💭 اژدهای کوچک گفت: «گاهی فکر میکنم اونقدر که باید خوب نیستم».
💬 پاندای بزرگ گفت: «درخت گیلاس خودش رو با درختهای دیگه مقایسه نمیکنه، فقط شکوفه میده»...
💭 اژدهای کوچک پرسید: «اگه بعضیها از من یا کارهام خوششون نیاد چی؟»
💬 پاندای بزرگ گفت: «تو باید راه خودت رو بری. بهتره اونها رو از دست بدی تا خودت رو»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «برگها دارن میمیرن».
💬 پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رهاکردن چقدر میتونه زیبا باشه»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «تو شنوندهی خوبی هستی».
💬 پاندای بزرگ جواب داد: «شنیدن هیچوقت برام دردسر درست نکرده»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «نمیتونم احساسم رو توضیح بدم».
💬 پاندای بزرگ لبخند زد و گفت: «عیبی نداره. کلمهها برای همه چی کافی نیستن»...
💭 اژدهای کوچک پرسید: «فکرهای بد باعث میشن من آدم بدی بشم؟»
💬 پاندای بزرگ گفت: «نه، موجها اقیانوس نیستن. فکرها هم ذهن نیستن»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «چه حیف که خیلی وقت پیش این درخت رو نکاشتیم. تصور کن الان چقدر بزرگ شده بود».
💬 پاندای بزرگ گفت: «الان که داریم میکاریمش، همین مهمه».
💭 اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گلها رو ببینم.»
💬 پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اونها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «میخوام یه غرفه بزنم و از این کدو تنبلهای ترسناک بفروشم. ولی میترسم شکست بخورم».
💬 پاندای بزرگ باز هم برای دوستش چای ریخت و گفت: «ممکنه شکست بخوری کوچولو، ولی اگه از ترس امتحانش نکنی، قطعاً شکست خوردی».
💭 و دست انتها پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهمتره، سفر یا مقصد؟»
💬 اژدهای کوچک گفت: «همسفر».
📌 از کتاب قشنگ و خوندنی پاندای بزرگ و اژدهای کوچک؛ اثر جیمز نوربری (Norbury).
#خانهی_روانشناسی_هرات
✨ @Psy_Herat
💬 پاندای بزرگ گفت: «درخت گیلاس خودش رو با درختهای دیگه مقایسه نمیکنه، فقط شکوفه میده»...
💭 اژدهای کوچک پرسید: «اگه بعضیها از من یا کارهام خوششون نیاد چی؟»
💬 پاندای بزرگ گفت: «تو باید راه خودت رو بری. بهتره اونها رو از دست بدی تا خودت رو»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «برگها دارن میمیرن».
💬 پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رهاکردن چقدر میتونه زیبا باشه»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «تو شنوندهی خوبی هستی».
💬 پاندای بزرگ جواب داد: «شنیدن هیچوقت برام دردسر درست نکرده»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «نمیتونم احساسم رو توضیح بدم».
💬 پاندای بزرگ لبخند زد و گفت: «عیبی نداره. کلمهها برای همه چی کافی نیستن»...
💭 اژدهای کوچک پرسید: «فکرهای بد باعث میشن من آدم بدی بشم؟»
💬 پاندای بزرگ گفت: «نه، موجها اقیانوس نیستن. فکرها هم ذهن نیستن»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «چه حیف که خیلی وقت پیش این درخت رو نکاشتیم. تصور کن الان چقدر بزرگ شده بود».
💬 پاندای بزرگ گفت: «الان که داریم میکاریمش، همین مهمه».
💭 اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گلها رو ببینم.»
💬 پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اونها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن»...
💭 اژدهای کوچک گفت: «میخوام یه غرفه بزنم و از این کدو تنبلهای ترسناک بفروشم. ولی میترسم شکست بخورم».
💬 پاندای بزرگ باز هم برای دوستش چای ریخت و گفت: «ممکنه شکست بخوری کوچولو، ولی اگه از ترس امتحانش نکنی، قطعاً شکست خوردی».
💭 و دست انتها پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهمتره، سفر یا مقصد؟»
💬 اژدهای کوچک گفت: «همسفر».
📌 از کتاب قشنگ و خوندنی پاندای بزرگ و اژدهای کوچک؛ اثر جیمز نوربری (Norbury).
#خانهی_روانشناسی_هرات
✨ @Psy_Herat