندا ! مگر نه؟
دگر بس کن ، دگر بس کن!
بگیر از من..بگیر از من...
بگير ازمن خدايا خنده هايم
که این خنده مرا چون درد و چون آه است
و از صدها هزاران گريه جانسوز
جانكاه است
ج... ا....ن.....ک.....ا....ه....ا.....س....ت
امیرساعی : #روشن
༻༠༺༻🦋༺༻༠༺
📡 @amilii ☜ دنیزسسی
༻༠༺༻🦋༺༻༠༺
#پیج دنیزسسی در اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/_deniz_sasi
پل ارتباطی :
@amirsaeinia
✍ : امیرساعی
سيه پوش سيه بختم
سيه روي و سيه موي و سيه تختم
سیه کلکی ، سیه چشم و سیه خال
ربوده دین و عقلم را زدستم
سيه پوش سکوت همرهانم
سیه پوش امید سروهای سبز دورانم
سیه پوش ممات آرزوهایم..
زصبح روز پيدايش
طلوع اولين روز نفسهايم
فلك مي ريزد اندر جام تقديرم
شراب تلخ تحقيرم
و من ناچار مينوشم و سرمست ميگردم
و مجنون وار ميخندم
برين حكمت
برين خلقت
براين جبري كه نامش هست، قسمت
وميخندم پریشان حال و سرگردان
به زور و پول و تزویری كه نامش ميشود : ت؟؟؟؟
به کوری و به جهل وجبر مهجوري كه نامش ميشود : ت؟؟؟؟
به تزويري كه نامش هست: تفقید
به هورايي كه ناميدند تكبير
و بربغضي كه نامش هست : تفسير
✍ : من از اين باده تلخین و شیرینم
زسر تا پاي سرشارم
اگر چه خوب ميدانم!
كه اين سرمستی سنگین شیرینم
كشد آخر مرا روزی بپای مرگ رنگینم
ولي من باز مي نوشم..
شراب سرخ دیرینم
و میخواهم فخور و خرم و خندان
فلق گاه زمستانی سفید و سرد و برفی
به پیش پای اشعارم
زنم بوسه به لبهای طناب چوبه دارم
سکانس آخر این شور و سرمستی
سکوت شاعری جان داده در معراج
بیفتد در میان مردمک های
دو چشم میشی گریان دلدارم
قدح پر کن قلم ما را که مستی را زسر گیرم
چنان مستم نما امشب
كه تا از فرط سرمستي دوچشمانم نبينند
خداياني كه بهر دانه اي ارزن
به دام توري شيطان اسيرند
من از سودای این مستی
به خويش خويش ميخندم
به يارانم
به خويشانم
كه همچون عروسكهاي مست خيمه شب بازي
به نخها و رسن های سپيد خيمه شب بازان اسيرند.
عجب طنزيست اين دنيا !
خداوندا ! مگر نه؟
عجب آشفته بازاریست!
خداوندا! مگر نه؟
ز شيطاني كه در روز ازل بايد
بپاي آدمي مي بست سجده
و شمشيري كه در روز ابد بايد
كند تاريخ را بنده
همه سرمستي و طنز است!
خداوندا ! مگر نه؟
دگر بس کن ، دگر بس کن!
بگیر از من..بگیر از من...
بگير ازمن خدايا خنده هايم
که این خنده مرا چون درد و چون آه است
و از صدها هزاران گريه جانسوز
جانكاه است
ج... ا....ن.....ک.....ا....ه....ا.....س....ت
امیرساعی : #روشن
༻༠༺༻🦋༺༻༠༺
📡 @amilii ☜ دنیزسسی
༻༠༺༻🦋༺༻༠༺
#پیج دنیزسسی در اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/_deniz_sasi
پل ارتباطی :
@amirsaeinia