شیخِ دیشب


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Bloglar


از خون دل نوشتن
.
Fragments that may or may not be a part of a whole

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Bloglar
Statistika
Postlar filtri


آسمان عصر امروز همچون سپیده‌دم بود.


«به چه کاری می‌خواهم دست بزنم و آن وقت از چه مزخرفاتی می‌ترسم. هوم ... بله ... همه چیز در دست انسان است اما از توانایی خود استفاده نمی‌کند چون ترسو است.... این دیگر واضح است .... راستی مردم از چه چیز بیشتر می‌ترسند؟ ... از قدم تازه و از سخن تازه و بدیع خود بیش از همه چیز می ترسند ... اما باید بگویم که پر حرف می‌زنم و چون پر حرف می‌زنم کاری انجام نمی‌دهم، یا شاید هم چون کاری انجام نمی‌دهم زیاد حرف میزنم پرحرفی را در همین ماه اخیر یاد گرفته ام که تمام شبانه روز را در گوشه ای دراز کشیده فکر .... شاه و زورک را میکردم خوب اکنون برای چه میروم؟ مگر من عرضه آن را دارم؟ مگر این جدی است؟ نه هیچ جدی نیست فکر و خیال عبثی است. دلم را خوش می‌کنم نوعی سرگرمی است بله شاید هم واقعاً سرگرمی باشد.» —جنایت و مکافات


این خطوط آن‌قدر یادآور هذیان‌های یادداشت‌های زیرزمینی بود که خیال کردم کتاب اشتباهی باز کرده‌ام.


سایت پخش زنده از من می‌خواهد adblocker را خاموش کنم، تا برایم adblocker تبلیغ کند «دیگر نمیتانم»😖




یک روز امسال از خلوتیِ بازار کتاب حیرتم آمد، بویژه با این ضمیمه که خود من نیز زمانی به این بازار خواهم پیوست. از آن روز، بیش از پیش به خریدن کتاب همت ورزیدم.
در مورد این وضع اندوه‌ناک هم شاید بهتر است فکری بکنم. چه، برای اهل فلسفه جز تدریس و انتشار کاری نمی‌شناسم.
خود من نیز شاید اگر حالا بیست ساله بودم همین اندازه در کلاس درگیر گوشی بودم، نمی‌دانم.


دلم از میزان دانشجویانی که در کلاس سر به گوشی دارند می‌شکند.


یا یادگیری را می‌دانیم یا نمی‌دانیم. اگر یادگیری می‌دانیم از فراگیریِ آن بی‌نیازیم. اگر یادگیری نمی‌دانیم از فراگیریِ یادگیری ناتوانیم. در هر صورت فراگیریِ یادگیری بی‌معنا خواهد بود.
—با نگاهی به منون افلاطون


برخی کاربران هنگام ثبت کردن فیلم دیده شده در یادداشت‌های خود به دادن/ ندادن ❤️ رضایت می‌دهند. این چاره مرا به یاد عکس نقد ارسطو به افلاطون «کسی که می‌خواهد ناتوانی‌اش در شمردن با اعداد کوچک را با شمردن با اعداد بزرگ برطرف کند» می‌اندازد. برعکس آن، کاربران یادشده به جای آنکه ده گزینه (از ۰/۵ ★ تا ۵ ★) با دو گزینه (❤️ یا بدون ❤️) نظرشان دربارهٔ فیلم را ثبت می‌کنند. دیدگاه من دربارهٔ فیلم به اینکه دوستش داشتم یا نداشتم خلاصه نمی‌شود. در نتیجه این راهکار نه‌تنها راهگشا‌تر نیست، بلکه محدودتر هم هست.


یک نکته دربارهٔ «الیس دیگر...»:
شاید به جهت سادگی و تواضع فیلم از نظر تولید، در لترباکسد (از ۵) بدان ۳ دادم، و این یعنی فیلم خوبی است و ارزش دیدن دارد‌. بخشی از روانم بابت این نمره عذاب وجدان گرفت، ولی با این‌حال از آن نمره عقب نکشیدم. در عوض، پیش از دادن نمرهٔ ۳ به هر فیلم درام از خودم می‌پرسم: «آیا به اندازهٔ الیس هم خوب بود؟»‌. در نتیجه، از آن پس، به فیلم‌های بسیاری ۲.۵ داده‌ام. راهکار دیگر آنست که سنجش‌ناپذیریِ فیلم‌ها را پذیرفته و به کلی از نمره دادن دست بردارم.


دو فیلم فمینیستیِ محبوبم، بدون ترتیب و بسته به حال بیننده:
-الیس دیگر این‌جا زندگی نمی‌کند [Alice doesn't live here anymore](۱۹۷۴)
-مدمکس: جادهٔ خشم [Mad Max: fury road] (۲۰۱۵)


تجربه‌ای که با باران مغربیِ امشب هم‌هنگام شد.


شنیدن دوباره‌اش تجربهٔ احساسیِ نیرومندی بود. این نخستین و یکی از دویت‌داشتنی‌ترین ترانه‌ای که از موچورایف (هنگام ورود گرگ چچن، حمزه چیمایف) شنیده‌ام؛ ترانه‌ای که gateway drug من با موسیقیِ مقاومت چچن شد.
ویدیو همراه با ترجمه


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
"There is nothing more tragic than getting close to a submission hold and, then, watching it run away because of bad mechanics." —John Danaher


یک خواب عصرانه عاقلانه‎ترین و بصرفه‎ترین تدبیر بود.


از یک تصادف جان سالم به در بردم و حالا آوار باورهای خرافی به سرم می‌ریزند. مقاومت کار سختی است.


لطایف الشیخ


از گفته‌های دوست‌داشتنیِ استادم این بود: چکش همه‌چیز را میخ می‌بیند.
#مفهوم


در دندان‌پزشکی، از لامپ بالای سرم چنان متنفر شدم که دلم می‌خواست به آن سانکاکو جیمه (یا triangle choke) بزنم. تمام دو ساعت آخر با این وسوسه روی تخت دراز کشیده بودم و به لجستیک این کار می‌اندیشیدم.

پ.ن: در تمام این مدت از هیچ دارویی اثر نپذیرفته و در حال بهنجار خودم بودم.


در همین راستا، کسی که معتقد است «مال مردم خور یه روزی چوبشو می‌خوره» اگر طرفش بعد بیست سال دل‌درد بگیرد هم آن را تاوان مال مردم خوری می‌شمارد.


یاد ندارم تا کنون این اندازه از خواندن (یا شنیدن) واژهٔ «صلح» دچار ترس یا نفرت شده باشم.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.