هر وقت دعوا میکردیم اون میومد واسه آشتی حتی اگر مقصر بودم دلش نمیومد یک شب هم قهر بخوابیم، اونقدری که اون بود، من نبودم. خوشی زده بود زیر دلم، یکی از همون شبا که دعوا کرده بودیم دیدم خبری ازش نیست گرفتم خوابیدم بی شب بخیر. یهویی حس کردم خیلی تنهام، حجم نبودنش رو خیلی حس کردم گوشیو برداشتم پیام بدم دیدم همه جا دلیت زده! زنگ زدم خاموش بود، یه جور رفته بود انگار از اول نبوده، از اون شب هرشب حس میکنم خیلی تنهام. خواستم بگم وقتی
رفت فهمیدم کیو از دست دادم!
رفت فهمیدم کیو از دست دادم!