شاید بپرسید بعدش چی شد.
دختره یه کم ماتش برد. منم شونه بالا انداختم، چون حق گفته بودم خدایی. ما کمی اونجا ایستادیم و زل زدیم به هم. بعد اولین انسان چشمرنگیای که در عمرم از نزدیک دیدهم، که خواهرزادهی مدیر مدرسه بود و تو جشن شکوفهها مسوول پخش کردن جایزهها کرده بودنش، و قدش هم بلند و موهاش هم بور بود، و خداوند از هر زاویهای که فکرش رو بکنی همینجور نعمت و پریویلج ریخته بود تو دامنش، وارد مکالمهمون شد و کیک رو گرفت با دست به دو نیم تقسیم کرد، و نشون داد که خداوند از نعمت عقل هم بینصیبش نگذاشته.
اسمش پرنیان بود گمونم. اسمش هم قشنگ بود. اخلاقشم قشنگ بود. بسیار خاکی و خودمونی. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.
دختره یه کم ماتش برد. منم شونه بالا انداختم، چون حق گفته بودم خدایی. ما کمی اونجا ایستادیم و زل زدیم به هم. بعد اولین انسان چشمرنگیای که در عمرم از نزدیک دیدهم، که خواهرزادهی مدیر مدرسه بود و تو جشن شکوفهها مسوول پخش کردن جایزهها کرده بودنش، و قدش هم بلند و موهاش هم بور بود، و خداوند از هر زاویهای که فکرش رو بکنی همینجور نعمت و پریویلج ریخته بود تو دامنش، وارد مکالمهمون شد و کیک رو گرفت با دست به دو نیم تقسیم کرد، و نشون داد که خداوند از نعمت عقل هم بینصیبش نگذاشته.
اسمش پرنیان بود گمونم. اسمش هم قشنگ بود. اخلاقشم قشنگ بود. بسیار خاکی و خودمونی. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.