چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم
میروم تا در غبار غم فراموشت کنم
سر در آغوش پشیمانی گذارم تا تو را
ای امید آتشین ، با گریه خاموشت کنم
ای دل از این شام ظلمت گر سلامت بگذری
صبح روشن را غلام حلقه در گوشت کنم
بعد از این ، ای بینصیب از مستی جام مراد !
از شراب نامرادی مست و مدهوشت کنم ...
~
فریدون مشیری˙❥˙
@Official_Hich ˙❥˙