سروش دباغ dan repost
کتاب پیش رو، « در کشاکش رنج و معنا»، پس از « حریم علفهای قربت»، « آبی دریای بیکران»، « از خیام تا یالوم» و « سرشاری خوشۀ زیست» در می رسد و ایستگاه بعدیِ این سفر اگزیستانسیلِ دور و درازست. دو مفهوم مهیبِ اگزیستانسیلِ « رنج» و «معنای زندگی»، صحنه گردانِ این دفترند.
نوشتارِ « زیر و زبر شدنِ اگزیستانسیلِ تولستوی»، با مدّ نظر قرار دادنِ اثر خواندنیِ «اعترافاتِ» تولستوی، چند و چون و تلقی های مختلف معنای زندگی را می کاود. دو جستارِ « دویدن در پی معنا» و « کودکیِ شورآبها»، خواننده را با روایتِ نگارنده از « معنای زندگی» و تجربۀ زیسته اش در این باب آشناتر می سازد.
« داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنج اندیش»، دیگر نوشتار این مجموعه است. تفکیک میان « رنج امحاءناپذیر» و « رنج امحاء پذیر»، همچنین انحاء رنج امحاءناپذیر به روایت نگارنده، با پیش چشم داشتنِ شاهکارِ « برادران کارامازوفِ» داستایفسکی، در این جستار بلند صورتبندی شده است.
در سالیان اخیر، در سلوکِ سیاسیِ خویش، همانطور که در دو جستار « چگونه سوسیال دموکرات شدم؟ » نگاشته ام، از اردوگاه لیبرال دموکراسی به منزلگاه سوسیال دموکراسی کوچ کرده ام. همچنین در سلوک فلسفیِ خود، چنانکه در سخنرانیِ « صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متاخر» آورده ام، از « صدق مطابقتی» به صدقِ « اقناعی-روایی» رسیده ام؛ ایستار فلسفیِ ای که در سلوک اگزیستانسیلِ نگارنده در یکسال اخیر سخت ریزش کرده و همپوشانی روشنی با مفاهیمِ هایدگریِ « آشکارگی هستی»، « شبانی وجود» و « زبان خانۀ وجود است» دارد.
برگزاری درسگفتارِ « بایزید و بوالحسن» طی چند ماه اخیر، این پوست اندازی را بر نویسنده روشن تر ساخته؛ که اندیشیدن و زیر و زبر گشتن و شدن و واکاویدنِ قلعه هزار توی زبان، از مقوماتِ گریز ناپذیرِ «سلوک اگزیستانسیل» است. نوشتار، "سلوک اگزیستانسیل، «آشکارگی هستی» و « صدقِ اقناعی-رواقی»"، روایت گر این تلاطم ها و تحولات است.
پس از آن، نوبت به بخش ضمایم کتاب می رسد؛ ضمایمی که برای آشنایی جدی تر و روشمندتر با چند و چونِ « طرحواره عرفان مدرن/سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حقیقتا رهگشا و آموزنده است....
امیدوارم خوانندۀ محترم، از لابلای سطور و صفحاتِ جستارهای « در کشاکش رنج معنا»، افزون بر آشنایی با روایت نگارنده از مفاهیم « رنج» و « معنا» و چند و چون و جایگاه آنها در « سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حدیث پاشانیِ نویسنده را هم که بسان پرّ کاهی در مصاف تندِ باد بدین سو و بدان سو می رود و بالا و پایین می شود، ببیند. همچنین، احوال اگزیستانسیلِ خود را رصد کند و به تماشای آنها در آیینۀ مقولاتِ « رنج»، « معنا» و « تنهایی» بنشیند."و با خود زمزمه کند:
« دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
دچار باید بود
وگرنه زمزمۀ حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد. "
نوشتارِ « زیر و زبر شدنِ اگزیستانسیلِ تولستوی»، با مدّ نظر قرار دادنِ اثر خواندنیِ «اعترافاتِ» تولستوی، چند و چون و تلقی های مختلف معنای زندگی را می کاود. دو جستارِ « دویدن در پی معنا» و « کودکیِ شورآبها»، خواننده را با روایتِ نگارنده از « معنای زندگی» و تجربۀ زیسته اش در این باب آشناتر می سازد.
« داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنج اندیش»، دیگر نوشتار این مجموعه است. تفکیک میان « رنج امحاءناپذیر» و « رنج امحاء پذیر»، همچنین انحاء رنج امحاءناپذیر به روایت نگارنده، با پیش چشم داشتنِ شاهکارِ « برادران کارامازوفِ» داستایفسکی، در این جستار بلند صورتبندی شده است.
در سالیان اخیر، در سلوکِ سیاسیِ خویش، همانطور که در دو جستار « چگونه سوسیال دموکرات شدم؟ » نگاشته ام، از اردوگاه لیبرال دموکراسی به منزلگاه سوسیال دموکراسی کوچ کرده ام. همچنین در سلوک فلسفیِ خود، چنانکه در سخنرانیِ « صدق به روایت فرگه و ویتگنشتاین متاخر» آورده ام، از « صدق مطابقتی» به صدقِ « اقناعی-روایی» رسیده ام؛ ایستار فلسفیِ ای که در سلوک اگزیستانسیلِ نگارنده در یکسال اخیر سخت ریزش کرده و همپوشانی روشنی با مفاهیمِ هایدگریِ « آشکارگی هستی»، « شبانی وجود» و « زبان خانۀ وجود است» دارد.
برگزاری درسگفتارِ « بایزید و بوالحسن» طی چند ماه اخیر، این پوست اندازی را بر نویسنده روشن تر ساخته؛ که اندیشیدن و زیر و زبر گشتن و شدن و واکاویدنِ قلعه هزار توی زبان، از مقوماتِ گریز ناپذیرِ «سلوک اگزیستانسیل» است. نوشتار، "سلوک اگزیستانسیل، «آشکارگی هستی» و « صدقِ اقناعی-رواقی»"، روایت گر این تلاطم ها و تحولات است.
پس از آن، نوبت به بخش ضمایم کتاب می رسد؛ ضمایمی که برای آشنایی جدی تر و روشمندتر با چند و چونِ « طرحواره عرفان مدرن/سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حقیقتا رهگشا و آموزنده است....
امیدوارم خوانندۀ محترم، از لابلای سطور و صفحاتِ جستارهای « در کشاکش رنج معنا»، افزون بر آشنایی با روایت نگارنده از مفاهیم « رنج» و « معنا» و چند و چون و جایگاه آنها در « سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، حدیث پاشانیِ نویسنده را هم که بسان پرّ کاهی در مصاف تندِ باد بدین سو و بدان سو می رود و بالا و پایین می شود، ببیند. همچنین، احوال اگزیستانسیلِ خود را رصد کند و به تماشای آنها در آیینۀ مقولاتِ « رنج»، « معنا» و « تنهایی» بنشیند."و با خود زمزمه کند:
« دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
دچار باید بود
وگرنه زمزمۀ حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد. "