خواب گران!
با غرش آذرخشی که صدای مهیبش پردۀ گوش را پاره میکرد، اعضای خانواده از خواب پریدند. یکی از آنها اما همچنان در خواب گران بود و خرناسه میکشید. مادر رو به یکی از فرزندانش کرد و گفت؛ این را هم صدا بزن تا بیدار شود، چون بیم سیل میرود. فرزند گفت؛ این از غرش آذرخشی بدان گوشخراشی و هولناکی بیدار نشد و آنگاه تو انتظار داری با صدای من بیدار شود؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
با غرش آذرخشی که صدای مهیبش پردۀ گوش را پاره میکرد، اعضای خانواده از خواب پریدند. یکی از آنها اما همچنان در خواب گران بود و خرناسه میکشید. مادر رو به یکی از فرزندانش کرد و گفت؛ این را هم صدا بزن تا بیدار شود، چون بیم سیل میرود. فرزند گفت؛ این از غرش آذرخشی بدان گوشخراشی و هولناکی بیدار نشد و آنگاه تو انتظار داری با صدای من بیدار شود؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad