🔴داستان مورچه خاکبسر (خیلی باحاله از دستش ندین و حتماااا برای بقیه تعریف کنید)
join👉
@niniperarinروزی، روزگاری كك و مورچه ای با هم دوست بودند. یك روز كك به مورچه گفت "وای که دلم از گشنگی ضعف می ره". مورچه گفت "منم مثل تو. بیا بریم چیزی بگیریم و شكممون را وصله پینه كنیم. بعد نشستند و گفتند: "چی بگیریم؟ چی نگیریم؟"
گردو بگیریم پوست داره، كشمش بگیریم دم داره! سنجد بگیریم هسته داره!!! بهتره گندم بگیریم ببریم آسیاب آرد كنیم، بیاریم خونه و نون بپزیم و بخوریم!
كك رفت گندم گرفت آورد داد به مورچه. مورچه گندم را برد آسیاب. آرد كرد و آورد خونه. كك هم رفت تنور را آتیش كرد كه نون بپزه. اما، همین كه خواست نون اول را بچسبونه به تنور پاش سر خورد و افتاد تو تنور و سوخت. مورچه شیون و زاری راه انداخت و خود زنون از خونه رفت بیرون. بنا كرد خاك به سر خودش ریختن.
یه كفتر از بالای درخت پرسید: مورچه خاك به سر و چرا خاك به سر؟
مورچه با گریه گفت : مورچه حاکبسر و كك به تنوره!!!
كفتر از شنیدن ماجرا ناراحت شد و اونم پرهای دمش ریخت.
درخت یهو متوجه دم ریزون کفتر شد و پرسید «كفتر دم بریز و چرا دم بریز؟؟؟
كفتر جواب داد: کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
درخت همین که ماجرا را شنید، برگاش ریخت.
آب اومد از پای درخت رد بشه، دید وای درخت برگ نداره. پرسید: درخت برگ ریزون و چرا برگ ریزون؟؟؟
درخت جواب داد: درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
آب هم از غصه گِل آلود شد و رفت به طرف گندم زار.
گندم ها دیدند وااای آب گِل شده. پرسیدند: آب گِلون گلون و چرا گِل گِلون؟؟
آب جواب داد: آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
گندم ها که ماجرا را شنیدند، از غصه سر و ته شدند.
تو همین لحظه دهقان به گندم زار رسید و دید گندم ها سر و ته شدند....
دهقان پرسید: گندم سر و ته! چرا سر و ته؟؟؟
گندم ها با اشک و آه جواب دادند: گندم سر و ته و آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
دهقان هم از شدت ناراحتی بیلی را كه دستش بود زد به پشتش و برگشت خونه.
دختر دهقان وقتی دید باباش بیل زده به پشتش، پرسید «بابا بیل به پشت و چرا بیل به پشت؟»
دهقان جواب داد: بابا بیل به پشت و گندم سر و ته و آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
دختر دهقانم كاسه ماستی را كه دستش بود و آورده بود که با نون بخورند ریخت به صورت خودش!!
ننه دختر تا دید صورت دخترش پر از ماست شده پرسید: دختر ماست به رو! چرا ماست به رو؟
دختر جواب داد: دختر ماست به رو و بابا بیل به پشت و گندم سر و ته و آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
ننه هم همین طور كه دم تنور نشسته بود و نون می پخت، سینه اش را چسبوند به تنور داغ.
یهو پسرش سر رسید و پرسید: ننه جز و وز و چرا جز و وز؟
ننه جواب داد: ننه جز و وز و دختر ماست به رو و بابا بیل به پشت و گندم سر و ته و آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
پسر هم نوك قلم دوات را زد به چشم خودش و زد خودش را كور كرد.
وقتی رفت مكتب، ملا دید که ای وای یه چشم پسر كور شده. پرسید: پسر یه چشمی و چرا یه چشمی؟
پسر جواب داد: پسر یه چشمی و ننه جز و وز و دختر ماست به رو و بابا بیل به پشت و گندم سر و ته و آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
ملا هم وقتی ماجرا را شنید یه طرف سیبیلش را كند. وقتی ملا سوار خرش شد، خر پرسید: ملا یه سیبیل و چرا یه سیبیل؟
ملا جواب داد: ملا یه سیبیل و پسر یه چشمی و ننه جز و وز و دختر ماست به رو و بابا بیل به پشت و گندم سر و ته و آب گِلون گلون و درخت برگ ریزون و کفتر دم بریز و مورچه خاک به سر و کک به تنوره!!!
خر رو دو پاش بلند شد و عرعر كرد و گفت: ملا یه سیبیل به من چه! پسر یه چشمی به من چه! ننه جز و وزبه من چه! دختر ماست به رو به من چه!!! بابا بیل به پشت به من چه! گندم سر و ته به من چه؟ آب گِلون گلون به من به چه! درخت برگ ریزون به من چه کفتر دم بریز به من چه؟ مورچه خاک به سر به من چه؟؟کک به تنور به من چه؟؟ می خندم و می خندم. به ریش همه می بندم!!!
ملا گفت: بی خودی كه خر نشدی برای همینه كه خر شدی...
🔴این قصه از قدیمی ترین قصه های ایرانیه که مادربزرگ مادربزرگهامون براشون تعریف میکردند و اونا واسه پدر و مادرهای ما.... و من برای شما گفتم تا قصه ها و فرهنگ و گذشته مون نابود نشه. امیدوارم خدا همه پدربزرگ ها را بیامرزه....
#خانوم_جون
https://t.me/joinchat/AAAAADvfqFF7ezSCpx2lKg